هژیر پلاسچی: گرسنگی در حاشیه
چند روزی است که همهی ما آسمان اوین را به نظاره نشستهییم. مجید توکلی، حسین رونقی و کوهیار گودرزی در اعتصاب غذا به سر میبرند و بیم جان آنان میرود. از این سو کمپینهای برقآسا شکل گرفتهاند تا با انجام کنشهای اعتراضی جهان را متوجه جانهای شیفتهیی کنند که با اعلام گرسنگی به استبداد حاکم ذره ذره آب میشوند تا شب جمع را به سحر آورند.
این سه نفر حالا و اکنون نمادی از آرزوهای ما شدهاند که با ایستادنی چنین دارند ثابت میکنند، میتوان طور دیگری هم زیست، ایستاد و سر خم نکرد. مجید توکلی از همان زمان که در نامهیی از زندان شکنجهها را افشا کرد که دیگران هم بدانند چه بر او و دوستانش گذشته است تا مسئولیت انتشار نشریات جعلی پلیتکنیک را بر عهده بگیرند، نشان داده بود که از سرشت دیگری است. در ماههای گذشته نیز او با سخنرانی بلافاصله بعد از آزادی در صحن امیرکبیر، ایستادگی و مقاومت در دادگاه حکومت اسلامی و حالا با تداوم آن مقاومت در زندان نشان داده است که بر سر پیگیری آرمان جمعی یک مردم ایستاده است.
حسین رونقی هم هرچند تا پیش از این نامی ناآشنا بوده است اما حالا همه میدانند همان کسی که در پس نام «بابک خرمدین» «ارتش سایبری» را ذله کرده بوده همین کسی است که حالا با اعلام گرسنگی چشم در چشم ظلم زمانه دوخته است.
کوهیار اما برای من رنگی از نوستالژی هم دارد. رفیق روزهای دور کمیتهی گزارشگران حقوق بشر و تنها کسی که نامش پای هیچ یک از دو نامهیی که به راحتی آب خوردن کمیته را، با تمام تلاش شبانهروزی و خون دل خوردنهایی که برای حفظ آن صرف شده بود، منهدم کردند نیامده است. کوهیار رک و بی رودربایستی اصلن معلوم نبود، وقتی آن بیرون به آن راحتی لم میداد روی مبل و مزههای با مزه میپراند و دل و رودهات را به هم میپیچید از فشار خنده، معلوم نبود قرار است چنین کوهی باشد که حالا شده است. «کوهیار مثل کوه» و چه برازندهی رفیق شوریدهی ما با آن خندهی ناگهانی گوشهی دهانش.
این سه نفر رقص مرگ را آغاز کردهاند و سیل بیانیههای حمایتی و اعتصاب غذاهای نمادین و کنشهای اعتراضی را در پی خود روانه کردهاند و تا باد چنین بادا! با این همه این متن برای ستایش این سه نفر یا حمایت از آنان نوشته نشده است که نیازی نبود و این روزها در هر گوشهیی نام آنان است که زمزمه میشود. این متن نوشته میشود تا نوری باشد بر حاشیه.
مجید توکلی، حسین رونقی و کوهیار گودرزی تنها کسانی نیستند که حالا در پنجهی اعتصاب غذا بر آرمان خود ایستادهاند. در کردستان حبیبالله گلپریپور و محیالدین آزادی اولی از ۲۲ اردیبهشت و دومی از ۲۹ اردیبهشت در اعتصاب غذا به سر میبرند. مادر گلپریپور نیز دست به اعتصاب غذا زده است (درست مانند مادر مجید، و مادر مگر با مادر فرقی میکند؟). عزیز محمدزاده، زندانی محکوم به اعدام ۲۶ ساله از بهمن ماه سال گذشته که در پی اعتصاب غذای منجر به خونریزی دستگاه گوارشی، به سلول انفرادی منتقل شد، مفقود شده است. زینب جلالیان نیز به همچنین. دستگاه قضایی حکومت اسلامی اعلام کرده است حبیبالله لطیفی، دانشجوی زندانی کرد در ۱۷ خرداد ماه اعدام خواهد شد. در روز ۲۲ اردیبهشت، طاهر مصطفوی، یکی از زندانیان سیاسی کرد محبوس در گوهردشت پس از تحمل ۱۸ سال زندان به طرز مشکوکی درگذشته است. در گیر و دار اعتراض به اعدامهای اخیر، عبدالحمید ریگی، برادر عبدالمالک ریگی در زندان زاهدان به دار آویخته شد و این چندمین زندانی سیاسیای است که در چند ماه اخیر بدون بهرهبرداری از یک روند دادرسی شفاف و عادلانه در زندان زاهدان اعدام و یا زیر شکنجه کشته میشود. در شرایطی که موج بازداشتهای گسترده در شهرهای آذربایجان شدت گرفته است، سعید متینپور، روزنامهنگار و فعال هویتطلب زنجانی با مشکلات حاد جسمی به جا مانده از دوران شکنجه دست به گریبان است و فریادهای همسر و خانوادهی او برای گرفتن یک مرخصی درمانی به جایی نمیرسد.
انسانهای حاشیه در حاشیه جان میدهند و تا چون جنازهی فرزاد کمانگر، شیرین علم هولی، فرهاد وکیلی و علی حیدریان در مقابل چشمهای مبهوت ما بر دار نرقصیدهاند هیچ واکنشی را برنمیانگیزند. دفاع از آرمان مجید توکلی، حسین رونقی و کوهیار گودرزی یعنی دفاع از خود آنان. و اگر آرمان آنان برابری و آزادی بوده است، اگر حقوق انسانی و زیستنی شایستهی آدمی بوده است با دفاع از آنانی که در حاشیه بر آرمان جمعی رهایی ایستادهاند، گره خورده است. در برابر آن نظم استبدادی مسلطی که در زندانهای سراسر آن خاک دست به کار کشتار و شکنجه و آدمیستیزی است باید پیگیرانه به دفاع از همهی آنانی برخاست که در زندانهای دور افتاده، در حوزهیی دورتر از علاقهی رسانههای بزرگ بر همان آرزویی پامیفشارند که حالا مجید و حسین و کوهیار رقص مرگ را برای آن آغاز کردهاند. باید زیستن در حاشیهیی را که حکومت به ما و آنها تحمیل کرده است به متن مبارزه بکشانیم.