کارگران
کودکان
زنان هنر
و ادبیات
لطیفه
تصاویر
کامپیوتر
سایت های دیگر
کلیپ و صدا
مکانی برای احزاب
اخبار روز از پیک ایران
اخبار سایت بی
طرف
اخبار رادیو فردا
خارجی
سلامت
و بهداشت
آرشیو
صفحه نخست
______________________________________________________________
2007-10-16
به كودكي كه هرگز زاده نشد
سقط جنين، حقي كه برايش بايد از جان گذشت
سحر تحویلی
سرگيجه امانم را بريده است . دل آشوبه لحظه اي تنهايم نمي گذارد. در بطنم موجودي به حركت در آمده است كه مرا مي ترساند. ميهمان ناخوانده اي است كه مي كوشد سرنوشت سياهم را با خود قسمت كند. رهايم نمي كند، با چنگ و دندان به زندگاني چسبيده است. بگذر از اين زندگي. رهايم كن، رهايم كن، رهايم كن...
در طي ساليان درازي كه زنان پي برده اند كه نه حقيرند و نه خواسته هايشان چيزي غريب است ، پي برده اند كه بارداري و توليد مثل امري نيست كه از آن ناگزير باشند. به واسطه طبيعت زن بودن اين امر به آنان واگذار گشته است ، پس بايد به خواست خودشان هم صورت گيرد. به همين جهت ساليان متمادي است كه براي بدست آوردن حق آزادي سقط جنين تلاش مي كنند. اما متاسفانه در سرزمين هاي نامتمدن كمتر توانسته اند خواست طبيعي خود را به عمل درآورند. اين امر در ايران به عنوان سرزمين اسلام ، بسيار دردناك تر است. اسلام كه جنين را متعلق به زن و كودك را متعلق به مرد مي داند ، به زن به عنوان منبع تغذيه و مكاني براي رشد انسانها مي نگرد و فقط از اين حيث كه جنين تنها مي تواند در رحم زن بارور شود ، آنرا به زن سپرده است . چرا كه اگر چيزي متعلق به من است پس اين من هستم كه براي داشتن و نداشتن آن تصميم مي گيرم . اما حتي زن نمي تواند مالك جسم خويش باشد.
زناني كه اغلب از رابطه هاي ناخواسته دچار فرزند مي شوند ، همواره به آينده ي فرزند زاده نشده شان مي انديشند. جامعه اي كه از خود او كالا آفريده است براي فرزندش چه نقشه ي شومي خواهد كشيد؟
بر او كه حتي نام پدر نمي تواند بر آن نهد. كودكي كه در جامعه اي مسخ شده ديده به جهان مي گشايد بايد در چه مسيري قرار گيرد تا سرنوشتي كاملا متفاوت داشته باشد؟
در اين بين مادر يك چيز را خوب مي داند ، اينكه جامعه از او مريم مقدس نخواهد ساخت. آن چيز كه مداوم روحش را خراش مي دهد با تولد فرزندش چند برابر خواهد شد.
پس راه چاره چيست؟ او نمي تواند منجي باشد . خود به كسي نيازمند است تا او را از گردابي كه جامعه نام دارد به درآورد ، حال چگونه مي تواند رهايي بخش ديگري باشد؟ تنها با زادن و دل بستن بر او ؟
راهي برايش جز وداع با جنينش باقي نمي ماند. اين امر خود بسيار براي مادر دردناك است . اما زماني كه قانون راه را برايش مسدود مي كند دردي عميق تر جانش را مي كاهد. اگر با تكيه بر قانون نتواند خود را رها سازد ، پس در اين جامعه ي تعصب زده چه كند؟ چگونه از آماج نگاهها بگذرد؟ به چه ريسماني خود را بياويزد و رها گردد؟
اما دريغ و درد كه قانون هم پشت به او كرده و در ميان هزاران فتوي و خرافه و استدلال تنهايش مي گذارد. در عوض همين قانون به شرع و دين اعتبار بخشيده و بدون آنكه بي انديشد قانون بايد انسان محور باشد ، دين محور شده و به جنگ زن مي آيد.
اينك زني تنها با جنيني كه بي صبرانه در انتظار تولد ، سلول به سلول رشد مي كند ، به هر دري مي كوبد تا در ازاي هر چيزي بتواند خود را رها سازد.
قانون وقتي انسان محور نباشد پس لاجرم انسان ستيز است . پس در بارور كردن و آفرينشِ بي قانوني كوتاهي نميكند. هر دردي را درماني است و هر راهي را پاياني . پس به دري ديگر زده و در زيرزميني متروك با جنينش خداحافظي مي كند. ديگر قادر به انديشيدن در اين موضوع نيست كه بعد از سقط جنين چه بر سرش خواهد آمد. راه ديگري نيست. رهايي را آرزويي مي بيند كه براي برآورده شدنش هر تاواني مي دهد.
شايد اگر جامعه اينقدر بسته و فضا اينقدر مسموم نبود ، به او هم مي آموختند چگونه باردار نشود. اما انگار اينجا هر عملي كه زن در آن نقشي داشته باشد قبيح شمرده مي شود ، قابل انجام است اما از آن نبايد سخني به ميان آورد.
جوامع و ممالك نامترقي نه در برقراي امنيت براي زنان، نه در پيشگيري از بارداري و نه در رهايي از آن هيچ كوشش موثري نمي كنند.
درست است كه در جوامع پيشرفته هم ناامني و خطر در كمين زنان است ، اما در اين جوامع آموزش براي پيشگيري از بارداري هاي ناخواسته به شكل قابل توجهي عرف شده و هر كس مي تواند به راحتي از آن اطلاع يابد. با اين وجود اگر زني به هر دليلي نخواهد باردار شود مي تواند با مراجعه به مراكز قانوني و زير نظر پزشك به سقط جنين مبادرت كند.
حال كشورهاي عمدتا شرقي و نامترقي را در نظر بگيريد. در اين جوامع حرف اول را دين مي زند و از آنجايي كه اين سرزمين ها اكثرا پيرو اسلام هستند ، پس هر قانوني كه شرع غير قابل تغيير اسلام براي انسان و بالاخص زن در نظر گرفته باشد حكم نهايي خواهد بود.
در اينگونه جوامع و بالاخص ايران ، با توجه به رشد روزافزون جمعيت و مشكلاتي كه در برآوردن خواسته ها و نيازهاي انساني وجود دارد ، بايد تمامي قوانين ضد سقط جنين از ميان برود نه اينكه اگر پزشك قانوني اجازه داد و يا در شكاف دين روزنه اي مبني بر سقط جنين پيدا شد به آن اقدام كنند.
هم اكنون در ايران با توجه به فتواي شرع اگر جنيني كمتر از 4 ماه عمر داشته باشد و تولدش خطر آفرين باشد مي توان عمل سقط جنين را انجام داد كه البته تشخيص اين امر بر عهده پزشك قانوني است و در غير اين صورت بايد نوزاد بدنيا آورده شود ولو اينكه پدري مشخص نداشته باشد و يا مادر نخواهد بچه دار شود و اگر سن جنين از 4 ماهگي بيشتر باشد در صورتي كه تولدش براي مادر خطر آفرين هم باشد نمي توان مبادرت به سقط جنين نمود.
اما پس از بدنيا آمدن بچه اين شرع و اسلام و قوانين انسان ستيز نيستند كه براي رشد و پرورش كودك به ميان مي آيند. اكنون تنها مادري با فرزند شيرخواره اش مانده است كه براي بزرگ كردن آن مجبور است به هر كاري تن دهد. پس از آن هم كودك بدون داشتن پدر و با دنيايي از چراها وارد كارزار جامعه مي شود.
جامعه اي كه برايش به عنوان يك انسان حقوقي بسيار نازل تر از سايرين در نظر گرفته است.
بدين ترتيب در حال حاضر در ايران به طور متوسط سالانه 80 هزار سقط جنين در مراكز غير بهداشتي و به شكل غير قانوني صورت مي گيرد، يعني سالانه 80 هزار مادر جوان در آستانه بيماري و خطر خونريزي و مرگ قرار مي گيرند. اما نكته قابل توجه و تعمق اين است كه شرع و قانون حتي پس از سقط جنين هم دست از سر مادر بر نداشته و اگر مادر بر اثر خونريزي حاصل از سقط جنين غيربهداشتي به بيمارستان مراجعه كند ، در صورت تشخيص پزشك بر انجام اين عمل ، مادر به پرداخت ديه يا قصاص به يك تا سه سال زندان محكوم خواهد شد .
از طرفي ديگر آمار سقط جنين در ايران در بين سنين 14 تا 16 سالگي شايع تر است و اين امر زنگ خطري را برايمان بصدا در مي آورد كه بايد به آواي آن بخوبي گوش فرا دهيم.
نسل جوان كشوري را در نظر بگيريد كه بايد بتوانند مقدمات آموزش و پرورش نسل بعد از خود را فراهم سازند، اما به جاي آن و به دليل قوانين و شرايط حاكم بر جامعه در جستجوي مفري براي رهايي خود هستند و در پي آن به هر سردابي سر مي زنند. نسلي كه پس از آن افسرده و غمين ، شايد براي هميشه آرزوي مادر شدن را با خود بگور ببرد. نسلي كه به جاي آنكه پيام آور عشق و صلح باشد ناقل بيماري هاي لاعلاج است. نسلي كه به آتش قوانين ضد انساني حاكم بر جامعه اش سوخته است.
اما نكته جالب توجه اين است كه كارشناسان و به ظاهر صاحب نظران در ايران فقر، جهل، فحشاء ، اعتياد و كاهش ارزشهاي اخلاقي را دلايل بارداريهاي ناخواسته و سقط جنين در ميان جوانان شناخته و تنها روش مبارزه با اين عوامل را ترويج دين و پافشاري بر اجراي قوانين اسلامي مي دانند و هرگاه زنان در خواسته هاي خود براي رفع قوانين تبعيض آميز به بندِ آزاديِ سقط جنين مي رسند با پاسخ سرد و بي منطقِ بي بند و باري زنان در جامعه مواجه مي شوند و قانون گذاران به جاي آنكه در فكر اصلاح اين قوانين باشند ، اصلاح ظاهري وضعيت زنان را درمان آن مي دانند. در حاليكه تجربه كشورهاي متمدن به ما نشان مي دهد كه آگاهي و قوانين باز چقدر در كاهش اين امور نقش دارند. بي شك عواملي كه عوامل زمينه ساز بارداري هاي ناخواسته و اقدام به سقط جنين ناميده مي شوند در بروز و شيوع آن بي تاثير نيستند ، اما زماني كه نيك بنگريم مي بينيم كه هر يك از اين عوامل بازهم به قوانين نادرست حاكم بر جامعه باز مي گردد. قانوني كه خود سرچشمه ي همه ي معضلات است.
قانوني كه فرزند سالم را متعلق به پدر و جنين ناخواسته را متعلق به مادر مي داند. مادري كه در وداع با جنينش خود را به دست سرنوشت خواهد سپرد.
موجود كوچكم كه در گوشه اي از وجودم در انتظار تولد ، رشد مي كني ، با تو وداع مي كنم با تو كه هرگز نخواهمت ديد زيرا نمي خواهم به سرنوشت غمبار خود تو را بيافزايم ، بگذار در اين جدال من مغلوب باشم اما بگذر از اين زندگي تا زاده نشده اي تا در گورستان جامعه هر روز زنده بگور نشوي...
(* به كودكي كه هرگز زاده نشد عنوان كتابي از اوريانا فالاچي نويسنده ي ايتاليايي در خصوص سقط جنين است.)