کارگران
کودکان
زنان هنر
و ادبیات
لطیفه
تصاویر
کامپیوتر
سایت های دیگر
کلیپ و صدا
مکانی برای احزاب
اخبار روز از پیک ایران
اخبار سایت بی
طرف
اخبار رادیو فردا
خارجی
سلامت
و بهداشت
آرشیو
صفحه نخست
______________________________________________________________
2007-12-07
رقص در ميان شعله ها
سحر تحويلي
sahartahvili@yahoo.com
فريادهاي ملتمسانه اش سكوت صبح را پاره كرد. هنوز خورشيد گرمابخشي اش را آغاز نكرده بود كه او رقصنده با شعله ها، سرود مرگ را تكرار مي كرد. گرما بود و تشنگي، فرياد بود و رقص و او آهسته در ميان شعله ها ذوب مي شد، چشمان هراسان فرزندانش او را بدرقه مي كردند، ديگر چشمانش نمي ديد ، اما در ميان شعله ها، حضورشان را احساس مي كرد. آتش به بافت استخوانش رسيده بود، شعله ها نبودندكه او را مي سوزاندند او در آتش جهل و ستم مي سوخت، او در ميان شعله ها لحظه رهايي را جشن مي گرفت، شعله ها او را آزاد كرده بودند، او همگام با شعله ها مي رقصيد...
از ساليان پيش كه مباحث گوناگون روانشناختي به علل خودكشي و عوامل تشديد كننده ي آن پرداخته است، همواره زنان از معصوم ترين قربانيان اين پديده بوده اند.
علل اقدام به خود كشي از يك سو و روشهايي كه هر فرد براي از ميان برداشتن خود در پيش مي گيرد از سوي ديگر از جمله معقولاتي است كه توجه و تمركز بر روي آن با توجه به بافت و فرهنگ يك جامعه بايد در نظر گرفته شود.
توجه به نوع جنسيت، سن، سطح سواد و فرهنگ همه و همه ما را در شناخت عوامل و چگونگي پيشگيري از خودكشي ياري مي رساند.
طي تحقيقاتي كه در جوامع عمدتا شرقي صورت گرفته است، علل خود كشي در زنان عمدتا به شرايطي كه خانواده و اجتماع براي آنان رقم مي زند باز مي گردد، فرزند دختر از ابتداي كودكي در اينگونه جوامع مي آموزد كه وجودش نيمي از مرد است و همواره با حسرت مي انديشد كه چرا مرد به دنيا نيامده است. پس زن در سنين كودكي مي آموزد كه وجودش چندان با ارزش نيست و مي توان به سادگي از آن گذشت.
تبعيض و نابرابري جنسي كه در جوامع نامترقي از خانواده شروع مي شود، آموزشگاهي براي فرزندان است، اين تبعيض چه در سطح بي عدالتي در خوراك و پوشاك باشد و چه در سطح بي عدالتي در تحصيل و پرورش، به كودكان يك خانواده مي آموزد كه تفاوت بين زن و مرد چگونه بايد خود را نمايان سازد.
فرزند پسر مي آموزد كه مي تواند تنها به دليل مرد بودنش جنس برتر باشد و بر زن تنها به دليل زن بودنش بتازد، بدين ترتيب مرد از سنين كودكي مي آموزد كه جنس زن وجودي است كه مي توان آنرا ناديده گرفت و از وجودش براحتي گذشت.
تا اينجا ما جامعه اي را داريم كه در آن زنان و مردانش به يك تفكر مشترك دست يافته اند، زندگي زن امري است كه مي توان بسادگي از آن گذر كرد.
زنان در اين جامعه رشد كرده و به تناسب سطح فرهنگ و تفكر خانواده و جامعه شان پيش مي روند. بسياري از آنان در سنين نوجواني تن به زندگي مشترك داده و براي هميشه از تلاش براي پروراندن خود باز مي ايستند.
زنان در اين جوامع انسانهايي هستند كه تنها بايد باشند و زندگي بيافرينند. در جوامع شرقي اين امري بسيار ملموس تر است.
افسردگي زنان در اينگونه جوامع چندين برابر مردان است و از آنجايي كه سطح سوادشان نيز نسبت به مردان پايين تر است نمي توانند خود را از دام افسردگي بيرون كشند.
افسردگي در اينگونه زنان به دلايل گوناگون بوجود مي آيد اما آنچه كه در اين ميان قابل تعمق است اين است كه همه ي اين عوامل به جامعه و بستري كه زنان در آن رشد كرده اند باز مي گردد.
جامعه اي كه به زنان مي آموزد به جاي برابري طلبي همسران خوبي براي شوهرانشان باشند، به جاي تلاش براي پروراندن خود، مادران خوبي براي فرزندانشان باشند و در آخر به جاي حل مشكلات، مشكلات را تحمل نمايند. در اين جامعه وجود زن در گرو وجود پدر، شوهر و فرزندان است و هرگز يك زن به عنوان يك انسان مستقل برآورد نمي شود.
در اينجا سه ركن اساسي يعني خانوده، جامعه و حكومت دست به دست يكدگر داده و بر زن مي تازند. زن در اين ميان بي پناه و بي بهره از آموزش هاي لازم در خود فرو مي رود.
ازدواج هاي اجباري و تولد فرزندان متعدد به زن مي فهماند كه كم كم به دست فراموشي سپرده خواهد شد.
گرچه از منظر يك جامعه متمدن، پس از يك ازدواج ناموفق مي توان براحتي طلاق گرفت اما در اينگونه جوامع طلاق لكه ننگي است كه ابتدا بر دامن زن و سپس بر دامن اطرافيان مي نشيند و به همين دليل اگر زني موفق به گرفتن طلاق شود باز هم جامعه و خانواده زندگي را بر وي سخت خواهند كرد. در اينجا ما با زناني سروكار نداريم كه مي توانند به تنهايي از عهده زندگي خود بر بيايند، بلكه با زناني روبرو هستيم كه از ابتدا آموخته اند براي ادامه زندگي بايد به مرد متكي باشند. مردان نيز در اينگونه جوامع كمتر به زن از ديد يك انسان مي نگرند و براي حمايت از يك زن بايد يا او را در حيطه كفالت خود قرار دهند و يا در ازاي هرگونه كمك خواستار رابطه جنسي با وي مي باشند.
پس تا اينجا تصويري از يك جامعه سنتي داريم كه در آن زمينه براي افسردگي زنان كاملا فراهم است و بالاطبع هرگاه زنان افسرده باشند بي شك فرزندان و همسرانشان نيز در دام افسردگي قرار مي گيرند.
اين جوامع كه عمدتا شرقي مي باشند در ميان آمار خودكشي رتبه هاي بالايي دارند. هم اكنون در سطح جهان به ترتيب چين، هندوستان و ايران داراي بالاترين آمار خودكشي در ميان زنان مي باشند.
در اين سه كشور خانواده ها عمدتا پر جمعيت، جوامع سنتي و حكومت ها نادموكراتيك هستند. دختران در خانواده هايي متولد مي شوند كه بايد همواره و بيش از هر چيز ديگر در فكر حفظ بكارت خود باشند در جامعه اي رشد مي كنند كه از آنان به عنوان كالا استفاده مي شود حال چه براي مصرف داخلي بصورت ازدواج و تولد فرزند و چه به صورت خارجي آن، براي تن فروشي.
حكومت نيز به ياري اين دو ركن شتافته و براي ادامه حيات خود هر چه بيشتر فشار را بر قشر عظيمي از افراد خود وارد مي سازد.
حال به اينجا مي رسيم كه زنان به دليل آگاه نبودن و فرار از زندگي سخت خود آخرين راه را بر مي گزينند.
زناني را در نظر بگريد كه افسرده و سرخورده مي كوشند تا مفري براي نجات خود بيابند. آن زمان كه هيچ روزنه اي بر رويشان گشوده نشود تصميم به از بين بردن خود مي گيرند.
تصميم براي خودكشي به دوسته تقسيم مي شود:
1- تصميم آني براي خودكشي : اين حالت معمولا پس از يك كشمكش شديد صورت مي گيرد. در اين حالت فرد قدرت تسكين دادن به خود را از دست مي دهد و در يك لحظه تصميم به خودكشي مي گيرد. اين حالت بيشتر در مورد زنان صادق است. زيرا اينگونه زنان از قبل نيز ناملايمات و نابرابري هاي زيادي را ديده و تحمل كرده اند و در يك لحظه قدرت تسلط به خود را از دست داده و با توجه به ناهنجاريهايي كه از قبل بر آنان وارد گشته است اقدام به خودكشي مي نمايند. معمولا خودكشي هايي كه به صورت تصميم آني انجام مي شود ناموفق است. اما اگر فرد اقدام به خودسوزي نمايد اين نتيجه گيري به سوي ديگري خواهد رفت. زيرا در خودسوزي فاصله تصميم گيري تا پشيماني بسيار اندك است. اما در موارد ديگر مانند خوردن قرص و يا زدن رگ، خودكشي تا حدودي ناموفق است زيرا اطرافيان آمادگي بروز هر كاري را از طرف فرد دارند و همين امر باعث مي شود كه فرد تا چند مدت تحت نظر باشد.
2- خودكشي با تصميم قبلي: اين حالت بيشتر در افرادي رخ مي دهد كه در درجه بالاي افسردگي قرار دارند. اينگونه افراد از مدتي قبل براي از بين بردن خود نقشه مي كشند و از آنجايي كه همه جوانب كار را بررسي مي كنند معمولا در از بين بردن خود موفق مي شوند. بسياري از اينگونه افراد حتي در روز موعود نيز بسيار عادي رفتار مي كنند و همين امر باعث مي شود تا اطرافيان به قصد و نيت فرد پي نبرند و بدين ترتيب فرد مي تواند براحتي خود را از ميان بردارد. اين بعد نيز درمورد زنان بسيار شايع است. زناني كه از افسردگي شديد رنج مي برند، مدتها در خود فرو رفته و بدنبال راه چاره اند و از آنجايي كه هيچ راهي نمي يابند كم كم بدين نتيجه مي رسند كه خود را از بين ببرند و از آنجايي كه با ديدن ناملايمات در تصميم خود مصر مي شوند، مي كوشند تا با روشي خود را از ميان بردارند كه راه برگشتي برايش وجود نداشته باشد و به همين دليل است كه معمولا در انجام خودكشي موفق مي شوند.
اما نكته قابل تعمق و تاثر آن است كه چرا بسياري از زنان براي از ميان برداشتن خود، خود سوزي را انتخاب مي كنند. براي بررسي اين امر بايد 2 شاخص را مد نظر داشت:
1- از لحاظ جسمي : مواد لازم براي خودسوزي موادي است كه تقريبا در همه جا يافت مي شود. نفت، بنزين و گازوئيل امروزه تقريبا در همه جا پيدا مي شود و فرد چه از پيش در صدد از ميان برداشتن خود باشد و چه آني به اين كار اقدام كند ، وسيله ي لازم براي خودسوزي در دسترسش قرار دارد. از طرفي ديگر فرد بدين مي انديشد كه با سوزاندن خود تقريبا با درصد بالايي در مدت زماني اندك قادر است تا خود را از ميان بردارد.
2- از لحاظ روحي : بررسي اينكه چرا يك فرد براي از ميان برداشتن خود دردناك ترين شيوه را برمي گزيند امري است كه بيشتر ما را در شناختن عوامل زمينه ساز اين معضل ياري مي رساند. خودسوزي مرگي است كه در آن فرد در طي مدت زمان انجام آن فرياد مي كشد و اين موضوع پديده اي است كه از آن به عنوان نوعي اعتراض نام برده مي شود. يك زن با سوزاندن خود فرياد اعتراض و مظلوميتش را به جهالت آميزترين شيوه اي كه جامعه برايش رقم زده است، به گوش همگان مي رساند. از طرفي ديگر جسمي كه در شعله ها مي سوزد وجودي است كه ساليان متمادي به دست فراموشي سپرده شده است. اين وجود جسم همان كودكي است كه ساليان قبل تنها به او آموخته اند كه چگونه همسر و مادر خوبي باشد و تا قبل از آن تنها مي كوشيده است در جامعه اي سراسر تبعيض و ناامني وجودش را از گزند ديگران در امان نگه دارد و اگر روزي ناخواسته بدام گرفتار شد جامعه به او مي آموزد تا با شعله ها خود را تطهير نمايد.
از بعدي ديگر جامعه اي كه عاجز از برآوردن نيازهاي اوليه هر انسان است خود به شيوه اي مستقيم بستر را براي خود سوزي زنان فراهم مي سازد. در جامعه اي كه زنان آن از سواد بهره چنداني نبرده اند، اعلام روزانه خودسوزي ها تنها نشان دادن راه فرار براي باقي زنان است. زناني كه افسرده و مغموم به راه نجات مي انديشند با شنيدن اخبار خودسوزي ساير زنان حتي براي يكبار هم كه شده به اين امر به عنوان راه نجات مي نگرند. مباحث و راهكارهاي روانشناسي همواره بر اين نكته تاكيد دارد كه درج اينگونه خبرها بدون توضيح روانشناسانه تنها آثار سويي به جاي مي گذارد و زمينه اين كار را براي ديگران هموار مي كند.
آمارها نشان مي دهد كه بيشتر خود سوزي ها در ايران و عراق صورت مي گيرد و در هر دو كشور در مناطق كردستان اين امر شايع تر است.
توجه به اين آمار ما را در شناخت بهتر جامعه اي كه در آن زندگي مي كنيم ياري مي رساند. در ايران به ترتيب در استانهاي ايلام، كرمانشاه، كردستان و كهكيوله و بويراحمد رشد خودسوزي مثبت بوده و همچنين در عراق اين آمار بيشتر مختص به كردستان مي باشد.
علت اين امر به نوع بافت اين جوامع بازمي گردد. اين جوامع عمدتا سنتي مي باشند و در اينگونه جوامع فضا براي رشد و تكامل زنان محدودتر از مردان است. همچنين در اين جوامع بافت شهرها كوچكتر از شهرهاي بزرگ است و افراد يك شهر بيشتر با يكدگر يا قوم و خويش اند و يا همديگر را مي شناسند. بدين ترتيب بطور مثال اگر زني مورد تجاوز قرار گيرد و يا طلاق گرفته باشد و يا حتي با مردي در خيابان ديده شود بيشتر اهالي شهر از اين موضوع مطلع مي شوند و اين امر فشار رواني زيادي را بر زنان وارد مي آورد از طرفي ديگر افراد خانواده و فاميل زن به جاي آنكه درصدد كمك به او باشند براي حفظ آبروي خود كوشيده و با جامعه همرنگ مي شوند بدين ترتيب شاهد اين هستيم كه دختران جوان تنها به دليل آنكه با مردي حرف زده و يا در انظار عمومي ديده شده اند اقدام به خودكشي و خودسوزي مي نمايند كه در واقع خودسوزي در اين زنان جنبه بيروني ماجراست چراكه بسياري از آنان مدتها قبل در خود سوخته اند.
خودسوختگاني كه در آتش جهل و نابرابري مي سوزند. خودسوختگاني كه در ميان شعله ها به اميد رهايي مي رقصند.