به سایت لج ور خوش آمدید

LAJVAR

 

کارگران    کودکان     زنان    هنر و ادبیات     لطیفه    تصاویر     کامپیوتر     سایت های دیگر

اخبار روز از پیک ایران     خلاصه اخبار رادیو فردا    خارجی     آرشیو      صفحه نخست

 ______________________________________________________________

مذهب و زن ستيزی

در ستيز با زن ستيزی
سوسن آرام


*خوب طبيعی است که پيامبر بايد مرد باشد!!
 
http://www.roshangari.net

هفته گذشته دو واقعه روی داد، يک در نيويورک ديگری در پاريس. هر دو واقعه نشان داد زن ستيزی و کهتر شمردن زن در مذهب و در جامعه مرد سالار ريشه دارتر از آن است که زنان بتوانند خلاصی از آن را آسان بگيرند و برای به دست آوردن موقعيت برابر با مردان تنها به اصلاحات محدود در رسوم و احکام مذهب دلخوش کنند، يا حتی جدايی دين از دولت را عليرغم اهميت آن، برای زدودن رسوبات فرهنگ مردسالار از جامعه کافی بدانند.

اين دو واقعه از دو جهت متفاوت نشان داد چگونه از يک سو مقامات عاليه دستگاه مذهبی با تمام قدرت برای حفظ موقعيت کهتر زن در جامعه تلاش می کنند و از سوی ديگر زن ستيزی در جامعه سکولار به نوبه خود فرهنگ زن ستيز مذهبی را باز سازی می کند.

واقعه اول در نيويورک اتفاق افتاد
در اين جا خانم دکتر امينه ودود يک اصلاح طلب مذهبی امام نماز جمعه آخر سال شد و زنان و مردان با هم در کليسای مانهاتان پشت سر او صف بستند و نماز خواندند.
اما مقامات مذهبي، امام نماز جمعه شدن يک زن را برنتابيدند. دبيرمجمع فقه اسلامي، محمد الحبيب بن الخوجه، که او هم يک دکتر است، نماز اين خانم را باطل اعلام کرد و حکم داد آن ها که پشت سر او نماز خواندند نمازشان قبول نيست و بايد دوباره نماز بخوانند.

اين دور از انتظار نبود. مراجع فقهی وبخش عمده مقامات متنفذ دستگاه های اقتداراسلامي، مخصوصا حالا که اسلام سياسی شده و بنيادگرايی اسلامی به اهرمی برای آن هادررقابت برای کسب قدرت تبديل شده است، با هر نوع اصلاح مذهبی مخالفت می کنند و آن را تهديدی برای قدرت خود به شمار می آورند. به علاوه حتی بخش بزرگی از مقامات اصلاح طلب اسلامی در همه جا از جمله در ايران، اصلاح مذهبی را به اهرمی برای به دست آوردن سهمی در قدرت تبديل کرده اند و در اين مورد بسياری از مقامات ظاهرا و يا واقعا سکولار هم در ائتلاف با آن ها حرکت می کنند. به اين ترتيب زنان و حقوق شان در جوامع اسلامی زير تهديد شبکه در هم پيچيده ای قرار دارد که بعضی از آن ها با هم در جنگ اند و بعضی از آن ها با هم در ائتلاف. بعضی خواهان اصلاحات مذهبی هستند، بعضی بر بنيادگرايی اسلامی تاکيد می کنند. اما همه آن ها در يک مورد با هم مشترکند. اشتياق يا آمادگی برای قربانی کردن حقوق زنان. بنيادگرايان مذهبی از طريق تقابل مستقيم و برخی از اصلاح طلبان و سکولارهای راست از طريق سازش بر سر حقوق زنان و پذيرفتن مشروط و محدود آن.

جالب اين که در ايران رسانه های متعلق به دستگاه حکومت اسلامی خبر امام جمعه شدن يک زن در نيويورک و بطلان نماز او توسط مقامات مرد مذهبی را طوری باز تاب دادند که گويا دست خودشان پاک است. از جمله باز تاب در متن خبر خود خانم ودود را با ذکر درجه دکترای او از"زنان انديشمند مسلمان" معرفی کرد که طبيعتا نظر مساعد نسبت به خانم ودود را القا می کند.

البته اين نوع بازتاب دادن بعضی وقايع آن سوی مرزها را فعلا زنان ايران به عوامل حکومت تحميل کرده اند، وگرنه اين که عوامل حکومت اسلامی در اين سوی مرزها حتی فکر پيشنهادی از اين نوع به فکرشان خطور کند که مردان در شهرها و مساجدايران پشت زنی بايستند و نماز بخوانند انقلاب محسوب می شود و چنانکه می دانيم در جمهوری "انقلابی" اسلامی نه تنها انقلاب بلکه حتی اصلاح هم کفر محسوب می شود. بگذريم از اين که بيشتر مردم ايران هم اعم از زن و مرد به فکر چنين "اصلاحی" نيستند، و منتظر فرصت اند تا نمازهای سياسی ? عبادی آقايان را برچينند.

اما واقعه پاريس
اين واقعه از زاويه ديگر جالب توجه است. جدايی دين از دولت در فرانسه آن قدر ارج گذاشته می شود، که آئين نامه برای ممنوع کردن حجاب اسلامی درمدارس اين کشور به نام قانون اساسی فرانسه و در دفاع از جدايی دين از دولت پيش برده شد.

اما آيا اين تحول، تفکر مردسالار را در فرهنگ جامعه از بين برده است؟ واقعه پاريس در اين مورد نکته ای عبرت آموز دارد.
جريان از اين قرار است که هفته جاري، برای مسيحيان هفته مقدس به شمار می آيد. اين هفته ای است که در آن عيسی به صليب کشيده می شود و پس از سه روز به حيات باز می گردد.

يک شرکت پاريسی
Marithe et Frans Girbaud که لباس های مدروز می فروشد از اين مساله برای تبليغ لباس های خود استفاده می کند و به عنوان آگهی تبليغاتی تابلويی را به نمايش می گذارد که از شاهکار لئونارد داوينچی شام آخر اقتباس شده است [ عکس اين صفحه]. با اولين نگاه به تابلو يا آگهی, بيننده متوجه می شود طرح داوينچی با تمام شخصيت ها و جايگاه شان در قالب مدل های موسسه در اين تابلو بازسازی شده است. مسيح در جای خودش، حواريون در جای خودشان و همه از جنس زن. و حتی آن جا که می گويند مريم ماگدالنا نقاشی شده بود بازسازی شده, اما اين يکی به صورتی مردی عريان که از پشت نشان داده می شود.

تابلو ناگهان طوفان بر پا کرد. البته کليسای واتيکان در راس اعتراض کنندگان قرار داشت. اسقف های کليسای رم نشان دادن تابلو را کفر اعلام کردند و وکلای شان هم در پاريس دست به کار شدند وقاضی محترم پاريسی هم حکم به جمع کردن تابلو داد با مقرر کردن جريمه بالايی برای هر روز تا وقتی که تابلو ناپديد شود. قاضی کليسا بلافاصله از فرصت سوء استفاده کرد و بين لامذهبی و خشونت در مدارس ارتباط بر قرار کرد چرا که يک کشتار گروهی در يک مدرسه آمريکايی دو باره افکار عمومی جهان را به خود متوجه کرده است. البته مايکل مور در بولينگ در کلمباين که برنده جايزه اسکار برای فيلم های مستند شد، دلايلی هر چند نه کافی اما حداقل کاملا معقول برای اين نوع حوادث ارائه داده بود.

انتقاد به اين مقامات محدود نماند و روشنفکران هم جهت باد هم وارد گود شدند و بحث بالا گرفت که آيا به مسيح و مذهب توهين شده است يا نه، و آيا چنين استفاده يا
" سوء استفاده " يی از مذهب برای فروش کالا مجاز است يا نه؟ گويا در جهانی که شکنجه کردن اسيران به يکی از پرسود ترين خدمات کالايی تبديل شده و بعد از هر بمباران و بدون بمباران، بين مقاطعه کاران معتبر بين المللی به حراج گذاشته می شود، مرزی هم برای فعاليت سرمايه وجود دارد.

چه چيز اين همه آشوب ايجاد کرده بود؟
در اين رابطه جو گلدی تاريخ شناس دانشگاه برکلی که خود يک کاتوليک معتقد است مچ منقد هنری مجله تايمز را می گيردو نه تنها به قول خودش ازبزرگ ترين اشتباه و افتضاح تاريخ نقد هنرمعاصر پرده می دارد، بلکه علت اين اشتباه و همراه آن زن ستيزی ريشه دار در فرهنگ مرد سالار را برملا ميکند. توضيحات او و تفسيری که از تابلو می دهد نکات جالبی دارد.

گلدی قبل از هرچيز بر اين نکته تاکيد می کند که چنين واکنشی نسبت به تابلو در اروپا سوال برانگيز است، چون همه می دانند اروپای سکولار مثل آمريکا نيست و از تعارضات مذهبی برآشفته نمی شود. برعکس هنرمندان اروپايی خيلی هم اشتياق دارند که موضوعات مذهبی را در کارهای خود به طنز بکشند . پس اين هياهو از کجا ناشی می شود؟

گلدی می گويد به جز تصوير نيمه تنه عريان مرد در متن تابلو بقيه ی آن چيزی نيست به جز بازسازی تابلوی داوينچی از شام آخر قبل از خيانت دوست و به صليب کشيده شدنش که اين همه مورد تقديس قرار گرفته است. در بيانيه کليسا نيز به نظر می رسد همان تصوير مرد عريان دليل اعتراض است.

اما گلدی خواننده را به تامل فرا می خواند: آيا واقعا تصوير پشت آن مرد اين همه مساله برانگيز است. در غرب تصوير زنی که بالاتنه اش عريان باشد سوء استفاده جنسی تلقی می شود و در تلويزيون آمريکا نشان دادن آن ممنوع است. اما با تصوير مرد بی لباس تا کنون اين نوع برخورد نشده است.

تفسيری که گلدی از تابلو ارائه می دهد جالب است. به عقيده او تابلو قاعده پذيرفته شده در دنيای کنونی يعنی سوء استفاده جنسی از زن توسط مرد را معکوس می کند: مردی در حالت بی خودی و عريان، سرش با حالتی که مرگ يا بی جانی را نشان ميدهد روی شانه زنی خم شده است و پيکر عريانش در محاصره زنانی است که هشيارند و لباس بر تن دارند. اين سوء استفاده ابزاری از زن را نشان نمی دهد بلکه برعکس نشان ميدهد مرد به ابزار سوء استفاده جنسی تبديل شده و قربانی نوعی تمايلات انحرافی جنسی است که زنان به جانش افتاده اند. تازه همه اين صحنه را يک مسيح زن اداره می کند.


اين خودش برای اين که کليسا را از جا در ببرد کافی است، اما چيزی که اين هياهو را بوجود آورده نه آن مرد عريان و نه استفاده ابزاری از مرد، بلکه اين است که در اين تابلو مسيح يک زن است. همين امر است که کليسا رابيش از همه آشفته کرده و قضات، روزنامه نگاران و برخی مسيحيان را برانگيخته که تابلو را محکوم کنند.

دليل اين ادعای گلدی چيست؟ او می گويد روزنامه نگارانی که اين ماجرا را پوشش دادند هيچيک از واقعيت سياست جنسی کليسا صحبت نکردند. آن ها از "آقای ماگدالن" - مرد بی پيراهن- از عريانی او و از چيزهايی مثل آن صحبت کرده اند، اما فراموش کرده اند که در فرهنگ ما مرد نيمه لخت عادی است. اما زنانی که از نظر سکسواليته نه در حالت تدافعی بلکه در حالت تهاجمی قرار داشته باشند، نادر است.

و اما اشتباه مفسر تايمز،آدام سيگ بيش از هر چيز افشاگر حقيقت است. او مرد عريان تابلو را با مسيح عوضی می گيرد. در حاليکه در تابلو خيلی واضح است که اين يک زن است که جای مسيح نشسته است. چرا مفسر تايمز اين طور تصور می کند؟ برای اين که در تابلو تنها يک مرد هست. و خوب طبيعی است که پيامبر بايد مرد باشد!!

جو گلدی با طنز زيبايی از مفسر تايمز تشکر می کند:"او با اشتباهش ساختار فکری جامعه ما را به خوبی به نمايش گذاشته است، پيشداوری های مردسالارانه و ضد زن زمان ما چنان او را در بند خود گرفته که او نقش خدا را به روسپی داده است."[ طبق روايات مريم ماگدالنا يک روسپی بود که مسيح او را از سنگسار نجات داد.]

گلدی از ديدن تابلو به وجد آمده: يک مسيح زن، با پای برهنه. دورتا دور او پيکرهايی که سکسواليته را به شدت به نمايش می گذارند گردآمده اند، اما خود مسيح ، آن همه نفوذ ناپذير، آن همه الهام دهنده آن وسط نشسته است. حواريون مثل زنان خانه دار شهرستانی در پيروی از آخرين مد به رقابت و نزاع برخاسته اند. يکی لباس مشکی سطح بالا و دست دوخت خياط را به تن دارد. آن يکی حتما آخرين فلان مارک را پوشيده است... اما در ميان اين مجموعه از آخرين مدل های روز، مسيح نشسته است و دست هايش را با مهربانی صادقانه ای به دو سو دراز کرده است. حواريون کفش های پاشنه بلند پوشيده اند، از گل يا تور و تزيينات ديگر استفاده کرده اند، لباس های شب يا لباس رسمی کار بر تن دارند. تنها مسيح است که لباس "هيپی" پوشيده است. لباسی که آن قدر طبيعی است که مارک هيچ موسسه ای را نمی توان به آن چسباند، لباسی که شهروندان برکلی وقتی می پوشند که می خواهند بروند به سازمان تجارت جهانی اعتراض کنند.

جو گلدی در ادامه می نويسد چه شگفت انگيز است که اين يک موسسه مد است که نخستين تصوير باورکردنی از مسيح را در نسل او ارائه داده است. به گفته او هنری که کليسا بر آن صحه می گذارد، چنان غرق اقتدار گرايی است که آدم تمايلش را از دست می دهد که خدا را دوست داشته باشد. جو گلدی به علت آن که به عنوان يک کاتوليک دوست دارد اعتقادش را از دست ندهد خوشحال است که نقاش موسسه ژيرباند، او را از دست هنر مصوبه کليسا نجات داده است:" مسيح ژيرباند با محبت، صبوري، نرمی و نهايت آرامش اش در جهانی که ماترياليسم نامطبوع
Sex and the City تا گلويش را پرکرده است، بسيار گيراست. در تقابل با محدوديت های فرهنگی کليسا که آن قدر از سکسواليته مدرن وحشت دارد که حتی جرات ندارد نام آن را بياورد، مسيح ژيرباد يک آلترناتيو سالم و جسمانی در مقابل هدونيسمی می گذارد که فحشای انحصارات تجاری حاکم کرده است."

گلدی تابلو را بالای ميز کارش گذاشته است تا زير فشار کار طاقت فرسايی که اين روزها بر استادان جوان بار می شود، اين " شمايل مقدس که هديه اروپا ست " به او الهام دهد دعا کند نه فقط برای زانو زدن در برابر اقتدار، بلکه برای اين که آدم ها [ و حوا ها] يک ديگر را بفهمند و همبستگی انسانی را پاس بدارند.

بازگشت به صفحه قبل