|
______________________________________________________________
2009-02-19
از پزشکی قانونی تا بخش سوختگی
(گزارشی از ضرب و شتم زنان کرمانشاه)
ژیلا گل عنبر
...صد قدمي از بيمارستان بيستون فاصله داشت. چشمم که به تابلوي سازمان افتاد پياده شدم. شايد اولين مراجعه کننده بودم. نگهبان ساعتش را نگاه کرد و گفت: هنوز 7:30 است. کار اداري 8:15 شروع ميشود. چهل و پنج دقيقه وقت داشتم. کتابي در کيفم بود در حاليکه قدم ميزدم آن را ورق زدم. افکارم اما متمرکز نبود. آن را دوباره به سر جاي اولش برگرداندم. صبحانه جاي کتاب را پر کرد و بعد قدم زدم. خيلي زود عقربهها 8:15 را نشان دادند. از حياط ساختمان رد شدم از پلههايش بالا رفتم و به داخل راهرو رسيدم. مراجعه کنندگان اغلب صندليها را اشغال کرده بودند. در همان فاصله قدم زدنهايم آمده بودند يا شايد هنگام برگشتن...
جماعتي ايستاده و تعدادي هم در رفت و آمد بودند. اولين اتاق پذيرش معاينات بود. جهت معاينه فيزيکي آمده بودند و بايد مبلغي را واريز ميکردند تا معاينه شوند. چه شکايت از ضرب و شتم و چه تصادفات رانندگي! هيچ کس مضطرب به نظر نميرسيد. آنها که آثار کبودي و ضربه روي اندامشان مانده بود شايد با آمدن به آنجا اضطرابشان را وا نهاده بودند. راهي اتاق رئيس شدم. روابط عمومي از من کارت شناسايي خواست. پس از چند لحظه به اتاق رئيس رفتم. بدون مقدمه از آقاي دکتر مالمير، رئيس پزشک قانوني استان، آمار ضرب و شتم زنان مراجعه کننده را خواستم.
دکتر مالمير گفت: «ما گزارش يا آمارهايمان را به سه قوه ميدهيم. طرح طبقهبندي شده داريم که چه آماري بدهيم يا ندهيم. براي يافتن آمار کلي از استان هم بايستي از سازمان در تهران مجوز بگيرم. آمار ضرب و شتم زناني که به اينجا مراجعه ميکنند، مشخص است. اما اينکه ضارب اين زنان کيست، نامعلوم است! يعني ما دنبال اين نيستيم که چه کسي زده! اينکه چه کسي اين زنان را مورد ضرب و شتم قرار داده، جزو حيطهي کاري ما نيست. صرف اينکه نزاع بوده يا تصادف در پزشکي قانوني معين ميشود، آن هم با مجوز پزشکي قانوني تهران قابل ارائه دادن است». او در پايان گفت: «شما ميتوانيد در اين رابطه طرح پژوهشي بنويسيد؛ ProPosal تهيه کنيد و با همکاران ما در اين سازمان کار پژوهشي انجام دهيد».
بخش سوختگي بيمارستان امام
از پزشکي قانوني که نااميد شدم به بخش سوختگي رفتم. تا لااقل در اين بخش خلأ آماري پيشين را جبران کنم. صداي نالههاي بيماران اين بخش فضاي راهرو طويل بيمارستان را پر کرده بود. پدراني در پشت پنجره دختران سوختهشان را ميپاييدند و به شدت نگران به نظر ميرسيدند. در چشمان يکي از آنها حلقههاي اشک جمع شده بود. با بغض گفت: «دخترم اينجاست. ميترسم از دستم برود. او خودسوزي کرده، نميدانم چرا»! ديگران طول راهرو را ميپيمودند و دوباره در پشت پنجرهها هراسان دخترانشان را ميپاييدند... پرستاران و پزشکان پيوسته در رفت و آمد بودند.
از مسئول اين بخش خواستم توضيحاتي در مورد خودسوزيهاي زنان بدهد.
مسئول بخش سوختگي آدرس دفتر رئيس را داد و اينکه بايد رئيس نامه بدهد تا او همکاري کند. در دفتر آقاي رئيس هم عنوان شد که بايد از حراست علوم پزشکي نامه بياورم. آن هم لازمهاش اين بود که دقيقاً عنوان کنم اين آمار را به چه منظوري ميخواهم. ناچاراً به طور غيررسمي با دو نفر از کارکنان اين بخش گفتوگو کردم؛ با اين تعهد که نامي از آنها برده نشود. آنها البته در جريان چند و چون خودسوزي زنان نبودند. فقط تجارب شخصيشان با زنان بخش سوختگي را بيان کردند.
خودسوزي
خودسوزي نوعي اعتراض خشن است به نگرش، رفتار و اعمال اطرافيان! نوعي خودآزاري دردناک است عليه وضعيت موجود؛ رنجيدگي خاطر از رفتار، اعمال و کلام نزديکان که به نظر ميرسد در شهرهاي کوچک و مخصوصاً روستاها آمار آن بيشتر است. خودسوزي دلايل رواني، عاطفي، فرهنگي و اقتصادي دارد. به گفته يکي از کارکنان بخش سوختگي دليل خودسوزي براي دختران و زنان جوان، مسايل عشقي و عاطفي است.
او ميگويد: «اين زنان نميدانند خودسوزي چه عواقبي دارد». يک خانمي به خود من گفت: «به اين خاطر خودسوزي کردم که عزيز شوم». شايد براي ترساندن اطرافيان است. آنها با اين حرکت اعلام ميکنند «ما را هم ببينيد. ما هم وجود داريم»! يکي ديگر از کارکنان اين بخش ميگويد: «گاه اين زنان از ما ميپرسند: «ما خوب ميشويم؟ جاي سوختگي ما ميماند؟»
اين سوالها نشان از نوعي پشيماني دارد و نشان از نوعي نگراني! همه اينها مشخص ميکند که اين زنان عواقب خودسوزي را نميدانستهاند و نسنجيده به اين کار روي آوردهاند. اين کارمند بخش ادامه ميدهد: «زناني که خيلي افسردهاند، همکاري نميکنند. به دختري 19 ساله گفتيم: «اگر زيربغلش را بلند نکند، زخمها ميچسبد» او در پاسخ گفت: «خوب بچسبد، من ميخواهم بميرم».
کانون خودسوزيها
اولين کانون خودسوزيها، کوهدشت در استان لرستان است. در لرستان چون امکان درمان اين بيماري وجود ندارد، آنها را به کرمانشاه منتقل ميکنند، دومين کانون خودسوزي زنان ايلام و سومين آن نورآباد (بين هرسين و خرم آباد) است. زنان سوخته کامياران را هم به کرمانشاه ميآورند و سرانجام مناطق مختلف استان کرمانشاه است که شهرهاي مختلف اينجا از جمله اسلام آباد، گيلان غرب، پاوه و اورامانات و بقيه شهرها و روستاهاي استان را در بر ميگيرد.
ما در غرب کشور بيمارستان سوختگي نداريم. اينجا فقط بخش سوختگي است و اين درمان بيماران شهرهاي استان و خارج استان را جوابگو نيست. بيماران عفوني کودک و بزرگسال يکجا با هم در يک بخش نگهداري ميشوند. در حاليکه اينها بايد از هم جدا شوند. اما به دليل کمبود امکانات آنها در يک محل و در جوار هماند.
تيم درمان توانبخشي اين بخش شامل ترميمي، سوختگي، جراح عمومي، روان شناسي، اندام ساز و... است که ناقص است. روزانه در کرمانشاه 20 نفر بستري ميشوند، يکي دو نفر مرخص و به همين ميزان اضافه ميشوند. در اين ميان 20 درصد سوختگيها مربوط به مردان و کودکان است که اغلب در اثر سانحه و تصادف اتفاق ميافتد، 10 درصد سوختگيهاي سانحهاي مربوط به زنان است، 70 درصد بقيه سوختگيها مربوط به زنان است که از نوع خودسوزي است. مواردي از خودسوزي گاه شامل زنان ميانسال تا 80 سال است که به علت فقر و درگيري خانوادگي رخ ميدهد. اما براي زنان جوان اغلب عاطفي است.
اين زنان روزهاي اول منگاند. آنها گروه درمان را به علت غيرواقعي سوختگي، دچار سردرگمي ميکنند. وقتي از آنها سوال ميشود که چه اتفاقي افتاده؟ آنها به همراهشان نگاه ميکنند و همراه، گروه درمان را به جايي سوق ميدهد که گوياسانحه بوده!
چرا خودسوزي را سانحه قلمداد ميکنند؟
يکي از کارمندان بخش ميگويد: «شايد نگراناند که گروه درمان آنها را ملامت کند، يا ترس از مشمول نشدن امکانات گروه درماني و اينکه قبلاً خودسوزيها تحت پوشش بيمه قرار نميگرفتند». جديداً بيمه خودسوزي را هم تحت پوشش برده است. حتي گاه بيمار را با دفترچه ديگري به بيمارستان منتقل ميكنند. پس از فوت بيمار مشخص ميشود که نام واقعي بيمار چه بوده است!
جالب است که در زمان تعطيليهاي چند روزه موارد خودسوزي و خودکشي بيشتر ميشود. متأسفانه به نظر ميرسد اوقات فراغت فرصتي براي جدال بوده است! در تعطيليهاي چند روزه، روزانه 6 ـ 5 مورد بيماران خودسوزي به بيمارستان منتقل ميشوند.
مواردي از زنان بستري
ماريا 27 ساله با 50 درصد سوختگي ميگويد: «من هر روز کتک ميخوردم. اين خشونتها آنقدر تکراري شده بود که گاه برايم عادي جلوه ميکرد. اوايل نگران بودم که بگويم در اثر ضرب و شتم خود را سوزاندم. زيرا با اين سوال مواجه ميشدم که چرا کتک خوردهاي؟» اين سوال في نفسه غلط است. هرگز ضرورتي براي تنبيه وجود ندارد و ضرب و شتم و کتک اساساً مردود است. شايد هيچ حرکت، رفتار و گفتاري ضرب و شتم زنان را توجيه ننمايد، اما به نظر ميرسد آزارهاي فيزيکي و بدني روح بيمار اين قبيل مردان را تسلي ميدهد!
نسيم 25 ساله با 55 درصد سوختگي ميگويد: «مرداني که سبب آزار ما ميشوند، با انگيزه نگرش مالکانه به زنان اين خشونتها را انجام ميدهند. من نيز آزارهاي بدني، روحي و فحاشي روح و جسمم را خسته کرده است. به همين دليل به انفجار رسيدم و خود را سوزاندم. ميخواستم راحت شوم و بميرم نه اينکه به زندگي آزار دهندهام برگردم.
ضرب و شتم زنان ناشي از فقر فرهنگي است، گويي زنان کودکاني هستند که خير و شر خود را تشخيص نميدهند و با چنين ضرباتي قصد آن دارند که زنان را از حرکات، رفتار و کلامي که به مذاق مردان ضارب (پدر، شوهر، برادر و...) خوش نيامده است، بازدارند. اين مدتي که در اينجا بودهام زنان و دختران زيادي خودسوزي کردهاند که اغلب فوت کردهاند و تعدادي هم مرخص شدهاند. آمارش را نميدانم اما به گمانم زناني که خشونت ديدهاند يا خودسوزي کردهاند، در لابهلاي آمار مسئولان گم شدهاند.
ـ نسيم فکر ميکني برگردي منزل دوباره کتک بخوري؟
نميدانم. هيچ بعيد نيست. مادرم که خيلي ناراحت است.
خاطرات کارکنان بخش از خودسوزي زنان
خانمي تحصيلکرده که شوهرش پزشک بود، پس از رفتن به مجلس عروسي در جمع زنان ميرقصد. پس از برگشت شوهرش او را به شدت زير ضرب و شتم ميگيرد، سپس زن روي خودش نفت ميريزد. در حالي که شوهرش تماشا ميکرده او خود را به آتش ميکشد. اين خانم بعدها از همسرش جدا شد و در رشته شيمي (كارشناسي ارشد) ادامه تحصيل داد. در واقع زنان تحصيلکردهاي که خودسوزي ميکنند ميانگين سنيشان زير 25 سال است.
زني 30 ساله به دفعات متعدد خودکشي داشته است، او انواع خودکشيها را آزموده است، حلق آويز، سم، گچ و اخيراً خودسوزي! مسلماً چنين کسي مشکلات روحي زيادي دارد.
يک همکار داشتيم که همسرش با چند بچه قد و نيم قد خودسوزي کرد و منجر به فوت شد. بار دوم او با دختر ۱۹ سالهاي ازدواج کرد، اين دختر هم خودسوزي کرد...
--------------------------------------------------------
گورین ئهرا یهکسانی (کمپین کرمانشاه)
--------------------------------------------------------
منبع: تغییر برای برابری
http://www.change4equality.org