|
______________________________________________________________
تاثیر قانون تعدد زوجات بر زندگی زنان
منیر: خیلی زحمت کشیدم تا خودم را ثابت کنم
گفتگو : از مریم زندی
منیرساکن شهری است که در تمام سال سرمایش بیش از گرما و لرزهایش بیش از تب هایش هست. او از پس یک جدایی یک طرفه دوباره خود را بافته است. با او درباره خودش و زندگی اش حرف زدیم.
با سلام ، خسته نباشید. از خودتان بگویید :
منیر هستم 45 ساله ، دیپلمه. دارای دو فرزند. هنوز گذشت زمستان سرد و سخت را باور ندارم . اما واقعیت این است که زمستان گذشت ! من در یکی از شهرهای سردسیر زندگی می کنم . رفتن زمستان گویی معجزه است . سراسر زمستان در ترس و لرز بودم.
چطور ؟
زمستان بود. من تنها ماندم. از تنها شدن بعد از این همه سال زندگی مشترک می ترسیدم .یک روزصبح همسرم خانه را ترک کرد و دیگر بازنگشت. این اواخر تندخو و پرخاشگر شده بود. دیگر ملاحظه چیزی را نمی کرد. بنای ناسازگار داشت. دیگر مجبور به ملاحظه کاری به خاطر بچه ها نبود. بچه ها هر دو در دانشگاه قبول شده و به شهرهای مختلف رفته بودند. از تنهایی وحشت داشتم . مخصوصا که خیلی زود مطلع شدم او با زنی ازدواج کرده و از خیلی قبل تر با او رابطه داشته ! این کار او مرا زبانزد مردم و فامیل کرد بود . احساس حقارت و تنهایی شدیدی می کردم .
یک روز که به خانه بازگشتم، دیدم خانه خالی شده و هیچ اثاثیه ای در آن نیست. همه چیز را همسرم برده بود. من مانده بودم و خانه خالی . همسایه ها به گریه افتادند اما من تصمیم گرفتم زنده بمانم. به خاطر فرزندانم.
او که رفت. سال یخبندان سختی بود. از بارش برف وحشت داشتم. از نبودن مرد در خانه. بی پولی ، عاقبت لباس هایم را پوشیدم و به پشت بام رفتم. چندین بار خودم برف ها را پارو کردم دیدم آن قدر ها هم کار سختی نیست من هم می توانم.
قبل از رفتن او رابطه تان چطور بود ؟
سال های اول که نه ولی بعد ها زندگی بیرونی ودرونی ما با هم فرق داشت. اگر یک دوربین مخفی درخانه ما بود، می دیدید چقدر رابطه ها سرد و تاریک است. در حد یک سلام علیک و احوالپرسی . هیچ حرمتی نبود. و فحاشی چاشنی زندگی مان شده بود.
بعد از رفتن همسرتان زندگی را چطور تامین کردید ؟
خیلی وحشت داشتم. از این که تنها بمانم می ترسیدم. منی که سال ها خرجی خانه را از همسرم می گرفتم و او هر جور که دلش می خواست پول می داد و هر روز یک جور ادا در می آورد.حال باید خودم به تنهایی امرار معاش می کردم. بارها با خود فکر کرده بودم اگر این مرد روزی دیگر به ما خرج خانه را ندهد، چه می شود؟این موضوع برایم یک کابوس بود!
چاره ای نداشتم جز این که کار کنم. خانواده ام چون سرشناس هستند و خوشنام، مخالفت کردند. روزها و روزها با آن ها بحث کردم، زیرا نمی خواستم آن ها مرا تامین کنند. بالاخره قانع شدند. فقط چند ماه کمکم کردند.
تنها کاری که از دستم برمی آمد، خرید ماشین به طور قسطی بود. و به واسطه این که در شهر ما را می شناختند، توانستم سرویس چندین مدرسه و کلاس زبان بچه ها را بگیرم.
چه طور مردم شهر شما را پذیرفتند ؟ آن هم در شهر کوچکی که خانواده ها نسبت به زن جدا شده سختگیرند؟
شاید برای خودم غیر قابل باور بود. خیلی زحمت کشیدم تا خودم را ثابت کنم و خانواده ها و بچه ها مرا پذیرا شوند. به آنها احترام گذاشتم. به حرف هایشان گوش دادم و حتی مجبور شدم چندین کتاب روانشناسی بخوانم (آخرمن سال اول رشته جامعه شناسی بودم که دانشگاه را رها کردم و ازدواج کردم). اطلاعاتم برای بچه های جالب بود. آن ها مرا در جریان مسائلشان قرار می دادند. من هم تا جایی که می توانستم کمکشان می کردم .
بعد از این مدت، کار کردن حفظ آن کار و موقعیت تازه برایتان سخت نبود ؟
خیلی سعی کردم کارم را حفط کنم. شب ها از ترس یخ زدن ماشین، خوابم نمی برد روزها دو ساعت زودتر از خواب بیدار می شدم و ماشین را روشن می کردم تا بتوانم به موقع به سرویس هایم برسم. سعی کردم در یخ بندان این شهر سرد تصادف نکنم. هر روزی که بچه ها را به سلامت می رساندم، به پدرم زنگ می زدم می دانستم نگران من است. می گفتم:" من امروز را هم بی تصادف گذراندم!" واقعیت را بخواهید،خسته می شوم ولی این خستگی را دوست دارم. خوشبختانه به واسطه اعتمادی که مردم به من داشتند، چند ماهی است پیشنهاد سرویس بچه های معلول را هم به من داده اند. این کار را خیلی دوست دارم. راضی ام می کند. وقتی صبح ها بچه ها را در آغوش می گیرم و روی صندلی می نشانم و تا رسیدن به مقصد به حرف هایشان گوش می دهم، سبک می شوم. آنها می گویند : خانم ما دیشب تاصبح برای شما دعا کردیم تا همیشه با ما باشید. این حرف ها مرا راضی می کند. مثبت بودن، مفید بودن و دوست داشتن مردم زندگی من است.
شما که با دختران جوان سرو کار دارید، دنیای آن ها راچگونه می بینید؟؟
وضع جوان ها در دبیرستان اصلا خوب نیست. تقریبا اصلا کتاب غیر درسی نمی خوانند و تمام آمال و آرزوهایشان راهی است که جامعه جلوی پای آن ها گذاشته. تحصیل کردن و ازدواج با مردی پولدار!
این جدایی و ازدواج دوباره همسرتان روی بچه ها چه تاثیری داشت ؟
همسرم خیلی زود من و بچه ها را فراموش کرد. این جدایی فقط بین من و او بود ولی او به کلی دست از حمایت از بچه ها برداشت. حتی چندین سفر خارج از کشور با همسر جدیدش رفت و زندگی بسیار مرفهی برای آن ها درست کرد، در صورتی که وقتی در خانه ما بود، چندان به فکر نو کردن وسایل نبود ولی در زندگی جدیدش خانه ، ماشین همه چیزش را نو کرده و همه اموالش به نام همسر جدیدش است.
پسر کوچک ترم که درسش تمام شده و به خانه برگشته، بسیار پرخاشجو شده. او از حادثه خالی شدن خانه توسط پدرش بسیار انتقامجو شده و نفرت شدیدی نسبت به او دارد. من سعی دارم او را آرام کنم . چند روز اول که برگشته بود، دائم می گفت:" مادر، اگر تو این خانه را نداشتی، ما کجا می خواستیم زندگی کنیم. باید به خیابان پناه می بردیم." شب ها از خواب می پرید و می گفت: "مادر اگر تو هم شوهر کنی و بروی، من کجا بروم؟ چه کنم؟" روح و روان پسرم خیلی خراب شده .
شما هم به فکر ازدواج دوباره هستید ؟
تنهایی خیلی سخت است. هر چند الان احساس امنیت عجیبی می کنم . تنهاهستم ولی وحشتی ندارم !
در این مدت پیشنهادات عجیب . غریبی چه مستقیم و غیر مستقیم، به من شد با این که من 45 سال دارم. عاقبت از سر کنجکاوی با یکی از این آقایان قرار گذاشتم تا ببینم چرا می خواهد همسر دوم داشته باشد !
به او گفتم: مگر در زندگی مشکلی دارید ؟ او گفت: نه !
گفتم: پس چرا دنبال من هستید ؟ خیلی خونسرد گفت: من عاشق همسر و بچه هایم هستم . ولی فقط به دنبال جایی هستم تا هفته ای یکی دو شب با هم باشیم و تنوعی در زندگی داشته باشم. اگر هم که قبول کنی، سالی یکی دو بار با هم به دوبی و خارج از کشور می رویم . گفتم: خیلی ممنون ! تو دلم گفتم : من تازه از دست آدمی مثل تو راحت شدم. دیگر دلم نمی خواهد مثل گذشته جلوی هیچ مردی برای خرجی دستم دراز باشد.
با خود فکر می کنم آیا مادران هم به خود اجازه می دهند به فکر تنوع و حیاط خلوت باشند یا نه؟ معمولا زن ها حتی از تصور آن هم خودداری می کنند.
آیا چنین مردانی به همسران خود نیز اجازه می دهند چنین تنوعی در زندگی داشته باشند ؟
یانه اگر مردی حتی تصور کند که همسرش بادیگری است حق دارداو را بکشدبدون ترس ازمجازات!
از کمپین یک میلیون امضا شنیده اید ؟
بله. توسط یکی از دوستانم می شناسم و آن را امضا کرده ام . من هر وقت به تهران می آیم جان می گیرم. مخصوصا که می بینم در تهران کارهایی انجام می شود که خوشحال کننده است . اصلا باورم نمی شد در مورد مشکلات خانم ها هم می شود کاری انجام داد. عده ای به دنبال تغییر این قوانین غیر عادلانه و نابرابر هستند. من هم به این جنبش ایمان دارم و می خواهم در کمک به خانم ها و موفق شدن اهداف کمپین قدم بردارم .
--------------------------------------
منبع: تغییر برای برابری