احمد زاهدی: نگاهی دیگر به سیامین جشنواره فیلم فجر
سی سال از برگزاری جشنواره فیلم فجر می گذرد. اما این جشنواره نه تنها پیش نرفته است. که فرو رفته. رشد و بالندگی در آزادی معنا دارد و زمانی یک جشنواره هنری سینمایی کارآمدی خود را نشان خواهد داد که فیلمهایی خوب و ارزشمند از سینماگران با تجربه و نام آشنا در کنار کشف استعدادهای جوان در رقابتی آزاد در کنار هم در آن وجود داشته باشد، اگر نه این فقدان سینماگران صاحبنام موجب شده که فضای حرفهای جشنواره کمرنگ و رقابت بیرمق شود. ….
از مراسم افتتاحیه که در آن افرادی که چندان به اهالی آشنای سینمای ایران شبیه نبودند، از فرش قرمزی در کوچه انقلاب گذشتند و پلههای ملال آور ـ و البته خطرناک ـ طراح صحنه برنامه طولانی افتتاحیه به تماشا نشستند تا اختتامیه بیرمقی که شبیه مراسم اداری برای انتخاب کارمند نمونه بود بگذریم، سیامین جشنواره بینالمللی فیلم فجر نشان دهنده بلوغ این بزرگترین رویداد هنری کشور نبود و پس از سه دهه نتوانست به جمعبندی منصفانهای برسد. دشمنیها و جدائی و خانمان براندازی ادامه داشت و اهالی سینما دلخور و ناراضی ماندند تا سیامین جشنواره فیلم فجر در فضایی مجرد اینگونه آغاز شود که دبیر جشنواره خود تهیه کننده یک فیلم باشد و داور بخشی مهم و بینالمللی خود کارگردان فیلمی در بخشی دیگر! که این همه بهدلیل دلخوری اهالی سینما و کمبود افراد حرفهای برای همکاری با جشنوارهای است که با آن قهر کرده بودند.
آغازی که در پایان نیز چیزی را تغییر نداد و آش همان آش بی نمک ماند و کاسه شکسته همانطور شکسته ـ مانند دل هنرمندان سینمای ایران ـ برجاست. تو گویی این نه جشنوارهای سیساله که نخستین گامهای کودکی نورسیده بود. سیامین جشنواره فیلم فجر از نظر کیفی حتا از نخستین زادروزش هم سالها عقبتر بود! حال که جشنواره تمام شده و حال مجریان و جایزهبگیرهاش خوب است. حال که گرد و غبار و شور و نشاط تاخت و تاز و شعف بودن در فضایی سینمایی، کارگردانهای جوان و نوآموز فروکش کرده و فرد فیلم اولی دیگر فیلم اولی نیست، برهوتی هویداست که گویی افقش پر ابهام و بیانتهاست.
مهمترین آسیبی که متوجه جشنواره است ناشی از سیاستگذاری اشتباه یکسویه در بخش تولید است. فراوانی کمی فیلمهای سفارشی با مضامین تکراری و بیکیفیت و دقت در اجرا، سینمایی بفرموده و دولتی ساخته که جشنواره را به بولتن نظریات جناحهای مختلف حاکم مبدل ساخته است. در عرصه فرهنگ الزاماً کمیت منتج به کیفیت نخواهد شد.
گرچه محمد خزاعی دبیر این دوره جشنواره، پیش از آغاز تمام مسئولیت را متوجه جواد شمقدری معاونت سینمایی وزارت ارشاد انداخت و گفت: «جشنواره یک جشنواره دولتی است که همه هزینههای آن را دولت میدهد». کسی فکرش را هم نمیکرد با چنین چیدمان یکسویه و انحصار گری از فیلمهای سفارشی دولتی در جشنواره ملی فیلم فجر مواجه شود. جمیع فیلمهایی که بیشتر شبیه جشنوارههای داخلی سازمانها یا وزارتخانههاست. شبیه جشنواره فیلم پلیس مثلاً؛ و جشنواره فیلم فجر با این رویکرد به جشنواره فیلم «دولت» و نه آنطور که دبیر جشنواره گفت «دولتی» تبدیل شده است. وقتی فیلمها با سلیقه و به سفارش مدیران دولتی ساخته میشود و افرادی بیرون از حوزه حرفهای سینما در انتخاب عوامل، عناوین بازیگران و حتا روایت داستان دخالت میکنند، محصول سفارشی حاصل نمیتواند دارای حداقل ارزشها و اصول هم سینمایی باشد. اتفاقی که در غالب فیلمهای امسال جشنواره به چشم میخورد. تا جایی که رهبر قنبری کارگردان فیلم «روئیدن در باد» نیز از تحمیل هنرپیشههای حرفهای به فیلمش بنا بر توصیههایی خبر داد!
در عرف جهانی هم اگر به فیلمهای سینمایی کمکی از سوی نهادها یا سازمانهای دولتی شود ـ فارغ از جنبه تبلیغاتی مانند کمک پنتاگون به فیلمهای جنگی هالیوودی ـ غالباً به فیلمهای فاخر هنری کمک میشود. این یاریهای مالی یا همراهیهای خدماتی معمولاً از آن جنبه است که سینمای هنری بتواند در کنار سینمای تجاری بخش خصوصی باقی بماند. نه اینکه یک اداره دولتی یا وزارتخانه یا سازمان خدمات شهری و… در فیلمی تجاری و سطحی با اهداف چندگانه تبلیغاتی و بیان دیدگاههای سیاسی و دغدغههای جناحی ـ حزبی مدیرانش از کیسهی بیتالمال سرمایه گذاری کرده و با اعمال فشارهای مختلف ـ مثلاً برای استفاده از بازیگرانی خاص ـ انتظار سودآوری هم داشته باشد. اتفاقی که در این دوره جشنواره افتاد و منجر به نوعی رویکرد سطحی و مبتذل شبه سیاسی در فیلمها شد. همین که روز نخست جشنواره با وجود دو فیلم سیاسی ـ سفارشی «تلفن همراه رئیس جمهور» ساخته علی عطشانی و «یک سطر واقعیت» ساخته علی وزیریان متاثر از پخش مسابقه فوتبال بود، نشان میداد که این فیلمها به هدف تبلیغاتی که در نظر داشتند حتا نزدیک هم نشدهاند. و همچنین خبر جنجالی روز آخر جشنواره هم حضور مصطفی دنیزلی، سرمربی ترک تیم پرسپولیس در سالن میلاد بود که به دعوت رضا عطاران کارگردان «خوابم میاد» به تماشای این فیلم آمده بود. جالب توجه اینکه اهالی رسانه همانند استقبالی که بیشتر از تماشای فیلمها از تماشای فوتبال داشتند، بیش از توجه به فیلم «خوابم میاد» به حضور این مربی ورزشی توجه کردند.
همانطور که نمیشد هم از فیلمی ماند «یک سطر…» که در نهایت ضعف ساختاری و بی معنایی ساخته شدهاست، از طرفی داعیه دار نقد روشنفکران و روزنامهنگارهاست و از طرفی دیگر مهراوه شریفی نیا هنرپیشهاش با ادبیاتی لمپنی میگوید: «اعتقاد ندارم بازیگر باید بترکاند»! انتظار جذب مخاطب و اثرگذاری داشت. و شاید طبیعی باشد که بسیاری در میانه نمایش سفارشیترین فیلم سیاسی جشنواره یعنی «گیرنده» ساخته مهرداد غفار زاده نیز سالن را ترک میکنند.
گویا روزنامه نگاران بیش از هر صنفی هدف هجمه سفارش دهندگان فیلمهای شبه سیاسی جشنواره سیام فجر بودند؛ چرا که جز فیلم «یک سطر…» فیلم «زندگی خصوصی» ساخته حسین فرحبخش نیز گویا انتقادی به اکبر گنجی است و زندگی روزنامهنگاری را تصویر میکند که شخصیتاش از فردی مذهبی و تند رو در روزهای نخست انقلاب به انکار بدیهیات دینی در سالهای اخیر میرسد. فیلمی که روزنامه کیهان آن را از اساس فیلمی کثیف برشمرده و کارگردانش را فردی فرصتطلب نامید.
نمایش گشت ارشاد ساخته سعید سهیلی نیز با واکنشهای منفی فراوانی بهخاطر کیفیت و ساختار ضعیفاش مواجه شد؛ تا جایی که روزنامه کیهان این فیلم را یک اثر مبتذل و لمپنی نامید. سعید سهیلی نیز اشکال را متوجه «محدودیتها» دانست و گفت: «خیلی راحت نمیتوانم به شخصیتهای منفی بپردازم… روی هر کس دست بگذاریم میگویند چرا ما؟»
اینچنین است که غیاب واقع گرایی برجستهترین ضعف در مضامین و ساختار فیلمهای این دوره میشود. ضعفی که حتا داریوش مهرجویی ـ برنده بخش بینالملل و تنها سینماگر نسل نخست ـ را نیز با «نارنجی پوش»اش شامل میشد. فیلمی که بسیاری آن را اثری تبلیغاتی برای شهرداری تهران برشمرده و حتا برخی آنرا پاسخی به «جدایی نادر از سیمین» دانستند. با این همه اما فیلم «نارنجی پوش» فیلمی انتزاعی و بهدور از واقعیت بود. غیاب واقعگرایی و عدم پرداختن به نمایش تصویر راستین اجتماع و زمانهی ما، سینمای ایران را به سوی زبان و بیانی مبهم و الکن سوق خواهد داد. رخدادی که بر بخشی از شعر فارسی در دهه هفتاد گذشت و منجر به ریزش مخاطب شعر نو شد. اگر امروز این مشگل ریشهیابی و واکاوی نشود منجر به کاهش مخاطب و ریزش تماشاگر در سینمای ایران هم خواهد شد. این گریز از واقعگرایی ـ نه واقع نمایی ـ را میتوان در آثاری مانند «بی خداحافظی» ساخته احمد امینی که با وجود مبنای مستند اثر، در نهایت سویهای دیگر میگیرد، به خوبی دید. شاید یکی از دلایل این رویداد افزایش ممیزیها و سختگیری بیشتر باشد.
موضوعی که علیرضا سجادپور مدیر اداره نظارت و ارزشیابی معاونت سینمایی در پاسخ به برخی کارگردانها که در برابر انتقاد مخاطبان، از حذف صحنهها یا اجبار به قرار دادن یک صحنه خاص در فیلم را دلیل ضعف آثارشان عنوان میکردند، قویاً تکذیب کرده و در اظهار نظری عجیب ممیزی را عامل ارتقاء کیفیت فیلمها نیز دانست. حتا اگر بپذیریم ممیزی تاثیر مخربی بر تولیدات سینمایی ندارد، نمیتوان منکر تاثیرات سایه سنگین آن شد که منجر به خودسانسوری هنرمندان شده است. فیلمها به کپیهای شبیه به هم تبدیل شدهاند که فاقد عنصر کارگردانی هستند. یعنی دوربین صرفاً در برابر بازیگرانی قرار گرفته که صرفاً نمایش فیزیکی خود را در فیلمها تکرار میکنند. تداوم سایه سنگین سانسور موجب میشود فیلمساز از آنچه در سطح خیابانهای تهران ـ آنهم خیابانهای اطراف محل زندگیاش ـ میبیند، پا فراتر نگذاشته و آثارش همچون جغرافیای فیلم، محدود و تکراری باقی بماند. مانلی شجاعی فر کارگردان فیلم «میگرن» میگوید که برای ساخت فیلمش از اطرافش الهام گرفته و از همسایگانش استفاده کرده است! و عبدالرضا کاهانی کارگردان «بیخود و بیجهت» نیز گفت: «ما در همان خانهای که در فیلم دیدیم، پیشتولید و مراحل ساخت را پشت سر گذاشتیم».
مخاطب نیز در مواجهه با این همه حذفیات و افاضات و جعلیات سردرگم شده؛ منتقدی در یک روزنامه از جشنواره امسال به عنوان آینهی تمام نمای ایران امروز نوشته و دیگری در روزنامهای دیگر مینویسد این سینما آینه گردان ایران نیست. یکی با سپیدخوانی و تعمیم دریافت شخصیاش به فیلمها، جشنواره را بررسی میکند و دیگری صادقانه دچار یاس و سردرگمی شده است. سردرگمی که کارگردان فیلم «بی خداحافظی» که با الهام از زندگی رضا صادقی (خواننده پاپ) است؛ اینگونه بیانش کرده: «شاید اگر شخصیتی فرضی برای فیلم درنظر میگرفتیم، دست ما بازتر بود… اما با حضور رضا صادقی ما دچار مشگل بودیم…»!!!
هنوز جشنواره به نیمه نرسیده بود که روزنامه جام جم از حاشیههای داغ و فیلمهای سرد جشنواره خبر میداد. حاشیههای داغی که به مدد همان پروپاگاندای دولتی ایجاد شده بود. نسل جوان فیلمسازها در این دوره نهتنها شگفتی سار نبودند، بلکه هیچ درخششی هم نداشتند، تا جایی که سحر قریشی بازیگر فیلم «دوباره با هم» ساخته روزبه حیدری به دلیل کیفیت فنی پائین فیلم در نشست مطبوعاتی که کارگردان نیز از حضور در آن و قرار گرفتن در معرض انتقادها سرباز زده بود، از اصحاب رسانه عذرخواهی کرد. فیلمسازهای خوبی مانند فریدون حسنپور و همایون اسعدیان نیز با وجود تلاش برای عرضه آثاری فاخر و بهتر، چندان درخششی نداشتند چرا که ناخودآگاه هریک ـ و مانند این فیلمسازها ـ به تصویری از جنس فیلمهای خنثی، بیخطر و مورد پسند «نگاه رسمی» نزدیک شده بودند. و جسارت و خلاقیت در آثار مستقل این دوره از جشنواره به چشم نمیخورد.
فیلمهایی با مضمون خیانت زوجین و روابط آشفته عاطفی خانوادهها در کنار فیلمهای سیاسی سفارشی، از سوژههای فراوان این دوره جشنواره فیلم فجر بود. تکرار تهوع آور این مضمون در این فیلمها تا حدی بود که مهناز افشار در پایان دو فیلم «پل چوبی» و «برف روی کاجها» در یک موقیت برای انتخابی کلیدی که سرنوشت فیلم را رقم میزند قرار میگیرد و با تکیه بر همین موقیت نیز تمام میشود. و هم اینگونه میشود که داریوش مهرجویی فخر جشنواره فقیر فجر به شاگردش کارگردان «بغض» رضا درمیشیان میگوید: «فیلمت را سانسور کن و کنار بیا. ببین برای فیلم بانوی من چه اتفاقی افتاد؟! جهان سوم همین است». درمیشیان گفته که پروانه ساخت فیلم «بغض» در سال ۸۸ صادر شده بود به این شرط که فیلمنامه را مطابق نظر ارشاد تغییر دهد و داستان را به سالهای پیش از انقلاب برده و ماجرای سرقت دو جوان از مغازه عموی ساواکیشان را بسازد… پیشنهادی که فیلمساز را مجبور کرد فیلم را در خارج از کشور ـ جایی که جهان سوم نباشد ـ مقابل دوربین ببرد!
با وجود پیش فروش حضوری و اینترنتی بلیطهای جشنواره و ایجاد امکان انتخاب عناوین و زمان نمایش فیلمها برای نخستین بار در این پیش فروش، اعلام شد برای جلوگیری از بازار سیاه، برای فیلمهایی که با استقبال مردمی مواجه میشدند، سئانسهای ویژهای در نظر گرفته شده است. استقبال «قابل قبول» از نظر دبیر جشنواره البته از حدود ۶۰٪ فیلمها به عمل آمده بود و انتشار خبر بازار سیاه که البته باید به بازار قاچاق بلیط تغییر نام مییافت ـ چرا که نتیجه ارائه بی حساب و کتاب بلیطها به سازمانها و ادارات دولتی بود که کارمندانشان حوصله سینما رفتن ندارند و ترجیح میدهند در این ماههای پایانی سال با فروش (هرچند زیر قیمت) بلیط جشنواره به دانشجویان و علاقهمندان، اندکی جبران گرانی پایان سال و کسری دریافتیشان را کرده باشند ـ و مدیر جشنواره هم بازار گرمی میکرد!
سیامین جشنواره فیلم فجر در اینترنت و فضای مجازی نیز فارغ از اخبار خبرگزاریها و سایتهای سینمایی داخلی، چندان بازتابی نداشت. بهجز این که گروهها و اردوهایی علیه فیلمهایی تشکیل شد که در یک نمونه که در سایت مشرق بازتاب یافت عنوان شد: در فضای مجازی و از سوی برخی گروههای خاص، از مردم دعوت میشود برای تجمع در زمان نمایش فیلم «قلادههای طلا» ساخته ابولقاسم طالبی به برج میلاد بیایند و مانع از نمایش فیلم شوند. این اردو در فضای مجازی و گویا بر شبکه اجتماعی فیسبوک شکل گرفته است. «قلادههای طلا» به موضوع حوادث پس از انتخابات ۱۳۸۸ میپردازد و از جمله فیلمهای سفارشی این دوره بود و چیزی بیش از این نبود. با این وجود، فیلم فرصت نمایش در برج میلاد در زمان مقرر را نیافت و با اینکه نمایش ان با یکی دو روز تاخیر، در حالی که فضای امنیتی با حضور نیروهای ویژه انتظامی در اطراف برج میلاد حاکم بود، ساعتی پس از نیمه شب به نمایش درآمد.
نکته جالب روزهای پایانی جشنواره آغاز بهکار سازمان موسوم به «امور سینمایی» در غیاب اعضای اصناف سینمای ایران بود. و آنطور که انتظار میرفت جواد شمقدری به ریاست آن منسوب شد. تا میانه اهالی سینما و اعضای خانه سینمای ایران با مدیران سینمایی دولت و همراهانشان همچنان شکرآب باقی بماند. شگفآورتر اینکه با وجود تاسیس این سازمان که معاون وزیر ریاستش را بر عهده دارد و آنطور که از برنامه کاریاش بر میآید هر فعالیت سینمایی را کاملاً در کنترل خود خواهد گرفت، به گفته وزیر ارشاد به سوی دولتی شدن سینما نمیرود. گرچه با نگاهی به فیلمهای این دوره جشنواره میتوان دریافت که سینمای ایران دولتی شده است. مظفرالدین شاه در بخشی از سفرنامهی فرنگش نوشته: «چه خوش بود سینهماتوگراف حاضر و عکس متحرکی از تمام این موقع و حرکات برداشته میشد». سخنان سرخوشانه شمقدری در دو برنامه تلوزیونی نسبتاً پر بیننده «پارک ملت» و «هفت» ثبت همین تصمیمات با عکس متحرک بر صفحه تلویزیون شد که گفت: «به دنبال تغییر روشها هستیم. و به دنبال آن هستیم تا خود فیلمساز پاسخگوی فیلمهای خود باشد. و اینگونه نباشد که اگر فیلمی ساخته شد و بد بود وزیر ارشاد در مجلس استیضاح شود». ایشان گویا فراموش کردند با توجه به برنامههای اعلام شده از سوی خودشان مبنی بر وظائف سازمان امور سینمایی که رویکردهای حمایتی، گسترش نظارت و صدور مجوز نمایش عمومی را بر عهده دارد، دیگر مسئولیتی متوجه فیلمساز نیست اما با رندی خاصی مجازاتهای احتمالی را بر دوش اهالی سینما گذاشت. به نظر میرسد این خشنترین و افراطیترین نوع ممیزی در طول تاریخ هنر ایران است و منجر به قلع و قمع اندیشه و هنر خواهد شد.
افزایش روند نگران کننده ساختار ضعیف فنی و محتوایی اکثر قریب به اتفاق فیلمهای شرکت کننده در بخشهای مختلف سینمای ایران و نگرانی در خصوص عدم استقبال مخاطبان در سال آتی سینمایی از این آثار مهمترین نگرانی پس از جشنواره است. آلوده شدن فیلمها به پیامهای شبه سیاسی این شبهه را ایجاد کرده که گرچه دولت در روند تولید با رانتهای خاصی دخالت و حمایت خود را اعمال داشته، اما سینما هنری برای مردم است و باید دید آیا در عرصهی عمومی نمایش هم این فیلمهای ضعیف میتوانند حرفی برای گفتن داشته باشند یا باز باید دست به دامن جایزهها و خودروهای فرسوده و بلیطهای رایگان و نیم بها برای جذب مخاطب شد؟! آیا اینگونه که معاون سینمایی وزارت ارشاد در مراسم اختتامیه بخش بینالملل گفته بود، پس از برگزاری سیامین دوره جشنواره فیلم فجر یک دوره از تاریخ سینمای ایران به پایان میرسد و دور جدیدی آغاز خواهد شد؟
پاسخ این پرسشها و بسیاری ابهامات دیگر که با تماشای فیلمهای سیامین جشنواره فجر در اذهان اهالی سینما شکل گرفته را امیدوار یا ناامید باید در دوره جدید ریاست معاونت سینمایی ارشاد بر سازمان امور سینمایی دید.
——————————————————
منبع:
http://ahmadzahedi.blogspot.com