|
______________________________________________________________
2008-08-18
شکل گيري فرهنگ سلطه ستيز
پروين اردلان
معمولا در بازجويي ها يا شبيخون به اصحاب جنبش ها، مدافعان حقوق بشر، روزنامه نگاران،... دو نکته بيش از هر چيز مورد توجه "امنيت سازان" ما قرار مي گيرد. يکي شناخت نقاط ضعف فرد بازجو شونده است تا بتوان با حمله و تحت فشار قرار دادنش، خاموش يا بي حسش کرد و ديگري شناخت نقاط تحريک آميز جامعه در برابر بازجو شونده تا بتوان با تحريک جامعه عليه وي، از حرکت بازش ايستاند؛ يعني اقدامي ضد اخلاقي اما براي تقويت اخلاق پليسي و حکومتي در جامعه.
چندي است که "هويت" سازان صدا و سيمايي و کيهاني دهه 70 با "هويتي" جديد در دهه اخير و از طريق خبرگزاري رسمي ايران که به همه ما شهروندان ايراني تعلق دارد سعي ديگري کرده اند تا "چراغ" ديگري را عليه مدافعان حقوق بشر و فعالان جنبش زنان روشن کنند. نسبت بهايي گري و دفاع از بهائيت به شيرين عبادي و فرزند او، اتهام براندازي نرم و کارگزاران فرهنگي غرب خواندن فعالان جنبش زنان و مدافعان حقوق برابر و کمپين يک ميليون امضا از جمله حملات اخير هويت سازان جديد است.
دو مطلب اخير ايرنا يکي "شيرين عبادي : اسارت در تور بهائيت" که ابتدا به قلم دکتر علي رضا حيدري بر صفحه خبرگزاري قرار گرفت ولي بلافاصله نام نويسنده پاک شد و به جاي آن تنها عنوان "دفتر پژوهش و بررسي خبر" ذکر شد؛ و سپس مطلب ديگري با عنوان "کمپين يک ميليون امضا تروريستي و دنبال فحشا است" برگرفته از سخنراني پيام فضلينژاد در همايش طرح ولايت استان خوزستان، نمونه هاي نخست اين اتهام زني هاست که بايد منتظر نوشته هاي بعدي اين "پژوهش گران" مراکز امنيتي بود. مي گويم "پژوهش گران" زيرا اخيرا در تب و تاب گسترده اي که جامعه ايران را از دکتر پروري و دکتر سازي و ارائه دکترين هاي جديد در بر گرفته است کارشناسان و بازجويان کيهاني نيز براي مشروعيت بخشي و علمي نشان دادن ادعاهايشان تحت عنوان پژوهش گر معرفي مي شوند.
در نوشته "اسارت در تور بهائيت"، "پژوهش گر" اين نوشته که خود را طرفدار "تز دانستن حق مردم است" مي داند در ابتداي نوشته خود مثلا با استفاده از نظريات فوکو گفتمان حقوق بشري گسترش يابنده در جامعه کنوني ايران را دست پروده کمپاني هاي توليد گفتمان غربي مي داند و به جاي تحليل و تبين اين ادعا ابزار پژوهش را کنار گذاشته و از طريق "اسناد غير قابل انکاري" چون تقدير کميته نوبل صلح از شيرين عبادي به خاطر دفاع از حقوق بشر و مردم سالاري، ابراز خوشحالي جرج بوش از انتخاب وي، پذيرش وکالت بهائيان يا نقد قوانين نابرابر از سوي شيرين عبادي ... زبان به اتهام زني عليه وي و فرزندش نرگس توسليان مي گشايد. وي با زير سوال بردن جايزه نوبل صلح، تلاش هاي شيرين عبادي و مدافعان حقوق بشر در گسترش گفتمان حقوق بشري در ايران را چون نمي تواند منکر شود به "گفتمان صادراتي اغيار" تعبير مي کند. زيرا حداقل نويسنده بايد با توجه به اطلاعات ذي قيمتي که دارد واقف باشد که طي چند سال اخير وکلاي کانون مدافعان حقوق بشر، به ويژه شيرين عبادي، نسرين ستوده ، ليلا علي کرمي، دکتر عبدالفتاح سلطاني... ، همچنين وکلايي چون زهرا ارزني، فريده غيرت، گيتي پورفاضل، محمد شريف ...که به طور رايگان وکالت فعالان اجتماعي و سياسي و مذهبي را برعهده داشته اند تا چه حد به دليل پشتيباني مالي، فکري و معنوي خود حامي اين جنبش ها بوده اند. در واقع سند واقعي "غير قابل انکار" عملکرد آنان است.
مطلب ديگر، "کمپين يک ميليون امضا تروريستي و دنبال فحشا است"، اتهام زني هاي پژوهش گر کيهان است که باز هم در خبرگزاري رسمي کشور منتشر مي شود.او در اين سخنراني نه تنها شيرين عبادي که شهلا لاهيجي، رخشان بين اعتماد، تهمينه ميلاني، پوران درخشنده، شهلا شرکت، شادي صدر، فاطمه صادقي، اعضاي مرکز فرهنگي زنان، فعالان کمپين يک ميليون امضا، مجله زنان و...را کارگزاران فرهنگي طرح خاورميانه بزرگ و مروجان "همجنسگرايي، آزادي حجاب، سقط جنين، آزادي سکسواليته و بهاييت " مي داند که از نظر وي نه تنها "ايدئولوژي فحشا"راتبليع مي کنند که از گروه هاي تروريستي هم دفاع مي کنند. نويسنده در نهايت به اين هم بسنده نمي کند و فرمان مي دهد : "يک بار براي هميشه بايد دين خود را به انقلاب اسلامي ادا کنيم و در اين راه تنها به دليران و دريا دلان انقلابي محتاجيم."
مي توان براي پاسخ به هر يک از اتهاماتي که در اين نوشته ها آمده است صفحه ها مطلب نوشت و به اين نوع تحريک و تشويش اذهان پاسخ داد اما هدف من در اين نوشته پاسخ دهي به اين پژوهشگران امنيتي نيست چرا که آنان که منبع اصلي اين داده ها و پردازش آنها هستند خود در جريان اصلي اطلاعات نيز قرار دارند و به درستي مي دانند که چگونه مي توان با تحريک احساسات مذهبي، قومي، ملي مردمان راه خود را پيش برد و البته "دانستن حق مردم است" را هم شعار خود قرار داد.
اما آيا "پژوهش " هايي از اين دست همچون گذشته پاسخ مي گيرند؟ بارها در نقد قوانين تبعيض آميز در حوزه زنان گفته شده است که فرهنگ جامعه ما جلوتر از قوانين کشور است و به همين دليل به طور مثال عرف جامعه ديگر ازدواج زود هنگام دخترکان خردسال را بر نمي تابد، ولي قانون همچنان بر همان پاشنه مي چرخد يا اگر فرهنگ ما جلوتر از قانون نبود چنين اعتراضي گسترده و از همه طيف هاي فکري جامعه در برابر تصويب قانون ضد خانواده پديد نمي آمد،... مي خواهم بگويم نه تنها فرهنگ ما جلوتر از قانون ماست، که امروز فرهنگ جامعه ما بسيار جلوتر از فرهنگ سلطه گر حکومتي مان نيز شده است.به عبارت ديگر، الزامات جامعه مدني نه صرفا در شعار که در خواسته ها و مناسبات و روابط بين فردي و گروهي و جنبشي در حال رسوخ است. تلاش براي آزادي افراد حق طلب و فعالان جنبش هاي اجتماعي اعم از زن و مرد از جنبش هاي زنان، کارگري، دانشجويي يا دفاع از حقوق هر يک از اقليت هاي مذهبي، مليتي ، هويتي، جنسي، ... حتي اگر موافق نظر يا ديدگاه يا روش شان نباشيم گامي بزرگ در جهت دموکراتيزه کردن فرد فردمان، جامعه، حتي حکومت و به عبارت ديگر شالوده شکني سنت تاريخي مان بوده است. بارها مذاهب شيعه و سني را عليه هم شورانده اند تا ماهي خود از آب بگيرند اما اکنون فعالان آگاه شيعه و سني، ترک و کرد در تلاش اند که اين تحريکات را بي پاسخ گذاشته و با اقدام به فعاليت هاي مشترک در برابر تحريک سازي ها مقاومت کنند؛ از کودکي به ما مي گويند يهودي ها بو مي دهند، بهايي ها نجس اند و ... تا تحريکات و جنگ هاي مذهبي را دامن زنند اما اکنون بسياري از ما مي دانيم که براي رسيدن به يک جامعه انساني توجه به حقوق اقليت ها و نه پايمال کردن حقوق آنها شرط است، هرچند تلاش شود که راه دفاع از موکلان اقليت هايي چون بهايي ها را با ايجاد ترس و اتهام ضد دين بودن ببندند، يا دفاع از حقوق همجنسگرايان را فحشا بخوانند؛ يا فعالان کمپين يک ميليون امضا را به رغم مسالمت آميز بودن حرکتشان تروريست معرفي کنند ... همه اين اقدامات از آن روست تا با تحريک بخشي از جامعه عليه بخش ديگر آن يعني زنان و اقليت ها بر فشار هر چه بيشتر و ايجاد رعب و وحشت نسبت به فعاليت اجتماعي و جنبشي دامن زنند اما مشاهده مي کنيم که روز به روز نه تنها بر تعداد کنشگران زن افزوده مي شود که تعداد مدافعان حقوق اقليت هاي ديگر نيز فزوني مي گيرد.
دفاع از حقوق زنان، اقليت هاي جنسي، قومي و مذهبي... را شايد بتوان ضريب سنجش دموکراتيک بودن يک جامعه دانست.شايد پيش تر دفاع از حقوق زنان محلي از ارعاب نداشت اما اکنون بي توجهي به حقوق زنان با نقد گسترده زنان جامعه رو به رو خواهد شد هرچند اگر کمتر پاسخي بگيرد. دفاع از حقوق اقليت ها نيز تجربه اي از اين دست است. هم اکنون هرچند دفاع از حقوق اقليت ها - نه الزاما موافقت با آنان - به مثابه امري سياسي، ضديت با دين، يا ضديت با تماميت ارضي تلقي مي شود اما به نظر مي آيد که جامعه مدني ما در حال عبور از اين مرحله نيز هست. اگر در گذشته به مدد حاکميت سلطه و فرهنگ سلطه گر، نقطه تحريک پذيري اش بالا، تحملش ناچيز، و درک و مشاهده اش از تفاوت ها محدود بود اکنون جامعه اي خواهيم داشت که در آن به يمن ارتقاي فرهنگي، رشد و پختگي جنبش ها و توان باز خواني و نقد روزمره رفتارها و عملکردهايش در حوزه جمعي و فردي و گسترش گفتگوي درون گروهي، درون جنبشي و بين جنبشي، فرهنگي کثرت گرا و سلطه ستيز در حال شکل گيري است. ما به تدريج مي آموزيم که هر چه بيشتر به "حاشيه رانده شده هاي جامعه" راببينيم بيشتر قادر خواهيم بود تا با درک تفاوت ها و احترام به حقوق اقليت ها جامعه مدني مان را شکل دهيم؛ حرکتي که حاکميت نسبت به آن عقب مانده است و به همين دليل است فشار را بر مدافعانش بيشتر مي کند. با چنين رويکردي دفاع از حقوق زنان، دراويش، دانشجويان، بهائيان، زهرا بني يعقوب ها، هانا ها و روناک ها، کبودوندها و کمانگرها ...در ظرف حاکميت تک صدايي نمي گنجد، و از همين روست که عملکرد شيرين عبادي ها تحمل نمي شود. براستي جامعه چند صدايي پر صدا تر از حاکميت تک صداست هر چند شاهد برخوردها و قتل هاي زنجيره اي نويني باشيم.
--------------------------------------
منبع: تغییر برای برابری