اوكراين يا ليبي: كدام راه حل؟
کيهان لندن
شاهين فاطمي
از عمر متوسط نظامهاي ضدمردمي در سنوات اخير به طرز محسوسي كاسته شده است.
با پايان پذيرفتن جنگ سرد و سقوط كمونيسم ديگر آمريكا و ساير كشورهاي غربي
براي تقويت نظامهاي ديكتاتوري متمايل به غرب، ضرورتي احساس نميكنند. از
سوي ديگر ميراث خواران نظام شوروي سابق هم با آنكه در عمل هنوز از تمايلات
هژمونيستي خود كاملا روي بر نگرداندهاند در جهان امروز ديگر همانند گذشته
از امكانات كافي براي اعمال نظرات خويش حتي در كشورهاي همسايه و متحدين
سابق خود برخوردار نيستند.
چند نمونه بارز اين تغيير جو بينالمللي را ميتوان در حوادث چند هفته و
چند ماه اخير ملاحظه كرد. در كشور شيلي مخالفان ديكتاتور سابق آن كشور
ژنرال پينوشه را به پاي ميز محاكمه دعوت ميكنند، در حالي كه هواداران و
پشتيبانان بينالمللي اين نظامي كودتاچي كوچكترين نشانهاي از پشتيباني و
حمايت از وي نشان نميدهند. در آن سوي جهان در گرجستان و اوكراين دو كشوري
كه روزي جزو لاينفك اتحاد جماهير شوروي سابق محسوب ميشدند، عليرغم مخالفت
علني و لاديمير پوتين، حكومتهاي متمايل به روسيه در پرتو مبارزات مردمي به
سوئي رانده شده، ولي كانديداهاي مورد پشتيباني مردم و متمايل به دمكراسيهاي
غربي جاي آنها را ميگيرند. چنين اتفاقاتي بيست سال پيش غير قابل تصور
مينمود ولي امروز در پرتو تحولات تدريجي و پيشرفت گام به گام موج
آزاديخواهي و دمكراسي در سراسر جهان، حتي موشكهاي اتمي روسيه و آمريكا هم
قادر به تأثيرگذاري بر اين مسير اميدبخش نخواهند بود.
طي اين سالهاي هيجان انگيز شاهد آزاد شدن دهها كشور ديكتاتور ودر بند
كشيده بودهايم. در كنار صحنه براي مبارزان نهضت همبستگي در لهستان هورا
كشيديم و قدم به قدم با دلهره و نگراني تا حصول استقلال و آزادي، دل و
جانمان با آنها بود. سپس در پاي ديوار برلن، خود را درميان هزاران هزار از
مردم آزاده آلمان يافتيم و در شادي آنها شريك و سهيم شديم. در اين موج
آزادي و آزادسازي همچنان كه به پيش ميرفت و يكايك كشورهاي اروپائي را يكي
از بعد از ديگري از بند اسارت رها ميساخت، ما ايرانيها بيشتر و بيشتر با
ديدن اين مناظر به ايران و هرچه نزديكتر شدن روز رهائي كشورمان
انديشيدهايم و كنون هرچه اين موج به مرزهاي ما نزديكتر ميشود، بر ميزان
شوق و اميدمان افزون ميگردد.
با آنكه در بيشتر كشورهاي آزاد شده در اين دوران تغيير و تحول كم و بيش
بدون خشونت و خونريزي صورت پذيرفته و اسامي زيبائي چون «انقلاب مخملين» يا
«انقلاب صورتي و نارنجي» و غيره به آنها اطلاق شده در پارهاي موارد نيز
ناگزير كار به جنگ و خشونت كشيده است. افغانستان و عراق و تا حدي يوگسلاوي
نمونههاي كمتر دلپذير و بيشتر تأسف بار اين سفر پرمخاطره از ديكتاتوري تا
آزادي هستند. سناريوي تبديل ديكتاتوري به دمكراسي در هيچ يك از اين كشورها
نه قابل پيش بيني بوده و نه دقيقا الگوي پيشين و يا از پيش ساخته شدهاي را
تكرار كرده است اما سرانجام به استثناي عراق كه هنوز آينده آن در ميان بيم
و اميد شناور است، همه به آزادي رسيدهاند.
آنچه مسلم است سرنوشت ايران و رهائي آن از چنگال نظام خودكامه جمهوري
اسلامي نميتواند از اين قاعده كلي مستثني باشد. نظام ديكتاتوري جمهوري
اسلامي محكوم به فنا و فروپاشي است زيرا همانند ديگر نظامهاي ضدمردمي جهان،
دوران آن به سر آمده است. همه علائم و اشارات سياسي و تاريخي و
پيشبينيهاي ناظران مطلع حاكي از عدم امكان ادامه وضع موجود براي جمهوري
اسلامي است. اما در اين ميان خطري نيز وجود دارد كه اگر ايرانيان مبارز
لحظهاي از آن غافل شوند، امكان دارد در دام تازهاي گرفتار شويم.
روز 21 دسامبر سندي بر صفحه اينترنت نقش بست كه موجب شگفتي بسياري از
ناظران اوضاع سياسي ايران شد. اين سند كه خواندن آن براي علاقمندان به
اوضاع سياسي ايران كاملا ضروريست، حاوي نظرات گروهي از آمريكائيان سرشناس
است تحت عنوان: "Committee on Present Danger" تعدادي از اعضاي معروفتر اين
سازمان عبارتند از: جورج شوارتز وزير خارجه پيشين آمريكا، سناتور جوزف
ليبرمن، نامزد پيشين معاونت رياست جمهوري با ال گور، جيمز ولزي رئيس سازمان
سيا در دوران رياست جمهوري كلينتون، خانم جين كرك پاتريك نماينده پيشين
آمريكا در سازمان ملل، استيون فوربز كانديداي رياست جمهوري و ثروتمند معروف،
نيوت كينگريچ رئيس سابق كنگره آمريكا، جاك كمپ كانديداي پيشين رياست جمهوري
و تعداد بسياري ديگر كه با مراجعه به سايت
www.fightingterror.org
ميتوانيد ليست كامل اعضاء را ملاحظه فرمائيد. چندين آمريكائي ايراني الاصل
هم در ميان آنها ديده ميشوند.
اين سند عجيب با كمال صراحت نظام جمهوري اسلامي را محكوم و شخص علي
خامنهاي را به عنوان مسئول اين نظام تهديد به محاكمه ميكند. توصيه ميكند
كه رئيس جمهوري آمريكا بايد شخصا نظام جمهوري اسلامي را به عنوان مشوق
تروريسم مخاطب قرار دهد و پشتيباني خود را از مردم مبارز ايران براي حصول
دمكراسي اعلام دارد و سپس توصيه ميكند كه سياست آمريكا بايد از مبارزات
ملت ايران پشتيباني كند، به راديوها و تلويزيونهاي مخالف نظام كمك كند و…
از همان نوع مطالبي كه به كرات از طرف سناتورها و ساير مقامات آمريكائي
قبلا اظهار شده است.
آنچه در اين سند تازگي دارد بويژه از آنجا كه اكثر اعضاي اين گروه از
طرفداران بوش و متمايل به جمهوريخواهان هستند، ارائه پيشنهاد مذاكره با دار
و دسته خامنهاي و حتي باز كردن سفارت آمريكا در تهران است. يك خواننده
تيزبين ميتواند به استنباطي كاملا مخالف آنچه ظاهرا در اين سند عرضه شده
است برسد.
اين ترديد و سوءظن زماني قوت ميگيرد كه تجربه ليبي به عنوان نمونه موفق
ارائه ميشود. خلاصه كلام اينكه اول نظام را تهديد به مرگ كنيد تا آنها به
تب راضي شوند. يعني اگر جمهوري اسلامي حاضر شد دست از برنامه سلاح هستهاي
بشويد و تروريسم را كنار گذارد ميشود با آنها كنار آمد. البته در اين سند
چنين صراحتي وجود ندارد و كماكان از دمكراسي و حقوق بشر به عنوان شعار
استفاده ميشود ولي از ميان سطور ميتوان مطالب ديگري نتيجه گرفت و از آن
به آساني بوي ساخت و پاخت استشمام كرد.
در ليبي بعد از آنكه كلنل قذافي تسليم شد و همه تجهيزات اتمي خود را در
اختيار انگلستان و آمريكا قرار داد، بلافاصله آب تطهير بر سرنظام آدمكش و
قرون وسطائي آن ريخته شد و سران كشورهاي غربي از شيراك گرفته تا برلسكوني و
توني بلر به ديدار ابوالهول آفريقا شتافتند. درست همزمان با اين ديدارها
ماموران پليس مخفي سرهنگ قذافي به سراغ مخالفين رفتند. به عنوان نمونه يك
مهندس تحصيل كرده كه همه اموال و دارائي او مصادره شده است به نام فتحي
الجهمي به جرم آنكه شهامت داشته است و در مصاحبه با تلويزيون قذافي را
ديكتاتور خوانده و كتاب سبز او را مسخره كرده است به اتفاق تمام خانوادهاش
بازداشت و سپس ناپديد شده است. پسر قذافي و جانشين احتمالي وي كه «سيف
الاسلام» نام دارد مدعي است كه بازداشت و ناپديد شدن الجهمي براي حفاظت از
وي صورت گرفته است والا امت هميشه در صحنه كسي را كه به «رهبر» و «كتاب سبز»
او اهانت كرده محو و نابود ميساختند.
طبق گزارش ديدبانهاي حقوق بشر پس از سازش با قذافي نه تنها وضع حقوق بشر در
ليبي بهتر نشده بلكه به مراتب بر ميزان سختگيريها افزوده شده است تا كسي
ديگر جرأت نكند رهبر را مورد سئوال قرار دهد. به عبارت ديگر يكي از مواهب
تسليم و يا باز شدن بخارج امكان افزودن بر فشار در داخل است.
بهوش بايد بود
در مورد ايران تغييرات بنيادي در وضع موجود اجتناب ناپذير است. اما نحوه
اين تغييرات بستگي كامل به عكسالعمل ملت ايران دارد. احتمالا براي
سياستمداران غربي، اگر بتوانند حرف خود را به كرسي بنشانند، راه حلي از نوع
آنچه در ليبي به وقوع پيوست بيشتر مقرون به صرفه است تا يك حركت بنيادي
همانند آنچه در اوكراين شاهد آن بوديم. كسي از مردم ليبي نپرسيد آنها چه
شيوه از تغيير و تحول را بهتر و بيشتر ميپسندند. اما مسلما اگر آنها هم
بيش از يك ماه در برف و باران و سرماي زير صفر از خود مقاومت و پايداري
نشان داده بودند و سپس با ميليونها راي خود از كانديداي مورد قبولشان حمايت
كرده بودند، غربيها نميتوانستند به اين سهولت براي آنها تصميم بگيرند و
ابوالهول آفريقا را اين چنين در مقام خود تثبيت كنند.
آينده چگونه رقم خواهد خورد؟ آيا همانند ليبي خواهند توانست با سران جمهوري
اسلامي نيز محرمانه مذاكره كنند و به توافق برسند؟ چگونه ميشود از چنين
سرنوشتي اجتناب كرد و بعد از 26 سال تحمل رنج و عذاب يكبار ديگر اجازه نداد
دلالهاي بينالمللي با سرنوشت هفتاد ميليون ايراني بازي كنند؟ فراموش نكنيم
كه رهبران كشورهاي غربي نگران ما و آينده ما نيستند. آنها از طرف ملت
خودشان انتخاب شدهاند و وظيفه اصليشان حفظ منافع ملي خودشانست. آنها براي
دستيابي به اهداف خود سعي خواهند كرد با حداكثر استفاده از فرصتهاي موجود و
حداقل هزينه مادي و معنوي وارد عمل شوند. زماني برنامههاي ضد ايراني و
سازشكارانه را رها خواهند كرد كه هزينه انجام آنها برايشان قابل تحمل نباشد.
اگر به آنها تفهيم شود كه هر نوع سازشي با اين رژيم با عكس العمل و مقاومت
شديد ملت ايران روبرو خواهد شد، آنها از اين كار پرهيز خواهند كرد.
هموطنان اسير ما در درون مرز به تنهائي قادر به پيشگيري از چنين رويدادي
نيستند. اين وظيفه ماست كه با استفاده از همه امكانات موجود مانع هر نوع
اقدام سازشكارانه و بند و بست عليه منافع ملي ميهنمان شويم.
مؤثرترين وسيلهاي كه در اختيار داريم آگاهانيدن افكار عمومي جهانيان به
احتمال انجام چنين سازش نابخردانه و كوتاه بينانه است. نبايد اجازه داد
شهروندان آمريكائي و اروپائي از واقعيات وضع ايران ناآگاه باقي بمانند. در
پرتو يك برنامه آگاهي رساني مستند و پيگير در سراسر اروپا و آمريكا مي توان
سد راه هر نوع سازشي با نظام جمهوري اسلامي شد. اگر ما در معرفي چهره واقعي
و حيلهگر نظام به افكار عمومي غرب موفق شويم، حكومتهاي غربي نخواهند
توانست در نقشههاي سازشكارانه خود موفق شوند. يكبار ديگر گوي در ميدان
ماست.
پاريس ــ 29 دسامبر 2004