تقی روزبه: سالی که گذشت و سالی که در پیش رو است!
سال ۸۹ سال استمرار وتعمیق مبارزه وسال تقویت همبستگی اجتماعی!
سال گذشته را باید به حق سال بیداری بزرگ و نافرمانی پرشکوه مردمعلیه استبداد بی امان مذهبی دانست.
برآمدی که رژیم برخلاف موارد مشابه سال های گذشته نتوانست آن را بسرعت خاموش سازد. ابعاد و چگونگی برگزاری مراسم چهارشنبه سوری که علیرغم تهدید ها و برقراری حکومت نظامی اعلام نشده و صدور فتوای غیرشرعی و فساد آمیز بودن آن صورت گرفت، آن را به یک اعتراض سراسری در پایانه سال تبدیل کرد.
بسوی نوع دیگری ازسیاست و قدرت
در سالهای گذشته یعنی در زمانی که اصلاح طلبان حکومتی سهمی در قدرت داشتند؛ از دوگانگی قدرت -آن گونه که سعید حجاریان فرموله می کرد- بارها سخن به میان آورده می شد. آن چه که آن ها قدرت دو گانه در ساختار قدرت موجود می نامیدند، گرچه بدون فشار از پائین و “حماسه دوم خرداد ۷۶″ ناممکن بود؛ اما ازآن جا که توسط بخشی از نظام نمایندگی می شد، در واقع بیشتر به شکاف در میان بالائی ها می مانست تا قدرت دوگانه و واقعی، که باین شکل رازآمیز و مبهم بیان می شد. مردم در این دوگانه قدرت اساسا نقش فرعی و حمایت کننده از یکی از طرفین منازعه را داشتند و صرفا به مثابه نیروی فشار عمل می کردند. البته جناح حاکم توانست پس از یک دور تردید و غافلگیری و پس از جمع بندی و تشخیص نقاط ضعف و قوت حریف، از طریق بحران آفرینی و اختلال، نهایتا رقبای خود را از حوزه قدرت برکنار کند. اما آن چه که در تجربه ۲۲ خرداد سال گذشته صورت گرفت، دیگر تکرار ساده سناریوی پیشین نبود. در واقع با توجه به شناختی که مردم از ظرفیت ها و ماهیت ادعاهای اصلاح طلبان و بطورکلی جمهوری اسلامی و جناح حاکم بدست آورده بودند، این بار دامنه ابتکار عملشان چیزی بیش از تکیه صرف بر اصلاح طلبان و جلو راندن آن ها بود. برعکس مردم با حضور مستقیم در میدان مبارزه و با مداخله هائی فراتر از صندوق رأی، که این بار بطور آشکارتری مورد دستبرد قرار گرفته بود، خود رأسا به عنوان آکتور و کنشگر اصلی وارد صحنه شدند.آنها این بار از اصلاح طلبان به مثابه اسب تروا برای گشودن درب قلعه استبداد ولایت، و برای پیشبرد مبارزات خود سود جستند. و بهمین دلیل گرچه حاکمیت ابن بار با سیاست سرکوب قاطع تر و همه جانبه تری وارد میدان شد، اما همان نفس حضور و اقدام مستقل توده ای در ذات خود، حاوی کشمکشی بود برای اعمال قدرت از پائین در برابر قدرت مستقر و عقب راندن تعرض آن، و برای ایجاد نوعی قدرت دوگانه (و البته هنوز به شکل نطفه ای و ابتدائی). تلاش برای تسخیرفضای خیابان ها و فریاد مرگ برخامنه ای و ولایت فقیه و سوزاندن عکس این مدعیان نمایندگی خدا بر روی زمین، و یا تسخیر برخی مناسبت های رسمی رژیم از جمله آن ها بود. اوج این فرایند در سال گذشته در تظاهرات حماسی روزعاشورا نمایان شد که موجب کنترل صحنه عمل در بسیاری ازخیابان ها ومیادین توسط مردم بود. واقعیتی که حتی توسط فرمانده نیروی انتظامی ایران -مقدم مراغه ای-تحت عنوان “گسست امنیتی” ،مورد اذعان و اعتراف قرارگرفت.گرچه چنین برآمدی موجب خشم فوق العاده ودرعین حال ترس و وحشت سران وارگان های سرکوب گردید وآنها را مصمم کردتا شمشیرخود را ازروبه بندند وتاخاموش کردن بقول خودشان فتنه آرام نگیرند.”محارب” اعلام کردن شرکت کنندگان درتظاهرات ودادن شعارو پرتاب سنگ و … همه وهمه درحد جنگ تمام عیاربا نظام تلقی شد ومشمول بیشترین حکم قضائی گردید. دستگیری ها و بگیروبه بندهای بی پروا دردستورکارتبه کاران حاکم قرارگرفت. بااین وجود، اشاعه سیستماتیک رعب وبکارگیری حربه اعدام هم نتوانست خشم ونارضائی عمومی علیه رژیم رامقهور خود کند. نمونه برگزاری گسترده چهارشنبه سوری ،بخوبی میزان کارآئی و سترون بودن این حربه در خاموش کردن اعتراضات مردم را به نمایش گذاشت. مردم ،بویژه جوانان باعملکرد خود فریاد برآوردند؛ که اگرمحارب این است،چه باک! ماهمه محاربیم! اگرمعنای براندازی این است ،آری! ماهمه براندازیم! وباین ترتیب روند کلی پیشرفت جنبش علیرغم افت وخیزهای مقطعی نشاندهنده آن است که تنها با مشارکت هرچه وسیعترتوده ای درآن چه که رژیم آن را غیرشرعی وفساد آور اعلام می دارد(مثل چهارشنبه سوری) وبا دادن شعارهائی که رژیم آن را مصداق محاربه عنوان کرده است،وبااقدام به آن چه که براندازانه تلقی می شود،فتاوی ودستورالعمل های رژیم را می توان به تفی سربالا تبدیل کرد که برصورت خودشان می نشیند.وبراستی اگراین هنجارشکنی ها ونافرمانی ها، گسترش توده ای بیشتری پیداکند، معلوم می شود که این رژیم است که علیرغم ژست تعرضی گرفتن و فراربه جلو،بیش ازپیش درحال ازدست دادن میدان مانورو وگرفتارِحلقه درحال تنگ شدن است.این که رژیم هنوزنتوانسته ویا بهتراست بگوئیم جرأت نکرده افرادی مانند کروبی وموسوی را دستگیر کند،-وعده ای که بارها به طرفداران خود برای خاموش کردن نهائی آتش فتنه داده است- نشان ازهمین تداوم جنبش وترس ازواکنش آن دارد.
مبارزه برای تصرف حوزه های اجتماعی وعمومی جامعه، فقط منحصر به موارد وعرصه های فوق نیست و اگردقت شود امری جاری وروزه مره است ولو آنکه بصورت نارس ونطفه ای باشد وهنوز به چشم نیاید ویا مورد توجه قرارنگیرد. یک نمونه جالبی که جا دارد به عنوان نمونه ای از این گونه اقدام ها مورد توجه قرارگیرد ابتکاراخیردانشجویان علم وصنعت بود،که نه فقط بیست وهفتمین سالگردتولد کیانوش آسا را که درتظاهرات میلیونی ۲۵ خرداد مورد مورد اصابت گلوله مزدوران رژیم قرارگرفته بود، گرامی داشتند بلکه دریک اقدام جالب با نصب تابلوئی درپارک این دانشگاه، آن را باسم او نام گذاری کردند.بی شک چنین اقداماتی درماهیت خود فقط نافرمانی وسرپیچی صرف نیست بلکه علاوه برآن واجد عنصری است اثباتی ومعطوف به تصرف فضایهای موجود در محل درس وزندگی دانشجوئی،فضاهائی که تاکنون بطوریک جانبه تحت کنترل حاکمیت قرارداشته است.این تابلو را می توانید درسایت زیرمشاهده کنید*
تفاوت کیفی بین قدرت اجتماعی مردم وقدرت جداشده ازآن ها
وقتی ازبرقراری قدرت دوگانه سخن به میان می آید دونکته را باید برجسته کرد:نخست آن که قدرت اجتماعی مردم یعنی قدرتی که متعلق به خود آن ها وتحت کنترل آن هاست، ماهیتا ازقدرتی که ازآن ها جداشده وتصاحب گردیده است، ولاجرم به صورت نیروی سرکوب و بیگانه دربرابرآن ها ظاهر می شود، تقاوت ماهوی دارد. قدرت اجتماعی درکنه وماهیت خود درکنش ها واختیارات فردفرد مردم و البته قبل ازهمه دراقدام های جمعی و هماهنگ شده آن ها متبلور است وازاین نظر درمقایسه با قدرت جداشده و ذاتا متمرکزوسرکوبگر،”ضدقدرت” محسوب می شود.چرا که اساسا یک قدرت جمعی است و قرارنیست ازحاملان ودارندگان وتولیدکنندگان اصلی اش جدا بشود. وحال آنکه آن دیگری قدرتی جداشده والزاما سرکوب کننده است و اصلا خود این جدائی وتداوم آن معنائی جزاعمال قهروسلطه وسرکوب ندارد.بهمین دلیل آلترناتیوهای برخاسته از نوع اول ماهیتا ازنوع قدرت های جمعی مثل خودگردانی وخودحکومتی -یعنی قدرتی ازنوع دیگر- است، ونه ازنوع قدرت جداشده وتفویض شده ولاجرم قابل دوام درسیستم های سلسه مراتبی. این بسیاراهمیت دارد که بدانیم قدرت جداشده ،برخلاف مناسبات افقی،تنها می تواند دراشکال سلسه مراتبی وفرماندهی وفرمانبری به حیات خود ادامه دهد.وتنها دراین رابطه معنای این سخن نغز روشن می شود که هرجا رهبری وجود داشته باشد،بدانید که آنجا انسانی زانوزاده است. یا بهتراست به زبان مارکس بگوئیم که اززانوزدن انسان است که رهبران وجود پیدامی کنند!(نقل به معنا).
نکته دوم آن که وقتی ازقدرت جمعی وبدیل سخن به میان می آید،نباید فراموش کنیم که بدیل های کلان ومعطوف به رهائی اجتماعی تنها می تواند برشالوده بدیل های بی شماروباصطلاح ذره ای وخُرد،و اشغال فضاهای بی شمار خرد،دربسترمبارزه هم اکنون جاری شکل بگیرد:اشغال فضاهای مدارس،دانشگاه ها،محلات، کارخانه ها،نافرمانی روزافزون علیه حجاب تحمیلی -آنگونه که دربرخی نقاط شهردرچهارشنبه سوری امسال با برداشتن کامل حجاب درمراسم دررقص وپایکوبی برخی کوچه ها و محلات و خیابان هامشاهده شد- ونیزسایردستورالعمل های فرهنگی و مذهبی واقتصادی.هیچ فضاوگستره ای مصون ازرخنه این قدرت اجتماعی همه جاحاضر وعرض اندام کردن آن نیست. حتی درقلمروهائی چون زندان که صددرصد تحت کنترل رژیم است؛شاهد حضور ومقاومت تحسین برانگیز آن هستیم. اصولا دربرابر یک رژیم تمامیت گرا که برایش حوزه خصوصی وعمومی،وفردی وجمعی وجود ندارد و مدعی کنترل همه عرصه های زندگی است، همه جا وهمه عرصه ها -بی شمار وبیکران عرصه ها؛ بالقوه وبالفعل -فضای مستعدی هستند که می توانند وباید تسخیرشوند.وقتی ازگسترش کمی و کیفی جنبش سخن به میان می آید،دقیقا تصرف این فضاهابدست خود کارگران وزحمتکشان، مزدوحقوق بگیران وتک تک مردم مبارز درمدنظراست. تلاش ها وکنش هائی که می توان آن را تاکتیک واستراتژی معطوف به سوژه شدن فردفرداستثمارشدگان و تحت سلطه قرارگرفتگان نامید.
درسالی که به پایان خود رسیده است،جنبش فقط با سرکوب مستقیم،عریان وهمه جانبه حاکمیت روبرونبوده است،بلکه علاوه برآن با چالش ها وفشارهای درونی وموجود صفوف خود نیز همراه بوده است:
روند دوقطبی شدن مبارزه حول کلیت نظام و مردم، با ناکامی وشکست راه های میانه مانند پیشنهادات رفسنجانی وامثال مطهری، شتاب بیشتری گرفته است. آخرین نمونه ازاین دست تلاشها، طرح اخیرمجمع تشخیص مصلحت نظام برای کنترل اختیارات شورای نگهبان وحذف ضمنی حق نظارت استصوابی آن است که پیشاپیش توسط خامنه ای دردیداربا نمایندگان مجلس خبرگان ردشده است. وی ضمن دفاع ازنقش وجایگاه شورای نگهبان،تأکید کرد که نباید برحقوق قانونی واختیارات این شورا تعرض شود وخاطرنشان ساخت که تصمیم نهائی را خود وی اتخاذخواهد کرد.هم چنان که شاهدیم حمله های تبلیغاتی وعملی به اطرافیان رفسنجانی ویا فرزندان وی دامنه بیشتری یافته و بخصوص بیانیه تند اخیر مجلس خبرگان و حضوروسخنرانی فرمانده سپاه درآن بروشنی دست اندازی به حیط های تحت مسؤلیت رفسنجانی را نشان می دهد. بهرحال بنظرمی رسد که این خود ضدانقلاب است که نقش قابلگی انقلاب برای تولد جامعه نوین را، رأسا به عهده گرفته است.
به موارات دوقطبی شدن جنبش حول حاکمیت و سرنگونی آن ، رهبران “نمادین”واصلاح طلبان، تلاش های روزافزونی را برای مرزبندی با ساختارشکنان به عمل می آورند و هیچ فرصتی را برای مرزبندی با آن ها واعلام وفاداری به کلیت نظام ازدست نمی دهند. تکاپو برای “اعمال رهبری” و تحمیل راهبردهای سیاسی درون سیستمی برجنبش، باهمین هدف صورت می گیرد. که البته عده ای هم دانسته وندانسته با دلخوش کردن خود به این رهبری آب به آسیاب سترون سازی جنبش می ریزند.وبیهوده نیست که به موازات آن تأکید بر”خود رهبری” جنبش وساختار شبکه ای آن کمتروکمترمورد تأکید قرارمی گیرد.
- درسال ۸۸ هم چنین شاهد شکل گیری طیف بندی گرایشات ورویکردهادر آن چه که بنام جنبش سبزخوانده می شود بودیم.درهمان حال گفتمان سومی که درعمق تحولات بطورضمنی وجود داشت،باروند عبورازنظام و ازاصلاح طلبان به تدریج حضورخود را بیشترنشان داده وهم چنان درحال شکل گیری ورادیکالیزه تر شدن است:هم درفراگیرترشدن شعارهای ساختارشکن وضدنظام ،هم با حضور وشکل گیری تدریجی جنبش های مطالباتی-اجتماعی درمیان کارگران و زنان ودانشجویان و جوانان . بازتاب چنین روندی حتی درپیام ها و واکنش های رهبران نمادین سبز، نظیرتأکید براهمیت و مطالبات کارگران و معلمان و…. و مخالفت ولوتاکتیکی با حذف یارانه ها وتوجه بیشتربه جنبش زنان و…خود را نشان می دهد.گرچه این تلاش ها دراساس برای کنترل فرایند تعمیق و رادیکالیسم درحال گسترش جنبش صورت می گیرد و تقویت موقعیت چانه زنی خود با حاکمیت،اما بهرحال نشان دهنده واقعیت شکل گیری گفتمان سوم و اهمیت حضورجنبش های اجتماعی درمتن مبارزه ضداسبتدادی است.بی شک جنبش ضداستبدادی اگربخواهد تضمین کننده برای دست یابی به دموکراسی و مطالبات اجتماعی و اقتصادی وسیع ترین لایه های مردمی باشد،باید منتجه ای ازجنبش های اجتماعی متعلق به لایه ها وبخش های گوناگون باشد که حول فصل مشترک های خود بایکدیگرمتحدشده باشند.یعنی جنبشی ازجنبش های مختلف و با اشتراکات و تکثرهای خود. بی تردید زمینه تکوین جنبش مطالباتی بویژه با توجه به دامنه فلاکت و بحران اقتصادی درحال گسترش است. درواقع آنچه درسال ۸۸ دراین رابطه وجود داشت هنوزدرحد پیش زلزله هائی برای یک تکانه اصلی وبزرگ درسال ۸۹ بشمارمی رود:امری که با حذف یارانه وآزادسازی قیمتها ونرح رشدنزدیک به صفراقتصادی وتشدید منازعات درونی حاکمیت چهره عبوس وفلاکت آفرین خود را نشان داده است و البته با پی آمدهای اجتماعی وسیاسی آن درعرصه داخلی وتشدید تنش ها و فشارهای بین المللی.دراین رابطه بویزه باید به اهمیت مطالبات صنفی-سیاسی برای تداوم جنبش وقابلیت های آن درمقابله با تهاجمات درشرایط سنگین ترشدن فضای سرکوب وخفقان توجه لازم را به عمل آورد.چراکه هیچ جنبشی نمی تواند بی توجه به شدت وضعف سرکوب، بطورتصاعدی وخطی رشد کند.بلکه برعکس آمیزه ای خواهد بود ازپیشروی ها و عقب نشنی ها،فرازها وفرودها واینکه تداوم پیشروی، مستلزم درنظرگرفتن نقش این گونه مطالبات است.
واقعیت آن است که به موازات گسترش بحران،وسوسه مداخله وتلاش برای تأثیرگذاری برروند وجهت گیری جنبش توسط قدرت های بزرگ بیشتر می شود.وهمه اینها درحالی است که تجربه های متعددنشان داده اند که هرچه مداخله خارجی بیشترشود،بررشد وتوسعه جنبش تأثیرمنفی می گذارد وبرعکس موقعیت شکننده رژیم را تقویت می کند. هم چنان که بهنگام لحظه سازش وگفتگو بین طرفین، عملا این جنبش خواهد بودکه قربانی این گونه معاملات خواهد شد. البته نفی دخالت این قدرت ها به معنی نفی اهمیت فشار نهادهای حقوق بشری و فشارافکارعمومی وجنبش های جهانی علیه کشتاروبی حقوقی نیست.برعکس مداخله هرچه کمتردولتهای بزرگ که جزبدنبال تأمین منافع خویش نستند، زمینه را برای مداخله وتأثیرهرچه بیشترآن گونه فشارهای مردمی و معطوف به دموکراسی ودرتقویت همبستگی جهانی فراهم می سازد.
سال گذشته به حق مساله زندانیان سیاسی وجنایت های رژیم ازمهمترین موضوعاتی بودکه حساسیت افکارعمومی را برمی انگیخت.دستگیری چندین هزارنفرموجب تجمعات ادامه دار شبانه خانواده ها و ماداران عزادار و… درمقابل زندان اوین گشت که موجب آزادی شماری ازدستگیرشدگان اعتراضات عاشورا و … نیزگشت.اما آزادی هزاران زندانیان سیاسی هم چنان ازمهمترین مطالبات جنبش بشمارمی رود.این فشارهای داخلی،وازجمله مقاومت ستایش برانگیزخود زندانیان وخانواده هایشان، باضافه فشارهای بین المللی درباب حقوق بشردست بدست هم داده ورژیم را تحت فشارهای طاقت فرسا قرارداده است. درهرحال خواست قاطع ونیرومند آزادی زندانیان وگشودن درب زندانها به همت مردم وفشارآنها،مساله ای است که رژیم نمی تواند باهمه قلدری های خود نسبت به آن بی اعتناباشد.وقوع جنایات عظیمی نظیر ده ها کشته، هزاران زخمی وهزاران زندانی، درکنارجنایات تکان دهنده ای هم چون کهریزک وحمله به کوی دانشگاه و…درسال گذشته مسائلی نیستند که رژیم بتواند آن ها را بروی مبارک نیاورد ویا دچار فراموشی بسپارد.این ها زخم ها وجراحاتی هستند هولناک ونشسته براندام مردمی که با گذشت زمان نه فقط آرام نمی گیرند که درترکیب با زخمها وجنایت های دهه های گذشته دهان بازمی کنند وچنان رژیم را رسوا وانگشت نمای جهانی می کنند که راه نجاتی برایش متصورنیست.
*****
سال آینده با کدام آرزوها و باکدام مشخصه ها:
میرحسین موسوی درپیام چندروزپیش خود سال آینده را سال “صبرواستقامت” نامید. این اقدام ابتکاری او البته ازجانب عده ای ازاصلاح طلبان وحامیانش به معنی سبقت گرفتن ازخامنه ای و باین عنوان که برای اولین بار کشوردرسال آینده فقط یک رهبرنخواهداشت، مورد استقبال وتحسین قرارگرفت.
بااین وجود می توان پرسید چرا سال صبروتحمل؟ واساسا صبردربرابرچه چیزی؟ آیا محتوای این عبارت آغشته به آموزه های مذهبی وسخت دفاعی،برگرفته ازتجربه سال گذشته و بررسی نقاط ضعف وقوت آن است و بیانگر ترمیم ضعف ها و تقویت این مبارزات؟ آیا قراراست که فتیله مبارزات سال آینده برای حفظ مرزها دربرابر ساختارشکنی وخاموش کردن اخگرسوزان فرارروندگی، پایئن کشیده شود؟ درهرحال پیش ازآن که این سوالات مجال طرح بیابند،میرحسین موسوی درپیامش به مناسبت سال نو،با تأکید برفقدان عقب نشینی و براستقامت،ظاهرا سعی کرد که ازتکرار آن واژه دفاعی و القاء کننده انفعال ، درییام نوروزیش اجتناب نماید؛بدون آن که ازمحتوای آن صرفنظرکرده باشد.چنان که او درهمین پیام معنا ومحتوای “استقامت “مورد نظرخود را که ناظربرمحدوده آن بود- درون سیستمی بودن اصلاحات مورد نظرش-صراحت بیشتری داد. چنین رویکردی نشان دهنده آن است که وجه مهمی ازآن چه که برخی آن را نوعی رهبری دوگانه ولابد نشانه ای ازحاکمیت دوگانه می پندارند،ناشی ازهمان تکاپوئی است که برای مهار جنبش به عمل می آید. اگرقرارباشد،نام گذاری سال جدید نه ازمنشورها وتمایلات شخصی، بلکه ازمنشور مطالبات جنبش وظرفیت های آن بگذرد؛چرا نباید به تأسی ازفرایند مبارزات مردم سال آینده را سال” استمرار و تعمیق مبارزه و سال تقویت همبستگی اجتماعی” ننامیم؟. البته استمرارمبارزه درشرایطی که مردم هنوزبه هیچ یک ازخواست های خود نرسیده اند،امری است طبیعی وبسیارضروری.تعمیق آن بدلیل رشد ناموزون جنبش و برخی نقاط آسیب پذیرآن درعرصه های تاکتیکی،مطالباتی و دامنه پایگاه اجتماعی اش…براساس جمع بندی آزمون سال گذشته ، نیزامری است ضروری .همچنین درشرایط تشدید بحران اقتصادی و فلاکت و گسترش سرکوب وتفرقه افکنی رژیم؛ تقویت همبستگی اجتماعی درعرصه های مختلف ،یک عامل اساسی برای خنثی کردن تبعات وعواقب مخرب سیاست ها و طرفندهای رژیم است. والبته نمی توان اصل تقویت همبستگی را به تأسی ازبیان میرحسین موسوی به “اصل بسیارمهم تکافل اجتماعی” که خواسته وناخواسته بیان دیگری خواهد بود ازنوعی صدقه پروری ،کاهش داد.ضرورت صراحت یافتن مطالبات اجتماعی،وعبورازآن چه که بحران بلوغ می نامیم؛ ایجاب می کند که گفتمان جنبش ازطرح مطالبات رازآمیزومبهم فراتررفته وباسیمای شفاف تری
حضورخود را به نمایش بگذارد
آرزوکنیم که سال ۸۹ سال حضورمستقل گفتمان سوم-گفتمان معطوف به آزادی وبرابری اجتماعی- درهمه عرصه ها وازجمله درعرصه ادبیات سیاسی باشد. سال بالیدن وحضورفعال برای تصرف حوزه های گوناگون اجتماعی توسط خود مردم و قدرت اجتماعی برآمده ازهمبستگی آن ها، متکی برخودگردانی واعمال خود حکومتی اشان، در هرحوزه خرد و کلانی که ممکن باشد ؛ سال شالوده ریزی این بنا ومفصل بندی جنبش برای پیشروی مطمئن تر وتثیبت دست آوردهای آن .بی شک با توجه به تشدید تلاش های ارتجاع حاکم که برای نجات کشتی طوفان زده اش بکارگرفته وخواهد گرفت؛ تداوم وگسترش مبارزه برای نیل به آزادی وسایراهداف والای بشری، متضمن فداکاری ها و تحمل هزینه های تحمیلی دشمن است . گرچه باید تلاش کرد تا آنجا که ممکن باشد اشکال مبارزاتی کم هزینه ترباشد ودارای قابلیت توده ای شدن بیشتر؛ اما متأسفانه وباهزاران افسوس برای پائین کشیدن نظام مافوق ارتجاعی ولایت فقیه راه آسان وکم هزینه وجود ندارد.امید آن که سال ۸۹ سالی پرثمر برای شکل دادن به قدرت اجتماعی مردم، قدرتی موازی،ازپائین، توسط مردم وبرای مردم باهدف سرنگونی ارتجاع حاکم باشد. و این البته هیچ قرابتی با دخیل بستن به شکاف ها ورقابت دربالا حول تقسیم قدرت ندارد. وچرا سال جدید را به نام واقعی خود ننامیم؟ :
سال استمرارمبارزه،سال تعمیق مبارزه وسال همبستگی همه مزدوحقوق بگیران وهمه جنبش های اجتماعی!
متاسفانه بخش دیدگاههای این مطلب بسته است.