به سایت لج ور خوش آمدید

LAJVAR

 

کارگران    کودکان     زنان    هنر و ادبیات     لطیفه    تصاویر     کامپیوتر     سایت های دیگر

اخبار روز از پیک ایران     خلاصه اخبار رادیو فردا    خارجی     آرشیو      صفحه نخست

 ______________________________________________________________

 

در رابطه با "حفظ ناموس"

باید عمیق تر فکر کرد، مگر نه؟!

 

 دکتر گلمراد مرادی

Dr.GolmoradMoradi@t-online.de
 

با تأسف باید گفت، روزی نیست که در روزنامه ها خبر قتل یک زن یا دختر جوان توسط برادر، پدر، عمو و دائیش نوشته نشود و یا روزی نیست که به چنین زنان و دخترانی، توسط همین برادران و پدران و عموها و دائی ها و یا یکی از اقوام دور و نزدیکشان که بظاهر خودرا هم مسلمان مومن و متعصب نشان می دهند، تجاوز نشده باشد!!

برای برخی از ما مردها اگر فرصتی دست دهد، حتا به دختر و خواهر و خواهرزاده تا چه رسد به بیگانه و غیره هم رحم نمی کنیم. شرف و آبرو و وجدان و عرق فرهنگی و هم پیوندی خونی و حتا عاقبت کار هرچه باشد، برایمان در آن لحظات هم زیاد مهم نخواهد بود. البته اگر همین اعمال ما را دیگران انجام دهند، عابد می شویم و به خون فتوا می دهیم و یا اگر بنحوی به خانواده خود ما مربوط باشد، شخصا برای دفاع از "ناموس و شرف" اقدام به قتل طرفین می نمائیم!

تا به کی باید مانند کبک سرمان را زیر برف کنیم و بخود بقبولانیم که کسی مارا نمی بیند!! تا به کی باید مانند زاهد ریائی برای دیگران موعظه اخلاقی و ناموس پرستی بنمائیم و به قول حافظ (+) همینکه از موعظه فارغ شدیم کار دگر کنیم!

(+) زاهدان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند     چون بخلوت میروند آن کار دیگر می کنند

ناگفته پیداست این شیوه برخورد ریشه درتأثیر فرهنگ ارتجاعی دارد که برجامعه ما حاکم است و در باره آن کتابها نگاشته شده و بیشترین صفحات روزنامه ها را به خود اختصاص داده و می دهد که در زیر نیز کوتاه برای یاد آوری به آن اشاره ای می شود. قبل از همه، بهتر نیست ما مردها در رابطه با مسائل "ناموسی" کمی عمیق تر و انسانی تر فکر کنیم؟ به نظر من چرا! باید نه کمی، بلکه بسیار عمیق تر ازآنچه که در خلال صدها و هزارها سال گذشته بخوردما داده اند، بیاندیشیم و مفهوم واژه هارا تا حد امکان، بهتر یاد بگیریم که برای حفظ ظاهر و خودنمائی، مرتکب جنایتهای نا بخشودنی نشویم که سخت پشیمانی دارد و آب رفته را نتوان به جوی باز گرداند.

بنده که این مطلب را مینویسم، بدون شک یک مرد سالم، دارای غریزه جنسی کامل، بدون هیچ گونه عیب و نقص پزشکی و دارای دو فرزند دختر هستم و خودم را نیز استثنا نمی کنم از دیگر مردهای غیرتی و احساساتی و متعصب. همه آن ویژگی های، چه بدش و چه نیکش که در همه مردهای روی زمین بدون استثنا وجود دارد، درنهاد بنده هم هست. و با نوشتن این چنین مطلبی، نه می خواهم جانماز آب بکشم، زیرا نماز خوان نبوده و نیستم و در آینده نیز نخواهم بود، و نه قصد ظاهر سازی و خودنمائی برای زنان و دختران را دارم. اگر چه منهم مانند اکثر مردها دارای این نکته ضعف هستم که بدون زن نیز نمی توانم زندگی کنم. بنا بر این با نگارش این مطلب می خواهم به آن دسته از هم جنسهای خودم که دختران و خواهران و زنان خودرا می کشند، بگویم، آخر دیوانه ها! مگر شما مرد نیستید، و غریزه جنسی ندارید؟! اگر مرد هستید وغریزه جنسی هم دارید، پس چگونه، به مفهوم عام، رفع احتیاج می کنید؟ مگر نه اینکه روزی از یک دختری یا زنی که او نیز هم پدر و برادر و عمو و دائی دارد، خوشتان می آید و با او، اگر خودش نیز بخواهد، هم خوابه می شوید؟ آیا هیچ فکر کرده اید، مادر و خواهر و دختر شما نیز همانند خود شما و آن دختر یا زنی که دوست داشته و با ایشان همخوابگی نموده اید، انسانند وغریزه جنسی دارند و دلشان می خواهد با یک مرد غریبه که طبیعتا اورا دوست دارند، رابطه جنسی داشته باشند؟! اگر این طور است و حتما هم باید اینطور باشد، پس چرا خود را به ظاهر تحت تأثیر احساساتی بس احمقانه قرار می دهیم و مرتکب جرمهای نا بخشودنی می شویم و به خاطر حفظ ظاهر، خود را به آن درجه از نا دانی، تنزل می دهیم که یک ودیعه زیبای طبیعت را با تعصب خشکمان از بین می بریم و زندگی او و خودرا فدای این نادانی و احمقی می کنیم؟! متأسفانه نمی توان نام یک انسان نرمال و عادی رویمان گذاشت، اگر خود را از قید و بند این نوع تعصبات که درفرهنگ تحمیل شده به مردمان ما وجود دارد، رها نکنیم. آیا هیچ فکرش را کرده ایم که بفرض اگر "رگ غیرت" همه و از جمله "رگ غیرت" خود ما، مانند آن پدر و برادر و دائی و عموی همان زن یا دختری که از ما خوشش آمده و هم بستر ما شده، بجوش آید و به همین خاطر، ما ها نیز خواهران و دختران خود را بکشیم، زیاد هم طولی نخواهد کشید که نسل دختران و زنان ما از بین خواهد رفت و در نتیجه نسل من احمق و شمای دیوانه نیز از بین می رود و بنا بر این نسل دگری بعد از ما وجود نخواهد داشت؟! پس باید اذعان نمود، چنین اعمال ناشایست ما، (قتلهای ناموسی) که اغلب برای حفظ ظاهر است، هیچ با دنیای امروز سر سازگاری ندارد و ما با این اعمال زشت و نا پسند خود، نه اینکه هرگز موفق بحفظ ناموس خویش نخواهیم شد، بلکه این عمل ما به عنوان لکه ی ننگی تا ابد بر دامان خانواده قاتل دختران و خواهران و زنان خواهد ماند. متأسفانه در آن لحظات فکر می کنیم که با این عمل جلو سر زنش و فحاشی ناموسی را خواهیم گرفت و چه بسا این آرامش دادن به خود انگیزه اصلی برای عمل ناشایستمان است. بسیاری از چاقوکشی ها و جنگ و دعواها بر سر همین سر زنشها و تهمت ها و فحش ها انجام میگیرد. اغلب اتفاق افتاده است که بر سر یک فحش (خواهر جنده) جوانی مرتکب یک عمل و جرم سنگین شده که برای آن ده سال از زندگی خود را در زندان به سر برده است. در صورتی که در دنیای متمدن به این نوع فحاشی، خیلی زیاد توجه نمی شود. برای مثال، اگر شما به یک فرد متعصب تحت تأثیر فرهنگ اسلامی، باعصبانیت بگوئید "جاکش"، اگر اغراق نباشد و آن فرد قدرتش برسد، بدون شک شما را خواهد کشت. ولی اگر شما این توهین را به یک اروپائی بکنید، فوقش خیلی جدی به شما خواهد گفت: "که او جاکش نیست" و حتا آن واژه را علیه شما بکار نخواهد گرفت که مثلا بگوید: خودتان جاکش هستید. زیرا او از واژه "جاکش" که شغل نا مأنوسی است، تعریف دیگری دارد، تا آنچه که به ما و یا به آن فرد متعصب آموخته اند. او فاحشه و جاکش را کسانی می داند که خود فروشی کنند و یادلال محبت باشند. تازه با وصف اینکه او این کارها را غیر اخلاقی و بد میداند و چه بسا خودش هرگز چنین کاری نکند، اما به عنوان شغل از آن نام می برد و انجام دهندگان آن را سر زنش نمی کند. متأسفانه در بخش ارتجاعی فرهنگ ما، اگر دختر یا خواهر ما که همانند پدر و برادر و خود ما، غریزه جنسی دارند و همانطور که ما مردها جنس مخالف خود را دوست داریم، آنهانیز جنس مخالف خودرا دوست بدارند و به مرد غریبه ای علاقه نشان دهند که در اصل یک امر طبیعی است، و ما از چنین ارتباطی با خبر شویم، بنا به این فرهنگ ارتجاعی، دنیا را تار می بینیم و خود را سر شکسته و ناموس و آبرو برباد رفته به حساب می آوریم!! بنا بر این برای بر گرداندن این ناموس و آبرو، تنها راهی که بنظرمان میرسد، نشان دادن "غیرت و مردانگی" است و آن، حمله به آن خواهر یا دختر بینوا است که هیچ کار ناشایستی جز آنچه که خود ما کرده و می کنیم، انجام نداده است.

در واقع من چند سال پیش یک مطلب بسیار طولانی تر در این رابطه به مناسبت قتل فاطمه، دختر تحصیل کرده کرد مقیم سوئد، توسط پدرش، نوشته بودم و فکر می کردم در آن مقطع زمانی با نوشتن مطالب فراوانی در آن زمینه دیگر مسئله حل خواهد شد و کمتر کسی جگرگوشه خود را خواهد کشت، چون مثلا دخترم یک پسر رفیق دلبخواه خود داشته و نمی خواسته به توصیه من گردن نهد وبه برادر زاده ام شوهرکند. متأسفانه این تصورمن، خیالی بود باطل، یعنی بانگارش یک مطلب و چند مقاله نمی توان بسادگی اثر مخرب هزار ساله را از بین برد. گویا باید در خصوص این داستانهای غم انگیز، کتابها نوشت و سالها قلم فرسائی کرد تا بتوان تأثیر این چنین فرهنگ عقب افتاده ای را از بین برد و به نتیجه ای رسید. اگر چه من به عنوان مرد، تصمیم گرفته بودم در این زمینه دیگر مطلبی ننویسم و این وظیفه مهم را بگذارم برای دختران و خواهران قلم به دستم که شاید بهتر بتوانند، ما مرد هارا شیرفهم کنند. اما هرگاه مطلبی دراین باره خوانده و می خوانم، احساس کرده و می کنم که ما مردها نیز باید دراین زمینه حمایت کنیم، شهامت داشته باشیم و به عیب خود اعتراف نموده و تأثیر منفی آن فرهنگ ارتجاعی بر خود را باز کنیم و به این دختران و خواهران و زنان عزیز بگوئیم که زندگی بدون وجود شما، برای ما مردها به پشیزی نمی ارزد و ما به جای آن مردان دیوانه و نا آگاه که شما را تهدید به مرگ می کنند و یا هم جنسان شماهارا که دختران و خواهران و زنان خود آنان هستند، با بی رحمی و قصی القلبی می کشند، شرمنده ایم و آرزو می کنیم این بخش از ما مردان سر عقل آئیم و بدانیم که طراوت و زیبائی زندگی بدون زن معنی نخواهد داشت. اخیرا مقاله غم انگیزی از خانم فاطمه امیری دررابطه با قتل های ناموسی در داخل کشور که در روزنامه های اینترنتی درج شده بود، خواندم. آمار و ارقام و انگیزه این نوع قتلها که در مقاله آورده شده بود، مرا بیش از حد به آینده جامعه ایران و تأثیر فرهنگ ارتجاعی حاکم برآن، ناامید کرد. در این رابطه بی سود نیست، اگر یک خاطره کوچک دوران کودکیم را در اینجا بازگو کنم. بیاد دارم که حدود شصت سال پیش پدر دهقانم با چند کلاس سواد ابتدائیش، روزی در منزل که مهمان هم داشتیم، در یک بحث چند نفره که گویا در باره زنان بود، گفتند: "اگر دندانی درد بگیرد، باید آن را کشید". من که بغل دست ایشان نشسته بودم، با کنجکاوی کودکانه پرسیدم: بابا یعنی چی اگر دندانی درد گرفت باید آن را کشید؟ در اینجا که کسی دندانش درد نمی کند! پدرم با مهربانی برایم توضیح داد و در ادامه گفت: مثلا اگر تو بزرگ شدی و زن گرفتی و زن تو با مرد دیگری هم رابطه داشت، راه معقول آنست که اورا طلاق بدهی. گفتم طلاق  یعنی چی؟! گفت یعنی مانند دندان از جایش (خانه اش) بیرون بیاوری و پرتش کنی. بله این طرز فکر یک انسان ساده و دهقان شصت سال پیش بود. بنابراین در شصت سال پیش مردم عادی معتقد بوده اند، که اگر زنی مثلا شوهرش را دوست نداشته باشد و به او "خیانت" کند، راه علاج نه زدن و نه به قتل رساندن، بلکه طلاق و جدا شدن از او است. ولی اکنون در قانون اساسی  همان مملکت شصت سال بعد یعنی در اوایل قرن بیست و یکم، گنجانده شده که اگر زنت به تو "خیانت" کرد اورا باید بکشی! همین مسئله مرا نا امید کرده است و سخت نگرانم که آیا چنین فرهنگی عوض شدنی است؟ آیا از خواب بیدار خواهیم شد و عاقبت خواهیم فهمید که بقول آن عرب: شرف و آبروی ما در میان پای دختران، خواهران و زنانمان نیست و اگر دخترمان و خواهرمان همانند خود ما با جنس مخالف خود ارتباط داشته باشد، ما بی آبرو و بی ناموس و بی شرف نخواهیم شد و اگر زن ما گرایش به مرد دیگری نشان می دهد، نخست عیب کار را بجوئیم و علل را بیابیم که چرا کسیکه مارا دوست داشته و با ما پایه زندگی مشترک را نهاده است، به ما پشت نموده و به مرد دیگری روی آورده است و اگر مسئله لاینحل است، راه حل درست و عاقلانه متارکه و جدائی است نه قتل او! در رابطه با دختران و خواهرانمان، در واقع آنها همان کاری را انجام می دهند که خود ما طبیعتا انجام داده و می دهیم. اگر این اعمال ما آنها را بی شرف و بی آبرو و بی ناموس نمی کند، پس اعمال آنها با جنس مخالف نیز به آبرو و حیثیت ما لطمه نخواهد زد. آیا بهتر نیست کمی در این باره فکر کنیم و خودرا قاضی؟ رو راست و مردانه، به این پرسش باید پاسخ گفت: آیا خودما حاضر هستیم از هم خوابگی با دختران و زنان غریبه که از آنها خوشمان می آید و هم پدر و هم برادر و هم دائی و عمو دارند، چشم بپوشیم؟! اگر نه! پس جایز و انسانی نیست که ما از دختران و خواهران خود بخواهیم از ارتباط با مردانی که آنها را دوست دارند، چشم پوشی کنند. به امید روزیکه هر حقی را برای خود جایز می دانیم، برای دختران و خواهران و زنان خود نیز جایز بشمریم و کمی هم به زندگی کوتاه گل بهارهای ۱۷ ساله، یاسمین های ۱۳ ساله، مریم های ۹ ساله، صنوبرهای ۱۵ ساله و سیمین های ۱۸ ساله و و بیاندیشیم.(اکثر اسامی دختران همینطور سمبلیک انتخاب شده اند).

 

هایدلبرگ، آلمان فدرال ۳۰ آگوست ۲۰۰۵                 

 

نقل از: ادبیات و فرهنگ