“میقات” شعری از شکوفه تقی

میقات
قسم به دزدان و راهزنان،

دیشب خدا را،

در باد بی‌شمع کوی برق،

هنگام تاراج خزانه‌ی حوا دیدم.

گیسوی پریشان تهمینه بود

و سوگواری خاموش مریم.

پشت دیوار فروریخته‌ی مسجد قاضی،

با مجدلیه‌ی بدنامی نشسته بود،

پنهان‌تر از شب قدر،

قساوت قلب قدرت را،

پای لنگ علم روضه‌ی امروز،

زیر آفتاب شکسته‌ی صلیب فردا،

در بی‌سهرابی سرخ غروب ارغوان‌ها،

فغان،می‌کرد.

و دروغ

چراغ،

چراغ،

چراغ‌کنان

برایش سینه چاک می‌کرد.

دریغ از جویبار اشک زن دریغ!

که تیغ، خط فریادش را

از گلوی کوچه‌ها پاک،

آبی جوان‌ فرزندانش را،

بنام خدا خاک می‌کرد.

دریغ.

شکوفه تقی

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.