به سایت لج ور خوش آمدید

LAJVAR

 

کارگران    کودکان     زنان    هنر و ادبیات     لطیفه    تصاویر     کامپیوتر     سایت های دیگر

اخبار روز از پیک ایران     خلاصه اخبار رادیو فردا    خارجی     آرشیو      صفحه نخست

 ______________________________________________________________

 

جهانی ديگر بدون رفع نابرابری جنسيتی امکان پذير نخواهد بود

 

به مناسبت 8 مارس روز جهانی زن
 

ناهيد جعفرپور
فمنيسم فکری مستقل و سيستمی عملی است که هدفمند در صدد است تا زندگی بر روی زمين، انسانی تر و عادلانه تر گردد. اين سيستم مستقل، از جهان بينی فراگير و شناخته شده ای برخوردار است. جهان بينی که بر بستر شناخت و تجربيات بسياری از زنان جهان بنا شده است. بدون طرز تفکر فمنيستی تمدنی صلح آميز امکان پذير نخواهد بود. ما هم اکنون در جهانی پدر سالارانه و مملو از جنگ و خشونت و انهدام محيط زيست بسر می بريم. تکيه کنونی اين نظم اجتماعی جهانی بر کنترل جنسيتی بخصوص زنان ـ و سازماندهی سيستماتيک خشونت از طريق نظاميگری و جنگ و نابرابری تحت رهبری " سرمايه داری پدرسالارانه" يا " نئوليبراليسم" قرار دارد. بيان اين رهبريت رقابت در خشونت و استثماراست. استثمار زمانی به وقوع می پيوندد که بالای اجتماع و پائين اجتماع ، برنده و بازنده ، ثروتمند و فقير، کشور های توسعه يافته و کشورهای توسعه نيافته ، باسواد و بی سواد، ارزش و غير ارزش، کار با مزد و کاربی مزد ، ترجيح دادن اقتصاد به محيط زيست و .... وجود داشته باشد. اين تشخيص ساختار های اجتماعی قدرتی و اثرات شوم آن با خود بازگشت سيستم فکری پدرسالارانه وساختارهای اجتماعی خاص اين سيستم فکری را به همراه آورده است.

در فمنيسم در مقايسه با سرمايه داری پدر سالارانه، ارزش های ديگری نهفته است: در مرکز اين ارزش ها زندگی بهتر برای تمامی موجودات زنده وبجای استثمار و رقابت ، همکاری و تقسيم عادلانه قرار گرفته است. بجای جامعه ای هرمی شکل سلسله مراتبي، اشکال سمبليکی چون دايره ارزش های برابری خواهانه و اشتراکی و چرخشی انديشيدن بعنوان ابزار های عمده و اساسی قرار گرفته است. فمنيست ها خواهان سياستی هستند که زندگی عادلانه با نياز های مهم انسانی از مهمترين وظايفش باشد. وضعيت اقتصادی زنان همچنين نقش اساسی در اين سياست خواهد داشت. از جمله به تحقق پيوستن حق تصميم گيری زنان بر پيکر خود ، حق انتخاب نوع زندگی ، نوع کار، نوع جابجائی واز همه مهمترحق مبارزه با خشونت های فردی و اجتماعی که بر زندگی زنان سايه انداحته است.

فمنيست ها همچنين خواهان قدرت برابر با مردان در سياست می باشند. اين خواست نه تنهااز اين جهت دارای اهميت است که از اولين شرط های اجرای دمکراسی و عدالت اجتماعی است بلکه زنان نيمی و شايد بيشتر جمعيت جهان را تشکيل می دهند و بر اين باورند که نظم فعلی جهان را بايد از نگاه زنان تغيير داد و در ثانی تجربيات جهان نشان داده است که هيچ مبارزه ای بدون شرکت زنان نتوانسته است به موفقيت کامل برسد. سهميه بندی زنان در سياست به مفهوم نگاه از بالا و نگاه به اقليتی قابل رهبری است.عدم حضور فعال زنان در احزاب و سازمانهای سياسی و حتی نهاد های دمکراتيک موجود جهان و منطقه، دقيقا از همين منطق نگاه به اقليتی در حاشيه اين احزاب و سازمانها و نهاد ها نشئت می گيرد( برای اثبات اين ادعا کافی است عمر سی سال گذشته احزاب و سازمانهای سياسی ايرانی را زير ذره بين ببريم تا به علل حضور و يا عدم حضور و يا کناره گيری زنان از فعاليت های متشکل پی ببريم).

فمنيست ها برای جهانی مبارزه می کنند که در آن تقسيم ناعادلانه موجود کار از بين برده شود: يعنی کار بيمزد طاقت فرسای بازتوليد زندگی به عهده زنان قرار می گيرد و کار بامزد اکثرا به مردان سپرده می شود.

فمنيست ها بر اين باورند که در وضعيت تاسف بار کنونی جهان، سيستم فکری پدرسالارانه و ساختارهای اجتماعی اين سيستم، مسئولين مستقيم فقر، گرسنگی ، استثمار انسانها و غارت طبيعت، تمامی جنگ ها و تهديدات زندگی اطراف ما از طريق نيروگاه های اتمی ، صنايع شيميکال و.... می باشد.

فمنيست ها خواهان همزيستی برابر تمامی انسانها بدون در نظر گرفتن جنسيت ، سن و سال ، وابستگی قومي، معلوليت ، وابستگی به آئين و مذهب مشخص ، نژاد و رنگ پوست و زبان و آئين و.... می باشند. فمنيست ها در مقابل تفاهم دروغينی که با نام احترام به آئين و رسوم انسانها باعث می شود که در مقابل مثلا قتل های ناموسي، ختنه زنان ، حجاب اجباری و ازدواج های اجباری و ....... سکوت اختيار شود، بشدت مقابله می نمايند.

طرز تفکر فمنيستی از ساختارهای اجتماعی همچنين، به بنيان های سياست سوسياليسم نسبت به زنان از ديد منتقدانه برخورد می نمايد. زيرا که در سوسياليسم هم ميان زنان و مردان تقسيم کاری ناعادلانه وجود دارد که در سياست تاثيرات خود را باقی خواهد گذاشت. در طرز تفکر سوسياليسم هم زنان بطور سنتی وظيفه اصلی رسيدگی به خانواده و کار خانگی بدون مزد را بعهده دارند. درست است که زنان در جامعه سوسياليستی از حقوق شغلی و اجتماعی برابر با مردان بر خوردارند ولی زندگی داخل خانه و بيرون از خانه زنان را نمی توان از هم جدا نمود. در سياست های فمنيستی فرقی ميان کار درون خانه و خارج از خانه وجود ندارد. بالاخره اين تضاد را بايد حل نمود. نمی توان در خارج از خانه به حقوق برابر رسيد و درون خانه استثمار شد؟

و اما برای حل مشکل بايد از پائين جامعه شروع نمود. بطور مشخص طرح کردن خواسته های کلاسيک و دمکراتيک جنبش زنان مثل:1/ تصميم گيری مستقل زنان در رابطه با پيکر زنان: بارداري، سقط جنين، ازدواج ، طلاق، حضانت و... 2/ شانس برابر زنان با مردان در آموزش ، انتخاب شغل و راه يابی برابر به مشاغل سياسی ... 3/ مبارزه با خشونت بصورت نهادينه ، خشونت هائی که با خود مناسباتی را به همراه می آورند که باعث می شوند تک تک انسانها و گروه ها از اين امکان دمکراتيک که زندگی خويش را خود بصورتی فعال سازماندهی نمايند محروم شوند.

مردان مرتبا بيان می کنند که زنان هميشه از رابطه و پيوند عادلانه صحبت می کنند و همواره خود را در کار"اجتماعی" ذيصلاح می دانند. اين نگاه دهقانی( به مفهوم بسته و يک بعدی) جامعه مردانه نسبت به زنان کاملا از ارزيابی يکطرفه آنان نسبت به تعريف کاراجتماعی نشئت می گيرد زيرا که کار اجتماعی تبلور مناسبات و روابط دو جانبه و در بعد وسيع همه جانبه است و در اين مناسبات دو جانبه و همه جانبه " اشتراکات ميان انسانی" نقش اساسی بازی می کند. در حاليکه زنان در چهار ديواری زندگی خصوصي، در مناسيات زناشوئی و تربيت کودکان و پرستاری از سالمندان بصورتی دائمی و بی مزد برای ايجاد فضائی خوب برای باز توليد نيروی کار مردان بصورتی يکجانبه جان می کنند و اکثرا در کنار اين وظيفه به کار توليدی و فکری درون و بيرون از خانه می پردازند. اگر مفهوم ذيصلاح بودن در کاراجتماعی در بر گيرنده اين همه تلاش و جان سختی است ، بايد بگويم که درک مردسالارانه از کار اجتماعی درکی استثمارگرانه و بر مبنی تقسيم ناعادلانه کار در اجتماع است. از اين نگاه هم کار گروه ها و نهاد ها و سازمانهای زنان در جامعه زير ذره بين مردسالارانه می رود و در حاشيه جامعه قرار داده ميشود. در واقع در چنين اجتماعاتی زنان به عنوان تعميرکاران اين سيستم بحساب آمده و دچار خشونت های متوالی شده و در همين نقش هم مجبور به قربانی دادن های هميشگی می باشند.( چه در خانواده چه در اجتماع چه در محيط کاروچه به هنگام بحران ها و چه در جنگ ها و ....... )
وضعيت کنونی زنان جهان
همانطور که گفته شد در نظم جهانی موجود زنان مهمترين قربانيان اجتماعی و اقتصادی می باشند بطور مثال تنها در زمينه بهداشت بر اساس اعلام سازمان بهداشت جهانى هر سال 136 ميليون زايمان در دنيا صورت مى گيرد كه بيش از 3 ميليون نوزاد مرده به دنيا مى آيند و 4 ميليون از نوزادان هم به علت بيمارى در همان روز اول جان خود را از دست مى دهند. بر اسا س همين گزارش در سال 18 ميليون سقط جنين غير قانونى صورت مى پذيرد كه به علت اينكه بيشماری از اين سقط جنين ها به دست افراد غير متخصص و يا با وسايل غير بهداشتى صورت مى گيرد، متا سفانه 68 هزار زن سالانه جان خود را از دست مى دهند. سالانه بيماری ايدز بخصوص در کشورهای آفريفا جان بسياری از زنان را می گيرد. سالانه بيش از 585 هزار مادر در دنيا به دليل عدم توجه به مراقبتهاى ويژه دوران باردارى جان ميسپارند. در زمينه خشونت های اجتماعی و خانگی در سطح جهان از چهار زن يک نفر مورد خشونت قرار می گيرد. در دقيقه يک زن در جهان جان خود را از دست می دهد.
نود ميليون از يكصد ميليون كودك محروم از تحصيل جهان دخترند و همچنين 600 ميليون زن در جهان بيسوادند. صدها کارخانه بازار جهانی در مناطق محصور و آزاد تجاری به استثمار وحشيانه ميليون ها دختر نوجوان می پردازند. هزاران زن و دختر نوجوان و برخا دختران خردسال هر روزه از سوی تاجران سکس بطور غير قانونی از مرزهای کشورهای فقير خارج شده و در کشور های شيخ نشين و کشورهای شمال جهان به کار تن فروشی کشانده می شوند. تجارت سکس از مهمترين بخش های اقتصاد نامرئی جهانی سازی نئوليبرالی است. سالانه ميليون ها زن در کشورهای اسلامی جهان تحت انواع و اقسام تبعيضات اجتماعی و اقتصادی و خشونت های روحی و جسمی قرار می گيرند.................................

از سوی ديگردر کشور های جنوب جهان جنبش های فمنيستی علارقم خشونت ها و فشارهای روزانه فوق ( فشار جهانی سازی نئوليبرالی بر زندگی زنان اين بخش از جهان ، دولت های استبدادی بخشا مذهبی با قوانين نشئت گرفته از قوانين شريعت، تفکرات بنيادگرائی زن ستيز ، خشونت های ناشی از عقب افتادگی فرهنگی ، فقر ، جنگ و..... اما روز بروز در حال متشکل شدن و مقاومت و مبارزه می باشند. حضورفعال جنبش های فمنيستی آمريکائی لاتيني، آفريقائي، آسيای شرقی ، آسيای ميانی و..... در فوروم جهانی بمبئی و امسال در فوروم جهانی مالی و کاراکاس نشان دهنده بلوغ و پختگی اين جنبش ها در صحنه مبارزات جنبش های اجتماعی بين المللی است.
وضعيت کنونی زنان ايران
در بررسی يکماهه اکثريت نشريات خبری ايرانی توسط يکی از نشريات دانشجوئی ، اخباردر باره رشد معضلات اجتماعی زنان بصورت زير می باشد:
مزاحمت با 96/43، طلاق 7/16، سرقت 01/9، فرار و فساد 01/9، قتل و جنايت 57/8، اعتياد با 74/3 درصد ،خودكشى 86/2 درصد است. ميانگين سنى دختران دستگير شده در زندانهای ايران بين 13 تا 16سال است . قرار گرفتن 85درصد زنان سرپرست خانوار درحاشيه اجتماعات. رشد 38 درصدى ثبت ازدواج های موقت . مراجعه 75 درصد زنان مبتلا به ايدز به انجمن خدمات مددكارى ايدز. قربانی شدن هر 18 ثانيه يک زن در اثر خشونت خانوادگى. ناخواسته بودن 40 درصد زايمان هاى زنان ايران. رشد همسركشى در خشونتهاى خانوادگى از ديگر خبرهای روزانه است. رشد اخنلالات روانی روز افزون زنان خانهدار ايرانى ، افزايش قتل های ناموسي، رشد خود کشی و خود سوزی ميان زنان، رشد بيکاری در بخش زنان، بی حقوقی به زنان کارگر، رشد فرار دختران از خانه ، رشد اعتياد ميان زنان، رشد روزافزون تن فروشی بعنوان تنها وسيله معاش خانواده و..........................از معضلات اجتماعی است که روز به روز در حال رشد است.

همانطور که گفته شد، جهانی سازی نئوليبرالی قربانيان اصلی خويش را از ميان زنان بخصوص زنان جنوب جهان و کشور هائی چون کشور ما می ربايد. بنا براين زنان کارگر ، دهقان، سرپرست خانه وار، خانه دارو اقشار تحتانی جامعه بزرگترين فشار های چند جانبه را هر روز و هر دقيقه متحمل می شوند و برخا چاره ای جز خودسوزی ، تن فروشی و فرار از تن دادن به بربرترين خشونت های خانگی ندارند. زندان خانه و زندان بزرگ اجتماع و زندان حکومت دست و پای آنان را به قل و زنجير کشيده است و شکنجه گران در لباس همسران، مردان خانواده ، کارفرمايان سرمايه و عوامل زن ستيز جمهوری اسلامی هر روزه با قوانين ديگرحفره های جديد تری پيش پای آنان می گشايند و برای خاموشی اين بخش مولد زندگی نقشه ها می کشند. نيمی از کارگران ايران چه در بخش خدمات چه در بخش توليدات صنعتی ، توليدات کشاورزی و چه در بخش خانگی زنانند. نيمی از دانشجويان ايران زنانند و در واقع زنان در کليه فعاليت های اجتماعی به عنوان نيم فعال در حاشيه جامعه قرار گرفته اند. دفيقا بر بستر گسترده اين همه معضل اجتماعی و يک چنين فجايع غير انسانی نسبت بزنان، جنبش قوی زنان متولد و جان گرفته است و ريشه دوانده است.
اما آيا اين تلاش و فعاليت و زجر دائمی و مبارزه روزانه با هزاران مانع زن ستيز( زندان ، اعدام ، سنگسارو...)، از ديد اپوزيسيون مخالف جمهوری اسلامی همپای فلان اعتصاب کارگری و يا فلان اعتصاب دانشجوئی که بنوبه خود از اهميت فراوان برخوردار است، ارزش گذاری می شود؟ مسلما نه. اين سئوال روزانه از خاطر هزاران زن می گذرد و هيچگاه جوابی برای آن دريافت نشده است. با نگاهی به نشريات و سايت های تحليلی و خبری ايرانی اين ادعا ملموس تر خواهد شد. صدها مقاله در روز در رابطه با معضلات و مسائل مختلف سياسی و اجتماعی دراين نشريات و سايت ها نوشته و ترجمه ميشود، اما نويسنده مقالات زنان عمدتا هميشه زنانند و در جائی در صفحات آخر هر نشريه و يا هر سايتی جای می گيرند. چرا؟
زنان خود چاره جوئی می نمايند.
جنبش زنان ايران به عنوان قوی ترين بخش جنبش اجتماعی ايران
چند سويه گی جنبش زنان ايران ( به لحاظ پايگاه اجتماعی)
جنبش فمنيست و سکولار داخل و خارج ازايران که بجرئت می توان گفت يکی از قوی ترين و پخته ترين جنبش های فمنيستی در صحنه بين المللی است، در چند سال اخير در تمامی سطوح تغييرات کيفی و کمی نسبت به تاريخ چند دهه گذشته جنبش زنان در ايران نموده است. کار جدی روشنگری نوشتاری صدها زن محقق، روزنامه نگار، شاعر، نقاش، نويسنده فمنيست سکولار و چپ در داخل و خارج از کشور نقش بسيار بنيانی در بيداری جنبش زنان ايران بطور عام داشته است . وجود تعداد بيشماری سازمان های غير دولتی ، کانون های فرهنگی ، سايت ها و وبلاگ های زنان سکولار، نماينگر اين کار جدی و مبارزه خستگی ناپذيرزنان داخل و خارج از کشور با سيستم فکری و عملی پدرسالارانه است. جنبش فمنيستی سکولار ايران در زير فشار استثمارانه مناسبات پدرسالارانه سرمايه داری از يک سو( در بخش خدماتی و توليدی و فکری) و تيغ و شلاق و شکنجه تحجر و بنيادگرائی رژيم جمهوری اسلامی و قوانين زن ستيزمذهب اسلام بعنوان دين دولتی از سوی ديگر( قوانين ازدواج، طلاق، ارث، حضانت و پوشش و....) و مناسبات نابرابر خانگی ( در شکل خانه داری تربيت فرزندان و رسيدگی به بازتوليد نيروی کار مردانه و توليد برای بازار درخانه و.....)، موفق شده است روز بروز در راه تشکل و سازماندهی عصيان خود در برابر سيستم حاکم قدم های جدی و موثری تری بردارد. با نگاهی به سايت های فمنيستی داخل و خارج از ايران می توان اين روند و پختگی سياسی اجتماعی مبارزاتی را ملاحظه نمود.

جنبش فمنيست سوسياليستی ايران، عمدتا در چند سال اوائل انقلاب بصورتی متشکل در ايران فعاليت می نمودند و در موج دستگيری ها و زندان و شکنجه اعدام ، بخشا توانستند از دام رژيم جمهوری اسلامی يا به کردستان عراق بگريزند و يا اجبارا در تبعيد به کشورهای اروپائی و يا آمريکائی مهاجرت نمايند و در خارج از کشور مجددا به صورت متشکل در سازمان های زنان فمنيست سکولار چپ شروع به فعاليت نمايند و يا در سازمان های سوسياليستی به امر مبارزه بپردازند. عده بيشماری از اين زنان آگاه و مبارز در همان سال های اوائل انقلاب يا به جوخه های اعدام سپرده شدند و يا سال ها در زندانهای جمهوری اسلامی بسر برده و بعد از آزادی به صورت فردی درون تشکل های فمنيست سکولار ايران تا به امروزبه فعاليت پرداحته و می پردازند. هدف اين زنان در کنار بسيج زنان به طور عام اما عمدتا بسيج و متشکل نمودن زنان کارگربخش های توليدی ( بسته بندی کالا های داروئی ، آرايشي، الکترونيکی ، البسه ، پارچه بافی ، قالی بافی ، کارگران بخش کشاورزی...) و زنان لايه های تحتانی اجتماع به ويژه در استانهای حاشيه ای و محروم کشور که اکثريت مردم تهيدست اند و در ابعاد بسيار وسيعی تحت ستمهای جنسی گوناگون قرار گرفته و به علت فقر، فاقد زمينه های لازم برای رشد آگاهی خود هستند، می باشد.

زنان فمنيست بورژوا، دامنه ناچيزی از زنان معترض ايرانی داخل و خارج از کشور را در بر می گيرد که گر چه چون تمامی زنان ايرانی از بی حقوقی خود تحت مناسبات پدرسالارانه و قوانين زن ستيز جمهوری اسلامی رنج می برند اما در مصاف با مجادلات اجتماعی سياسی همواره از منافع نظام سرمايه داری دفاع می نمايند . اين قشر زنان هرگز خواهان ايده ی جمعی برای مبارزه با سيستم سرمايه داری مردسالارانه - حتی برای کسب حقوق برابر سياسی با مردان- نبوده چرا که می دانند برای هرگونه تحول اجتماعی سياسی بايد سيستم سرمايه داری را زير علامت سئوال برند. اين قشر زنان عمدتا در ميان زنان اقشار بالائی جامعه قرار دارند.

و اما در کنار اين سه نگاه از فمنيسم، نگاه چهارمی مستقلا در جريان است که با وجود قرار گرفتن در سيطره جامعه مرد سالار و درگير بودن با فشار های ناشی ازاين جامعه مرد سالار اما همواره در سايه ارتجاع حاکم بر ايران، در ريشه کنی واقعی علل های زن ستيزانه حاکم، محافظه کارانه حرکت می نمايد و همواره در تمامی حرکت های خود هوشيارانه مواظب است که مبادا زيربنای جمهوری اسلامی مورد مخاطره قرار گيرد. فمنيست های مذهبی بجای نفی صريح مذهب اسلام، تلاش می کنند با تعديل احکام ضد زن اسلامی ( که البته مسکن هست اما چاره درد نيست ) به بقای مذهب اسلام و در نتيجه بقای رژيم جمهوری اسلامی ياری رسانند. برای مثال می توان از سازمان های زنان دولتی درون و در حاشيه حکومت جمهوری اسلامی نام برد.

بنا بر اين به جرئت می توان ادعا نمود که جنبش اجتماعی زنان ايران به لحاظ کيفی و کمی و چند سويه گی و موفقيت درکشاندن اقشار مختلف زنان به مبارزه و نحوه تشکل يابی چندين قدم جلو تر از جنبش کارگری و جنبش دانشجوئی در ايران بسر می برد. طبيعتا اين جنبش از ضعف هائی هم بر خوردار است که به اعتقاد من يکی از اين ضعف های برجسته عمدتا به عدم رابطه مستمر و سيستماتيک اين جنبش با جنبش فمنيستی بين المللی متشکل در جنبش های اجتماعی جهان بر می گردد. حضور غير فعال نمايندگان اين جنبش در مجامع و کنفرانس های جهانی ضد سرمايه داری پدرسالارانه ، ضد جهانی سازی نئوليبرالی و ضد بنيادگرائی و ...... متشکل در فوروم جهانی ، جنبش زنان ايران را در ايزولازيسيون نگاه داشته و در رساندن پيام و صدای حق طلبانه زنان ايران به جهانيان خلل وارد می سازد. جهانی سازی از بالا زندگی زنان جهان را هر لحظه به نابودی می کشاند. ما بايد جهانی سازی از پائين را شکل دهيم و در اين شکل مبارزاتی همبسته جهاني، زنان بخصوص زنان جنوب جهان مهمترين نقش را بازی می نمايند. انتفال تجربيات مبارزاتی و درک درد مشترک پيوندی را ايجاد می نمايد که هيچ توپ خانه ای قادر به تلاشی آن نيست. ما برای پيروزی بر جهل و فرهنگ متحجرانه و ارتجاعی و برای مبارزه با سياست های زن ستيز داخلی و خارجی به دستان زجر ديد ه و آبديده زنان آفريقا ، آمريکای لاتين، آسيای ميانی و نزديک و دور و بالاخره زنان فمنيست کشورهای شمال جهان احتياج داريم. اين رابطه، رابطه ای متقابل است. امپرياليسم و ارتجاع هر دو از يگانگی ما در سطوح بين المللی بيزارند و با انواع حيله های شناخته شده چون عدم ارائه ويزا ، عدم ارائه پاسپورت و.... از شرکت ما در اين مجامع جهانی جلوگيری می نمايند . اما خواستن توانستن است . تماس به موقع با گروه تدارک فوروم های جهانی ( بزودی در کراچی پاکستان) از طريق سايت فوروم جهانی در جهت رفع اين مشکلات ياری می رساند.

متاسفانه نگاه اپوزيسيون مردانه ضد جمهوری اسلامی درخارج و داخل ايران هم به اين جنبش عظيم ( جنبش زنان ايران) نگاهی همچنان از حاشيه است و تنها در مقاطع زمانی چون هشتم مارس جنب و جوش می يابد. چرا؟
چرا مسئله زنان و بحث فمنيسم در ايران به طور اخص تنها بحثی زنانه است. اگر زنان در تمامی بخش های جنبش اجتماعی فعالند اين جدا سازی از چيست؟ درست است که زنان بايد برای حقوق حقه خود تشکلات مستقل و مبارزه مستقل خود را سازماندهی نمايند، اما نقش روشنفکر مدافع دمکراسی و عدالت اجتماعی خارج از جنبش اجتماعی ايران، بايد نقشی در جهت دفاع برابر و مستمر و دائمی از تمامی بخش های جنبش اجتماعی ايران باشد.

برای محک زدن درستی يا نادرستی هر اجتماع هر دولت هر ايدئولوژی هر حزب هر سازمان هر نهاد دمکراتيک و بلاخره هر محيط گرم خانواده، در ابتدا لازم است که نگاه آن اجتماع ، دولت، ايدئولوژی و ....... را نسبت بزنان بزير ذره بين بکشانيم. تا زمانيکه ما به اين باور نرسيم که هر گونه تغييری اگر با شرکت فعال زنان نباشد تغييری اساسی و بنيانی نخواهد بود و تا زمانيکه مسئله زنان بطور واقعی در تفکر و جان کلام ما ، در تمامی حرکات روزانه ما جای واقعی خود را نيابد، هيچگاه جهانی ديگر ممکن نخواهد بود.

 

منبع:  سایت تریفه   ‌   ww.trife.org