به سایت لج ور خوش آمدید

LAJVAR

 

کارگران    کودکان     زنان    هنر و ادبیات     لطیفه    تصاویر     کامپیوتر     سایت های دیگر

اخبار روز از پیک ایران     اخبار سایت بی طرف     اخبار رادیو فردا   خارجی    آرشیو     صفحه نخست

 ______________________________________________________________

 

با مطالبات ما مشكلي ندارند، باور كنيد!

 

زنستان، نشریه اینترنتی زنان

http://herlandmag.net

 

نوشين احمدي خراساني

پنج ماه از آغاز بهكار كمپين يك ميليون امضاء براي تغيير قوانين تبعيضآميز ميگذرد. مطالباتاش مشخص است و واضح: تغيير قوانين تبعيضآميز، و هويت فعالاناش نيز واضحتر از آن: هر شهروندي كه برگهاي ميگيرد و شروع به جمعآوري امضاء و پخش دفترچههايي كه در آن قوانين يك به يك شرح داده شده است. حامياناش نيز مشخص هستند: بسياري از زنان و مردان فرهيخته و عدالتخواهي كه بههرحال در اين مملكت نقش خود را بر پيشرفت و تعالي جامعهي ايران در حوزههاي مختلف فرهنگي و حقوقي ثبت كردهاند. روش آن نيز معلوم است: روش مدني و مسالمتآميز ”چهره به چهره“، يعني صحبت و گفت وگو در مورد قوانين موجود (بهخصوص قوانين خانواده)، با شهرونداني كه از آنها تقاضا ميكنيم نظرشان را بگويند و در صورت توافق، بيانيه را امضاء كنند.

مطالبات اين كمپين هم قدمتي 100 ساله در ايران دارد، يعني يك قرن است كه مادران و مادربزرگان و اجدادمان در مورد آن صحبت كرده‎‎اند، نوشتهاند و تاثيرات قوانين تبعيضآميز را بر زندگي زنان و نيز مردان ايران ترسيم كردهاند، قوانيني همچون: حق طلاق، حق سرپرستي كودك، سن مسئوليت كيفري دختران، قانون پشتوانهي قتلهاي ناموسي، حق اشتغال بدون ممنوعيت و.... مواردي است كه انبوه فعالان كمپين خواستار تغيير آن هستند.
محل اطلاع
رساني كمپين نيز مشخص است: وبسايت ”تغيير براي برابري“ است متعلق به همهي كساني كه بيانيه را امضاء كردهاند و از آن حمايت كردهاند، در آن مينويسند، روايت شخصي خود را ارائه ميكنند و مستندات تجربي خود را به تاريخ مكتوب جنبش زنان ميافزايند. هر كسي در مورد كمپين و حقوق زنان سخن بگويد در سايت ثبت ميشود: از آيتالله بجنوردي، خانم فاطمه آليا تا دكتر خسرو خاور، دكتر شهلا شفيق، دكتر نيره توحيدي، مهندس كيوان صميمي و...

همچنين قرار است به مدت 2 سال يك ميليون امضاء جمع كنيم تا آن را به مجلس ببريم براي درخواست تغيير قوانين. و البته با توجه به اولويتهايي كه از بخش نظرسنجي آن بهدست ميآيد (اولويت قانوني كه بيشترين تقاضا را بهخود اختصاص دهد) توسط حقوقدانان برجستهاي همچون شيرين عبادي بهصورت لايحهاي تدوين و ارائه خواهد شد.

 

حلقهي محاصره هر روز تنگتر ميشود

حال پرسش اين است كه كدام بخش از فعاليت ما در كمپين برابري، غيرموجه است و مستوجب عقوبت؟ اين پرسش را از آنرو مطرح ميكنم كه از شروع بهكار كمپين يك ميليون امضاء، از هر طرف تيرهاي بلا بر سر ما باريدن گرفته است. مستاصل شدهايم، به فغان آمدهايم و از خود ميپرسيم مگر چه جرمي مرتكب شدهايم و چه ميگوييم كه مستوجب چنين عقوبتهايي هستيم؟ عقوبتهايي كه ذره ذره و كاملا بيصدا ما را درهم ميكوبد.

در بازجوييهايمان تاكيد ميكنند: ”ما با مطالبات شما مشكلي نداريم!!!“، از خودمان ميپرسيم: پس با كجاي كار واقعا مشكل دارند؟ وقتي تجمع برگزار ميكنيم با خشونت با ما برخورد ميكنند و ميگويند تجمع، خط قرمز نظام است. مگر ما فقط تجمع گذاشتهايم؟ در طول سالهاي اخير ما هر كاري از دستمان برآمده انجام دادهايم تا همين مطالباتي كه شما با آن مشكلي نداريد را بهروشهاي مدني و مسالمتآميز در جامعه مطرح كنيم. حال نيز به مسالمتآميزترين روش ممكن يعني روش ”چهره به چهره“ و جمعآوري امضاء اقدام كردهايم، تا بهقولي هيچكس را به دردسر نياندازيم. آيا بهراستي مسالمتآميزتر از كمپين يك ميليون امضاء راه و روشي وجود دارد؟

اما ميبينيم كه انگار خط قرمز ”نظام“ حالا حالاها تمامي ندارد، چون به برخي ديگر از ما ميگويند چرا ميخواهيد اول امضاء جمع كنيد بعد آن را ببريد مجلس، از اول برويد از طريق مجلس اقدام كنيد. لابد به زناني همچون فعالان زن در حزب مشاركت كه ميخواهند از طريق مجلس اقدام كنند با نظارت استصوابي جلوي آنها گرفته ميشود و لابد به آنها ميگويند چرا از طريق مجلس اقدام ميكنند، بايد بروند اول فتوا بگيرند. و باز هم لابد به زناني كه ميروند فتوا بگيرند ميگويند چرا ميرويد فتوا ميگيريد اول برويد زنان را آگاه كنيد. خلاصه انگار همهي گروههاي مختلف و متنوع زنان به ” كژراهه “ ميروند و شايد براي همين هم هست كه با اصل مطالبات ما مشكلي ندارند بلكه با ”روش“ تك تك ما در جنبش زنان مشكل دارند.

ما تصور كرديم حالا كه برگزاري تجمعهاي مسالمتآميز را مانع ميشوند لابد جمع كردن امضاء براي مطرح شدن درخواستمان در مجلس (با پشتوانهي يك ميليون امضاء) ميتواند نشان دهد كه ما سر جنگ با كسي نداريم و فقط ميخواهيم خواستههاي بر حقمان تحقق پيدا كند. با اين همه اما در طول اين 5 ماه كه از آغاز بهكار كمپين ميگذرد بي‏اغراق هر دو هفته يكبار، براي كمپين و اعضاي آن بحرانآفريني كردهاند. و ما لبريز از دلشوره و شك و اضطراب، بخش عظيم انرژيمان صرف مقابله و رفع ”قضا و بلا“ها شده، صرف قوت قلب دادن به يكديگر شده، كه به خودمان مدام يادآور شويم فعاليتمان قانوني و مسالمتآميز است پس چرا بايد بترسيم؟ چرا بايد دلشوره بگيريم؟ مگر به غير از عدالت و حقوق انسانيمان چيز ديگري ميخواهيم؟ اما در اين ميان واقعا حيران ماندهايم و نميفهميم كه اين همه بگير و ببند و تهديد و اذيت و آزارهاي ”آرام“ و ”بي سروصدا“ (و گاهي با ”سرو صدا“) براي چيست؟

 

”قضا و بلاها“ معمولا بي سر و صدا بر ما هوار ميشود

با مروري بر قضا و بلاهاي اين پنج ماهه ميتوان به وضوح دريافت كه مسئولان با كمپين و مطالبات ما مشكلي ندارند، بلكه گويا همهي مشكلات از وجود تك تك افرادي است كه در كمپين كار ميكنند:

ـ از همان روز اول شروع، جلوي برگزاري سمينار آغاز بهكار كمپين را گرفتيد و گفتيد ”مشكل خود سمينار نيست، ولي چون كه در راديوهاي ”بيگانه“ (راديو فردا) اعلام شده، جلوي آن را گرفتيم“. ما هم از همان ابتدا فهميديم كه شما با ”مطالبات ما“ و خود سالن سمينار مشكل نداريد، فقط وقتي از طريق اطلاعرساني، مردم را از وجود سمينار آگاه كنيم مشكلات آغاز ميشود وگرنه ميدانستيم كه اگر در يك سالن خالي از جمعيت، خودمان براي خودمان صحبت كنيم مشكلي وجود نخواهد داشت.

ـ دختر جوان و فعال كمپين (زينب پيغمبرزاده) را در ايستگاه مترو هنگام جمع كردن امضاء بازداشت كرديد و به مدت 5 روز در زندان نگه داشتيد و البته ما متوجه شديم كه با زينب و مطالباتاش مشكل نداشتيد بلكه با ”اغفالكنندگاناش“ مشكل داشتيد!!!

ـ خديجه مقدم را دستبند زديد و به او گفتيد كه در فرهنگسراها كمپين را پيش ببريد نه در متروها و كوچه و خيابان، البته به او گفتيد كه با مطالبات زنان مشكلي نداريد، بلكه با اين شيوه مشكل داريد و گفتيد برويد سمينار بگذاريد.

ـ نسيم سرابندي و فاطمه دهدشتي، 2 تن ديگر از دخترهاي جوان كمپيني را در مترو با چند ورقهي بيانيه و چند جزوه، دستگير و به بازداشت‎‎گاه برديد و به آنها گفتيد كه با آنها و مطالباتشان مشكل نداريد. به آنها گفتيد: با مطالبات شما در كمپين مشكلي نداريم، بلكه با كساني كه دارند تو و امثال تو را را گول ميزنند و ميفرستند به مكانهاي عمومي كه امضا جمع كني، مشكل داريم، كساني مثل شيرين عبادي!!

.ـ شهلا انتصاري را بهخاطر توزيع دفترچههاي توضيحي كمپين در محل كارش، از كار بيكار و اخراج كرديد، چون حتما مطالبات ما را قبول داريد اما بهتر است كساني كه براي كسب اين مطالبات تلاش ميكنند بيكار شوند و دنبال يك لقمه نان بگردند تا فرصتي براي طرح اين مطالبات نداشته باشند.

ـ در خلال اين 5 ماه به بيش از 10 فرهنگسرا تقاضاي گرفتن مجوز دادهايم براي برگزاري مكاني جهت سمينار، اما از آنجايي كه با مطالبات ما مشكل نداريد، هيچ كجا براي طرح اين ”مطالبات“ به ما مجوز نميدهيد. (تجمع ميگذاريم، ميگوييد برويد سمينار بگذاريد، ميرويم سمينار بگذاريم، مكان به ما نميدهيد و ميگوييد سخنرانان مشكل دارند، سخنرانان را عوض ميكنيم، و بعد از ساعتها نامهنگاري آخرش از پذيرش برنامه، سرباز ميزنيد و...)

ـ وقتي مكاني براي برگزاري سمينار به ما نميدهيد ميرويم به اجبار در زيرزمين خانهي خانم ”مهلقا ملاح“ سمينار ميگذاريم، اما به ايشان كه خانمي 90 ساله است و پيشكسوت دفاع از محيط زيست، زنگ ميزنيد و تهديدش مي‎‎كنيد: ”ميخواستيم بازداشتتان كنيم بهخاطر نشستي كه در خانهتان گذاشته بوديد“.

ـ وقتي بچههاي كمپين جا و مكاني ندارند و مجبور ميشوند در آپارتمانهاي خود كارگاههاي آموزشي بگذارند، مامور ميفرستيد به خانههايي كه كارگاه برگزار ميشود و به همسايههاي آنها هشدار ميدهيد: ”رفت و آمد اين همسايهتان مشكوك است و...“ خلاصه سعي ميكنيد همسايهها را حساس و نگران كنيد تا شايد آنها وظايف شما را انجام دهند، بعد هم لابد ميگوييد ”مطالبات كمپين بر حق است و مشكلي ندارد!!“.

ـ در شهرستانها بچههايي كه در كمپين فعاليت ميكنند را زير انواع فشارها قرار ميدهيد، مكان ان. جي. او هايشان را از آنها ميگيريد و ميبنديد و تهديدشان ميكنيد. بهطور گسترده شايعاتي پخش ميكنيد كه تن هر فعال مدني را ميلرزاند براي نمونه در شهرستان گرگان شايعه ميكنيد كه فعالان كمپين قصد برپايي انقلاب مخملي دارند!!! فعالان شهرستاني هم كه بيپناهتر از تهران چه از دستشان برميآيد؟ جز اينكه فكر كنند شما با مطالباتشان مشكلي نداريد فقط چون در محيط بستهي ”شهرستان“ هستند اين مشكلات ايجاد ميشود.

ـ 2 بار سايت كمپين را فيلتر ميكنيد، آن هم به فاصلهي كمتر از يك ماه، چون همانطور كه همهي دنيا ميدانند شما با ”مطالبات برحق زنان مشكلي نداريد“.

ـ كلانتريها را به جان خانوادههاي بچههاي كمپين مياندازيد تا پدر و مادرها را روبهروي فرزندانشان قرار دهند. به منازل فعالان كمپين زنگ ميزنند و از ليست ”نصيحتي“ و ليست ”دستگيري“، به پدر و مادرها خبر ميدهند، و جالب اينكه به پدر و مادرها تاكيد ميكنند به دخترانشان چيزي از اين مكالمات نگويند و فقط جلوي آنها را بگيرند تا ”اغفال نشوند“.

ـ در كمال ناباوري، سه نفر از اعضاي كمپين را در فرودگاه دستگير ميكنيد و ”محترمانه“ به زندان مياندازيد (طلعت تقي نيا، منصوره شجاعي و فرناز سيفي) و خانههايشان را زير و رو ميكنيد، شناسنامهها و وسايل شخصي‎‎ و كامپيوترشان را ضبط ميكنيد و زير برگههاي بازجويي هم براي خود به تكرار مينويسيد كه دربارهي ”كمپين“ سئوال كتبي نشود تا ما به حرفتان شك نكنيم كه خدايي ناكرده با ”مطالبات ما مشكلي داريد“ بلكه بيشتر از آن به خودمان شك كنيم، اما نميدانيم چرا مرتب در بازجوييهاي شفاهيتان ميخواهيد بدانيد كمپين چگونه شكل گرفته است. به آنها ميگوييد با مطالباتشان و با كمپين مشكلي نداريد و نيز با مركز فرهنگي زنان كه يكي از فعالترين انجمن‏هاي زنانه در كمپين است مشكلي نداريد بلكه فقط با سفر آنها مشكل داريد، اما باز هم ما نميفهميم كه وقتي با سفر آنها مشكل داريد چرا در اين ميان همهي وسايل و اسناد و مهر مركز فرهنگي زنان را ضبط ميكنيد!!! شايد اينجوري بهانهي خوبي است تا ما مرتب به جان همديگر بيافتيم و بهدنبال ”گناهكار“در ميان خودمان بگرديم!

ـ سوسن طهماسبي را ممنوعالخروج ميكنيد، چون همه ميدانيم كه شما با مطالبات حقوق بشري زنان مشكل نداريد بلكه نسبت به ارتباط فعالان كمپين با جنبشهاي زنان و با فعالان مدافع حقوق بشر در ديگر كشورها مشكل داريد.

ـ شايعات و تهمتهاي اخلاقي، جنسي، غيرجنسي، مالي، عطش معروفيت، ارتباط با بيگانه، تدارك انقلاب مخملي، و شايعات عجيب و غريب ديگر هم همينطور ”خود بهخودي“ در هوا پخش ميشود، البته خدايي ناكرده كانالهاي منظم و وسيعي هم براي پخش اين شايعات وجود ”ن ـ دارد“تا به همهي مردم القا شود كه زنهايي كه فعاليتهاي حقطلبانه را انجام ميدهند چقدر آدمهاي بد و عشق معروفيت دارند، خواستار پناهندگي به غرب، خودشان را ”محور جنبش زنان“ ميدانند و بهدنبال اينجور چيزهاي كودكانه هستند. لابد اين همه شايعه براي اين است كه چون با ”مطالبات ما مشكل نداريد“ حيفتان ميآيد اين مطالبات خوب و نازنين به دست ”نااهلان“ و آدمهاي بد و مزخرفي مثل ما در جامعه مطرح شود.

ـ ميدانيم شما با مطالبات ما مشكل نداريد فقط با همهي تريبونهايي كه اين مطالبات را مطرح ميكنند مشكل داريد. در نتيجه مدام در اطراف رسانهها و بلندگوهاي مختلف موجود ”خط قرمز“ ايجاد ميكنيد و دايرهي بلندگوها و سايتها و تريبونهاي ”مجاز“ را هر روز تنگتر و تنگتر ميكنيد تا فعالان مستقل جنبش زنان هم وحشت كنند و مدام شك و ترديد به جانشان بيفتد كه اگر از فلان بلندگو استفاده نكنند مشكلات و فشارها ممكن است حل شود!!! اما از آنجايي كه با همهي خودسانسوري باز هم ميبينيم كه مشكل وجود دارد بنابراين تنها مسئلهاي كه ميماند آن است كه در پي مشكل در ميان خودمان و فعاليتهايمان بگرديم و به يكديگر شك كنيم يعني بهدنبال كشف ”مقصر“ و ”گناهكار“ در جمعهاي خودمان باشيم!! تا مسئولان خيالشان آسوده شود كه ما داوطلبانه يكديگر را در پي اين مقصريابيها، حذف خواهيم كرد.

در واقع مشكل شما واقعا آن است كه ما نبايد اين مطالبات عدالتخواهانه را با مصاحبه كردن و مقاله نوشتن براي سايتهاي مختلف فارسيزبان گسترش دهيم چون نميخواهيد اين مطالبات ”منزه“ و ”نيالوده“ خدايي ناكرده به سايتهاي غيرخودي و ”وابسته به بيگانه“ آلوده شود. فقط يك مشكل ”كوچك“ در اين بين وجود دارد: هيچ بلندگويي در داخل كشور براي ما نگذاشتهايد. ميرويد به سردبيران روزنامههاي رسمي كشور ميگوييد كه در مورد كمپين چيزي ننويسند و فشار ميآوريد تا از چاپ مقالات و گزارشات و مصاحبههاي ما دربارهي كمپين جلوگيري كنند. احتمالا آنها هم ميدانند كه شما با مطالبات ما مشكل نداريد فقط با اين مسئله مشكل داريد كه مبادا خواستههاي ما در روزنامههاي ”خودي“ يا ”غيرخودي“ چاپ و مطرح شود، همين.

ـ جالب است كه ناگهان يك وبلاگ عجيب و غريب (يك ميليارد امضا؟!) راه ميافتد، آرم كمپين هم جعل ميشود تا در پوشش ”طنز“ و مسخره كردن اهداف كمپين، همان اتهامهايي كه بهطور جدي در دادگاهها عليه فعالان كمپين مطرح ميشود، در اين وبلاگ بهصورت تمسخرآميز همراه با چاشني فرهنگ و واژگان مردسالارانهي حاكم به خوانندگان القاء شود، و تك به تك فعالان كمپين را از اعتبار بياندازد تا يك وقت كسي اين ”مطالباتي كه هيچ مقامي با آن مشكلي ندارد“ را جدي نگيرد، نكند خدايي ناكرده اين ”مطالبات“ كه شما با آن مشكل نداريد همهگير شود. البته ميدانيم راه اندازي چنين وبسايتهايي ”اتفاقي“ است و برنامهريزي شده نيست!! ولي اعتراف ميكنم كه به اين همه تدبير (و اشراف موسسان آن، بر روانشناسي عامه، جهت تخريب فعاليتهاي مستقل زنان) بايد تبريك گفت.

ـ تلفنهايمان طوري كنترل ميشود تا خودمان هم متوجه شويم و از اين طريق هميشه در ترس و دلهره باشيم و به اين صورت خودمان ”داوطلبانه“ ارتباطمان را با يكديگر قطع كنيم.

ـ در اين ميان چپ و راست، ما را به دادگاه احضار ميكنيد براي آنكه به ما پيام دهيد كه با اصل مطالباتمان مشكلي نداريد و البته در خلال نصيحتهايتان، اضافه كنيد كه زنهاي فعال در ”گروه رقيب“ چقدر آدمهاي بدي هستند و چطور به ما حسادت ميكنند (لابد همينها را هم به ”گروه رقيب“ ميگوييد) در كمال حيرت و ناباوري ميبينيم كه اين رقابت ساختگي شما با شايعاتي كه بهطور گسترده در هوا پخش ميشود مرتبا تشديد ميگردد، بهطوريكه از هر سهلانگاري و اشتباه كوچكي كه از سوي افراد هر گروه رخ ميدهد، با اين شايعات بتوان يك بحران ساخت و اين ”رقابت“ ساختگي را به حقيقت نزديك كرد.
و به بركت حضور شبكه
ي وسيع شايعهسازي، ما انجمنهاي زنانه كه بهخاطر تفاوتهايمان، بهناگزير نوع فعاليتهاي مختلفي داريم (و البته وجود اين فعاليتهاي متفاوت در جنبش زنان چيز جديدي هم نيست) بيچاره و درمانده شدهايم چون مرتب بايد در حل و فصل بحرانهايي باشيم كه ”نميدانيم“ از كجا منشاء ميگيرد و روي سرمان هوار ميشود.

 

نتيجهي اخلاقي

پس از 5 ماه تجربه و با توجه به رهنمودهاي برخي از مسئولان امنيتي به اعضاي مختلف كمپين سرانجام به اين نتيجهي منطقي رسيدهايم كه آنها با ”مطالبات ما و خود كمپين اصلا مشكلي ندارند“ فقط با طرح و بيان اين مطالبات در: مترو، كوچه و خيابان، اتوبوسها و محل كار و نيز بيان اين مطالبات در: راديو و تلويزيونها، سايتهاي مختلف، روزنامههاي رسمي كشور، و همينطور در وبسايتهاي خودمان (چه بهصورت نوشتاري و چه مصاحبه)، و نيز طرح اين مطالبات در سمينارهاي عمومي و كارگاهها، همچنين با مطرح كردن آن در سطح بينالمللي از طريق سفر كردن و ارتباط با فعالان زن در ديگر كشورها، و از سوي ديگر صحبت كردن با يكديگر براي پيشبرد كمپين حتا اگر در خانههاي خودمان باشد، برگزاري كارگاههاي آموزشي در خانههاي شخصيمان، و با تك تك فعالان از بزرگ و كوچك كه در كمپين اين مطالبات را مطرح ميكنند يعني با فعالان جواني كه ”اغفال“ ميشوند، با پدر و مادراني كه بچههايشان را توبيخ نميكنند، با فعالاني كه دختران جوان را ”اغفال“ ميكنند و... مشكل دارند ـ همين و بس!!!

 

پايان سخن

بههرحال با همهي اين ماجراهايي كه در اين 5 ماهه از سر گذراندهايم تقريبا مطمئن شدهايم و با پوست و گوشتمان لمس كردهايم كه شما با مطالبات ما مشكلي نداريد، بلكه احتمالا با تك تك زنان و مرداني كه براي اين مطالبات، به روش مسالمتآميز و صادقانه تلاش ميكنند مشكل داريد.

بنابراين از شما تقاضا ميكنيم بياييد خودتان آستين همت بالا بزنيد و اين حقوق و مطالباتي را كه زنان هموطنتان ميخواهند را برآورده سازيد و در تاريخ، تحقق آن را به نام دولت و دولتمردان ثبت كنيد، به خدا حيف از اين حجم عظيم وقت و انرژي كه به جهت برنامهريزي (براي كنترل و حصاركشي به دور جنبش زنان) صرف ميكنيد تا منزوي و خانهنشينمان سازيد، اي كاش ميرفتيد انرژي فكري و قدرت مديريتتان را صرف چانهزني با زنان نماينده مجلس و نخبگان اسلامي براي تصويب قوانين عادلانه به نفع زنان هموطنتان ميكرديد. اي كاش از تكنولوژي پيشرفته و ابزارهاي مدرن كنترل (كه از همان ”غربي“ به مملكت وارد شده كه نزديك شدن به آن براي ما جرم محسوب ميشود) براي تحقق عدالت و ايجاد تعادل و حقوق برابر در جامعه استفاده ميشد (راستي براي آموزش چنين مديريتهاي پيشرفتهي امنيتي آيا كارگاههاي آموزشي در كشورهاي ”بيگانه“ وجود ندارد؟؟).

اين همه بازدارندگي و سد راه شدن را با مرارت و رنج فراوان تحمل كردهايم، اين تحمل درحالي صورت ميگيرد كه ضعف و ناتواني جامعهي مدنيمان را در مقابل قدرت فائقه دولت هر روز بيشتر از روز قبل روي پوستمان حس ميكنيم، اما ميبينيد كه هنوز ادامه ميدهيم، ميدانيد چرا؟ چون ما عشق و شوري در سر داريم كه شما از درك و پذيرش آن سر باز ميزنيد، ما راهي جز تغيير و بهبود زندگيمان نداريم و چيزي هم براي از دست دادن غير از زندگيمان نداريم، زندگي ما زنان با وجود قوانين تبعيضآميز همين الان هم تحقيرآميز و زجرآور است. عشق و شور ما براي تغيير و ارتقاي زندگي خودمان و زنان هموطنمان چنان است كه با وجود اين همه سنگاندازيها (كه بخشي از آن را بازگو كردم) و بهرغم توان و قدرت عظيم كنترلگري، هنوز در دل ما زنده است و شعله ميكشد.

هرچند ممكن است در ظاهر، عشق و شور ما در مقابل اين همه پرسنل و ابزارهاي پيشرفتهاي كه مبناي آن بر كنترلگري بنا شده ، ناچيز و حقير جلوه كند، اما شك ندارم كه نهايتا اين عشق مادرانه و زنانهي ماست كه بر مديريت مردانه و تكنولوژي پيشرفتهي كنترلگر پيروز خواهد شد.

ممكن است زنداني شويم، با احضارهاي مكرر در مكرر خسته و درمانده گرديم تا جايي كه چنان مستاصل و زمينگير شويم كه ديگر نتوانيم زنان هموطنمان را از وجود اين قوانين عدالتستيز آگاه سازيم، اما با خيل زناني كه هر روز بيش از گذشته كارشان به دادگاههاي خانواده كشيده ميشود (و از قضا خود اين دادگاه‏ها بهترين مدرسهي آگاهسازي زنان از وجود بيحقوقيشان است) چه ميكنيد؟ آري، ممكن است با اين برنامهريزي و مديريت امنيتي و ابزارهاي مدرن، بتوانيد نسل كنوني فعالان كمپين را منزوي و فلج كنيد و كمپين يك ميليون امضاء را به شكست بكشانيد، اما با عشقي كه در دل كودكانمان ميكاريم چه ميكنيد؟ ممكن است با تكنولوژي پيشرفته به قلب كامپيوترهاي شخصي ما رخنه كنيد، اما” با روياهايمان چه ميكنيد“؟....