صمد بهرنگی، الگویی که فراموش نمی شود
به مناسبت سالگرد غرق شدن صمد بهرنگی در رود ارس ….
صمد بهرنگی، الگویی که فراموش نمی شود
ضرورت بازخوانی و واکاوی اندیشه¬های صمد بهرنگی در عرصهی آموزش
جعفر ابراهیمی
۹ شهریور ۱۳۴۷ صمد بهرنگی در ارس جاودانه شد. بسیاری او را، که تحت نظر و مراقبت ساواک بود، شهید خواندند تا نماد مبارزه با فقر و بیسوادی، نماد مبارزه با دیکتاتوری و شاه هم باشد. چند سال بعد رفقا، همفکران و دوستدارانش با ایستادن در برابر جوخههای اعدام و لبخند به مرگ، تور اختناق حاکم را از هم گسستند تا ماهی قرمز صمد راهی به دریا بیابد. او یکی از چهرههای تاثیرگذار نیم قرن اخیر ِتحولات اجتماعی ایران است، تا جایی که هیچ انسان منصف و انقلابی نمیتواند نقش بی بدیل صمد بهرنگی در تاریخ معاصر ایران را نادیده بگیرد.
صمد به عنوان یک معلم آگاه و مومن به انقلاب مخالفت خود با مناسبات نابرابر اجتماعی و اقتصادی مبتنی بر نظام سرمایهداری را از محیط زندگی و کار خویش آغاز میکند. تبعیض و نابرابری مستتر در نظام آموزشی را عریان میکند و محتوای آموزشی، سلسله مراتب بوروکراتیک، نابرابری در برخورداری از امکانات آموزشی، ستم فرهنگی به ملیتها و اقوام را مورد نقد قرار میدهد و در یک کلام نظام آموزشی مسلط را به چالش میکشد. تا نابرابری در ساختار اقتصادی را نشان دهد. او برای رسیدن به اهدافش از هیچ تلاشی کوتاهی نمیکند. داستان و قصه مینویسد تا راوی قصه برای کودکان محروم باشد. ساختار و مناسبات نظام آموزشی را مورد کندوکاو قرار میدهد، کتابها و اشعار فارسی را به ترکی ترجمه میکند، با رفقا و مخالفان رژیم ارتباط مستمر برقرار میکند و از همین رو صمد به خاطر حضور فعالش در عرصههای مختلف به عنوان یک انقلابی، معلم، داستاننویس، نظریهپرداز مسایل آموزشی و جامعهشناس مطرح میشود.
در مقابل مخالفان صمد به بهانههای مختلف میکوشند با نادیده گرفتن زندگی صمد که به قول غلامحسین ساعدی [i] شاهکار اوست با طرح مسایلی چون نحوهی مرگ صمد و به بهانهی اسطورهزدایی از عرصهی اجتماعی او را به حاشیه برانند و با استناد به این موضوع که مرگ صمد اتفاقی بوده و ساواک در آن نقشی نداشته است شروع به حمله به افکارش می-کنند و اندیشههای او را حامل خشونت می¬دانند و در نهایت داستانهایش را فاقد تکنیک معرفی می¬کنند. این در حالی است که صمد مستقل از نحوه رویاروییاش با مرگ، در زمان حیات با مرگ به شیوهای آگاهانه و انقلابی تعیین تکلیف نموده است. [ii] مبلغان ساواک و تطهیرکنندگان دیکتاتوری در گذشته و امروز، داستاننویسان کوچکی که در سایهی توانمندی صمد دیده نمیشوند، روشنفکرانی که میخواهند نویسندگی را با اسطورهزدایی از صمد شروع کنند، برخی نویسندگان نق زن ِهمیشه مخالف خوان، انقلابیون پشیمانی که دیگر انقلاب را دوست ندارند و چریکهای کراواتی شده، در کنار صاحبان سرمایه و قدرت و کسانی که آموزش و پرورش رامکننده را دوست دارند و ستایش می¬کنند و … همه در این صف قرار دارند و می¬کوشند با مسکوت گذاشتن، به حاشیه بردن و مخالفت با اندیشههای صمد بهرنگی، جامعهی ایران امروز را به صورت عام و عرصهی آموزشی را به صورت خاص از یک الگوی بی بدیل محروم نمایند.
اگر عمق و ژرفای اندیشهی صمد روزی در سایهی اسطورهسازی نسلی از روشنفکران و نویسندگان در حاشیه ماند و به محاق رفت امروز نیز او قربانی اسطوره¬زدایی است. در سایهی این اسطوره¬زدایی، این جامعهی معلمان است که از وجود یک الگوی مترقی در عرصهی آموزشی محروم می-گردد. در یک چنین شرایطی بازخوانی و واکاوی آثار و زندگی صمد بهرنگی و تئوریزه کردن اندیشههایش در فضای اجتماعی امروز به خصوص در عرصهی آموزشی اهمیت و ضرورت پیدا می¬کند. نگارنده معتقد است این احساس نیاز یک ایدهی ذهنی یا یک حس نوستالژیک نیست، بلکه با بررسی مسایل اجتماعی و نابرابریهای امروز جامعه ایران به صورت عام و ساختار نظام آموزشی به صورت خاص میتوان به ضرورت و اهمیت این موضوع پی برد.
در پاسخ به چرایی اهمیت و ضرورت بازخوانی اندیشههای صمد بهرنگی باید بر این نکته تاکید نمود که به رغم تغییر و تحول در ساختار جامعه و پیچیده شدن مناسبات، مشابهتهایی بین زمینههای شکلگیری اندیشههای صمد بهرنگی با ساختار اجتماعی امروز دیده میشود. ایدهی اصلی این نوشته بر این فرض مبتنی است که ساختار عینی و مادی اندیشههای صمد بهرنگی در جامعهی امروز ایران به خصوص در عرصهی آموزشی که نمود عینیاش در نابرابری و در برخورداری از امکانات و فرصتها در امر آموزش است ، همچنان پابرجاست. لذا ضروری است این ساختار اقتصادی و اجتماعی مورد واکاوی قرار گیرد که این مساله تحقیق و پژوهش جدی میطلبد و این نوشته تنها در پی پرداختن به سرفصلها، آن هم در عرصهی آموزشی و نه کلیه وجوه اندیشههای صمد بهرنگی است.
در ضمن پیش از نقد و بررسی آثار صمد بهرنگی باید برای خود مشخص نماییم که کدام وجه صمد مد نظر ماست و با کدام تعریف و معیار وی را یک جامعه شناس و نظریه پرداز آموزشی تلقی مینماییم؟ نگارنده معتقد است صمد با نگاه و معیار آکادمیک یک جامعه شناس نیست. او مدرک دانشگاهی مرتبط با جامعه شناسی ندارد و صاحب مقالات علمی و سخنرانیهای آکادمیک در این زمینه نیست. اندیشههای او نیز به مذاق بسیاری از آکادمیسینها و به اصطلاح جامعهشناسان که در پی توجیه و حفظ شرایط موجودند خوش نمیآید. اما از منظری دیگر او یک جامعهشناس متبحر است. نگاه موشکافانه و انتقادی صمد به خاطر زیستن در بین تودهها و تشخیص مهمترین و اصلیترین تضاد جامعهای که به خاطر ورود به عرصهی سرمایهداری وابسته تمام زیر و بمش در حال تحول و دگرگونی به سود صاحبان سرمایه و قدرت است او را در جایگاه یک جامعهشناس تیزبین معتقد به تغییرات بنیادین قرار میدهد. صمد معضلات جامعهی خود، به خصوص در عرصهی فرهنگ و آموزش را بهتر از بسیاری از صاحبان کرسی جامعهشناسی در گذشته و حال می¬شناسد. و به خاطر همین، هیاهوی انقلاب سفید و سپاه دانش و رهیافتهای آمریکایی آموزش، که تحت هدایت موسسه فرانکلین در مدارس و مراکز تربیت معلم تدریس ، تئوریزه میشوند، برایش جذابیتی ندارد و او را به سمت نقد سیاستهای آموزشی می¬کشاند و در نقد سیستم موجود است که صمد با نوشتن کتاب کندوکاو در مسایل تعلیم و تربیت ایران وجه دیگری از خود را بروز میدهد.
بهرنگی در مقالات و کتاب ِکندوکاو در قامت یک نظریهپرداز آموزشی ظاهر می¬شود و با اتکا به بینش عمیق خود ضمن حمله به سیستم آموزشی موجود، به سه اصل مهم به عنوان بنیاد تفکر آموزش مترقی در قالب آموزش غیرمتمرکز، هماهنگ کردن آموزش با نیازهای کودکان در هر منطقه و توجه به زبان مادری در برنامههای آموزشی [iii] اشاره مینماید. با این تفسیر اگر او نظریهپرداز آکادمیک نباشد، معلمی است که بیش از هر متخصص و کارشناس مساله آموزشی و تربیتی، به مساله و معضلات آموزش در ایران مسلط است.
از سویی صمد اسطوره و افسانه نیست او محصول شرایط عینی و تاریخی زمان خویش است که با درایت، تلاش و ایمان به تغییر و ایجاد جهانی بهتر خود و اندیشههایش را در تاریخ ثبت میکند. با این نگاه واقعی و عینی و به دور از احساسات است که میشود از اندیشههای او ره توشه فردا برداشت. و به ضرورتهای بازخوانی اندیشه و کاربست اش پی برد.
مساله نابرابری و فقر بی شک اصلی ترین تضاد در مرکز ثقل اندیشه و زندگی صمد بهرنگی است. تضادی که حول استثمار محرومان و طبقات تحت ستم شکل میگیرد و به وسیله حاکمیت مستبد تثبیت میشود و در نظام آموزشی بازتولید می¬گردد این ایده در آثار صمد و جهتگیری سیاسیاش کاملا روشن است. و نیازی به توضیح ندارد. به عبارتی مسالهی اصلی صمد نابرابری در عرصههای مختلف اجتماعی است که ریشهی اقتصادی دارد. نابرابری که در عرصهی آموزشی در محیط کار صمد عینی و قابل درک است. این مسالهی کانونی تا کنون حل نشده است. امروز نیز شکاف طبقاتی، تبعیض در عرصههای مختلف اجتماعی و برخورداری نابرابر در امکانات، خدمات، ثروت و قدرت در جامعه بیش از گذشته مشهود است. صمد در نقد سیستم موجود در گذر مداوم از تضاد اصلی زمان خود به سطوح روبنایی مانند نظام آموزشی است و نابرابری موجود در ساختار آموزشی را در خلا و جدای از شرایط اقتصادی مورد تجزیه و تحلیل قرار نمیدهد. بازخوانی کتاب کندوکاو… به ما این فرصت را میدهد که با توجه به دغدغههای دیروز صمد، ساختار امروز نظام آموزشی را مورد بررسی انتقادی قرار دهیم.
از سر فصلهای کتاب صمد میتوان به محورهای زیر اشاره نمود.
الف- پایگاه طبقاتی معلمان : صمد در کندوکاوهایش دو تیپ از معلمان را مورد نقد و بررسی قرار میدهد معلمانی که “حکم کیمیا” دارند و معلمانی که “قطعه گوشت مرده” [iv]محسوب میشوند. معلم کیمیای بهرنگی کسی است که کار معلمی را از روی اجبار، به خاطر بیکاری و عدم قبولی در کنکور قبول نکرده است. معلمی است که خودکار و ماشین وار عمل نمیکند و کارش مانند میرزاها و ملاباجیهای مکتبی انباشتن ذهن نیست. بادمجان دور قاب چین و متملق نیست و کارش را از روی علاقه و استعداد و با برنامه انجام میدهد و نسبت به مسایل پیرامونش حساس است. در مقابل صمد در بخش پایانی کتابش تیپی از معلمان را معرفی میکند که در اجتماع زندگی شهری و متاثر از سبک زندگی طبقهی متوسط همچون قطعه¬ی بزرگی از گوشت مرده است، منفعل و آسان طلب است و اوقات فراغت خود و خانوادهاش را با دیدن فیلمها و داستانهای عشقی سپری میکند رادیو و موسیقی تنها سرگرمش میکند، و نوع مذهبیاش عقب مانده است و در تربیت فرزندان گرایش به طبقات اشرافیتر و بالاتر دارند.
تحلیل فوق از پایگاه طبقاتی معلمان مربوط به حدود ۵۰ سال اخیر است. در طی این سالها نظریات متنوعی در مورد طبقه ظهور و بروز نموده است. [v] در تحلیل صمد معلم تیپ “قطعه گوشت مرده” با آن¬ د¬¬سته از معلمان امروز همخوانی دارد که به خاطر عدم برخورداری از تحلیل درست نسبت به پایگاه طبقاتی خود و با برچسب طبقه متوسط در ساختار طبقاتی جامعه ایران در وضعیت مبهم و متناقضی به سر میبرند از یک سو به واسطه ارتباط با کار مزدی به لحاظ عینی در موقعیت طبقه کارگر قرار دارند و از سویی با شاخصها و پارامترهای کمی و کیفی تولید و تبلیغ شده از سوی کارگزاران فرهنگی مناسبات بازار و سرمایه، خود را در موقعیت طبقهی متوسط در ایران تصور میکنند طبقهی متوسطی که خود به لحاظ روند تکامل مناسبات سرمایهداری در ایران بیشتر یک طبقهی متوهم و متوقع است تا متوسط. متوهم به لحاظ عدم برخورداری از شرایط عینی طبقهی متوسط در ایران و متوقع به خاطر طلبکاری که نسبت به طبقات فرودست، من جمله طبقه کارگر، دارد و در افق ذهنیاتش، برای خود جایگاه هژمونیک قایل است. با این اوصاف این بخش از “تیکه گوشت مرده” به قول صمد بهرنگی به دنبال الگوبرداری و سبک زندگی طبقهای است که خود متوسط نیست.
در چنین شرایطی حضور و ظهور معلمان “حکم کیمیا”ی بهرنگی در جامعهی امروز ایران ضرورت و اهمیت پیدا می¬کند، معلمانی که با تمام مشکلات و ستمی که به آنان روا میشود، کار خود را به نحو احسن انجام میدهند. چون در کودکی تنبیه شدهاند، کودکان را تنبیه نمیکنند؛ اگر به اجبار شغل دومی اختیار کردهاند، دلال و بازاری مسلک نشدهاند و در حد توان به نابرابریها اعتراض میکنند؛ مساله آموزش را محدود به حقوق خود نمیدانند، تملق نمیگویند و حداقل در رشته و درس خود مطالعه میکنند و آموزش را محدود به طرح درس رسمی نمیکنند و مطالبات خود را در پیوند با دانشآموزان و خواسته¬های سایر طبقات فرودست جامعه مورد پیگیری قرار میدهند و …
متاسفانه این تیپ معلمها به قول صمد “حکم کیمیا” را دارند، معلمانی که به واسطه درک عینی از موقعیت طبقاتی خود متوهم نشدهاند و گمان نمیکنند که ارتقای طبقاتی پیدا کرده و طبقه متوسط شدهاند. آنان به کودکانشان ضمن موفقیت تحصیلی درس انسانیت میدهند و تربیت و آموزش دانش¬آموزان را نه بر مبنای رقابت و تقویت حس خودخواهی، حسادت و فردیت افسارگسیخته که بر همدلی و مشارکت و همیاری قرار میدهند. آنان درک درستی از شرایط و پایگاه طبقاتی خود و مناسبات استثماری حاکم بر نظام آموزشی دارند و این درک صحیح بر مسولیتپذیری و تعهد آنان برای تغییر مناسبات نابرابر میافزاید.
ب- محتوا و تکنولوژی آموزشی : صمد بهرنگی در قسمتهای مختلف کتاب کندوکاو… به نقد محتوا و ابزار آموزشی و توزیع ناعادلانه امکانات آموزشی اشاره و تاکید می¬¬کند که محتوای دروس با واقعیات مادی و عینی زندگی دانشآموزان به خصوص در روستاها و مناطق محروم همخوانی ندارد و مولفان کتاب¬های درسی را متهم می¬کند که بدون توجه به واقعیت¬ها و با توجه به ایدهها و ذهنیات و معیارهای خود محتوای دروس را تدوین می¬کنند. این عدم همخوانی موجب میشود یاددهی و یادگیری این دروس در مناطقی مانند آذربایجان سختتر گردد، آن جا که وی مینویسد «کودک چیزهای عینی را زود باور میکند و یاد میگیرد. وقتی مدرسه دو اتاقه کاهگلی ده خودش جلو چشم است، چه طوری باور کند که مدرسه غیر از این میشود». [vi] در اینجا صمد بر نابرابری توزیع امکانات تاکید میکند و بر تکنولوژی آموزشی و آموزش و پرورش نوین که در حد و اندازهی بخشنامه متوقف میشود، میتازد.
در آموزش و پرورش امروز که به اتکای اسناد رنگارنگ مانند سند تحول [vii] در پی نوین شدن صوری است، عدم همخوانی محتوای آموزشی با واقعیات و نیازهای زندگی دانش آموزان یک معضل اساسی است. ادامهی برنامهها و الگوهای آموزش مبتنی بر نظریات رفتارگرایی،که یادگار موسسه فرانکلین است،ِ مورد انتقاد صمد قرار میگیرد که در راستای انباشت دانش غیرکاربردی از دانشآموزان، موجودی میسازد که فقط در پی حفظیات و یادگیری تکنیک تستزنی است، یادگیری خلاق و مشارکتی جایی در محتوا و شیوه آموزشی ندارند. ضمن اینکه در مناطق غیرفارس¬زبان همچنان آموزش و یادگیری محتوای دروس کاری سخت و طاقت فرساست. در مورد توزیع عادلانه امکانات سخت افزاری و نرمافزاری آموزشی اگر از وجود مدارس کپری، که هر دوره توسط وزیر وقت تکذیب میشوند، بگذریم، حوادث آذربایجان در سال تحصیلی گذشته، خود نمونهای از توزیع نابرابر این امکانات بود. در حالی که کلاس کودکان روستاهای زلزله زده در اهر به خاطر عدم تجهیز مدرسه و سرما تا مرز تعطیلی سالانه پیش رفتند، کودکان روستای شینآباد در آتش تجهیزات غیراستاندارد سوختند.
ج- ساختار بوروکراتیک نظام آموزشی : صمد در بخش بازرسی و انواع و اقسام آن در کتاب کندوکاو ضمن اینکه بر صوری بودن بازرسی و نقش بازرس تاکید میکند، به نقد ساختار بوروکراتیک نظام آموزشی میپردازد. وظیفهی دستگاه بروکراتیک در نظام آموزشی ِمورد انتقاد صمد، تولید بخشنامه¬هایی است که در همان سیستم ضمانت اجرایی ندارد و پیگیری آن نیز صوری و بدون پشتوانه است. در چنین ساختاری هرکس بیسوادتر و بیمایهتر است، مسئولیتی هم در سیستم آموزشی دارد و بازرس و مسئول ِارزشیابی کسی است که از آن سررشته ای ندارد. بی آنکه مشخص شود ارزیاب چگونه صلاحیت نظارت بر امور را به دست آورده است، سرنخ مهمترین مسایل نیز در دست این قماش است. در طی ۵۰ سال اخیر ساختار آموزش و پرورش بی شک در یک چیز ثبات داشته است: حفظ شئونات بوروکراتیک. آموزش و پرورش نوینی که در سایه سند تحول تبلیغ میشود، چیزی جز ادامهی منطقی ساختار بروکراتیک مبتنی بر آموزش و پرورش بخشنامهای نیست.
در این ساختار تنها عقلانیت بروکراتیک معنا دارد و در سایهی چنین عقلانیتی است که بی¬توجه به پایههای مادی و عینی نظام آموزشی میتوان به یک باره سیستم آموزشی را تغییر داد و پیشدانشگاهی را حذف نمود و به سیستم ۴۰ سال پیش رجوع نمود و نامش را نظام ۶، ۳،۳ نهاد. تحفه ای که معلوم نیست در دولت موسوم به تدبیر و امید که همهی تدبیرش برای احیای بخش خصوصی است، چگونه عملیاتی خواهد شد. از این مساله که بگذریم نگاهی به سیستم ارزشیابی معلمان و شاخصها و محورهای ارزشیابی و موقعیت ارزیاب و سلسله مراتب بروکراتیک آن نشان میدهد که ساختار نظام آموزشی در ایران تا چه اندازه غیرقابل انعطاف است.
د- تنبیه بدنی : صمد در کتابش مساله تنبیه بدنی و زمینههای اجتماعی اش را مورد نقد و بررسی قرار میدهد و معتقد است با وجود زمینه¬های اجتماعی خشونت در خانواده و جامعه نمیتوان با بخشنامههای صوری مساله تنبیه بدنی را حل نمود. معلمی که در دورهی دانشسرا، خود مورد تنبیه بدنی واقع می¬شود چگونه می¬تواند در چرخه بازتولید خشونت قرار نگیرد. ۵۰ سال از طرح مساله صمد میگذرد باوجود این، این معضل همچنان در مدارس ایران پابرجاست، بخصوص در مناطق محروم و حاشیه ای دانش¬آموزان و والدین¬شان درک درستی از حقوق خود ندارند هنوز دانش¬آموزان و معلمانی هستند که تنبیه بدنی را جزئی از حقوق معلم تلقی می¬کنند، والدینی که مدیران و معلمان را به تنبیه فرزندان خود توصیه می کنند. در بسیاری موارد خشونت های فیزیکی جای خود را به تنبیه غیر فیزیکی داده است محرومیت از کلاس، اخراج موقت و دائم راهکاری است که معلمان و مدیران در مدرسه هژمونی خود را اعمال می کنند، بسیاری از مدیران ادارات و مدارس که با روده درازی، معلمان را به عدم تنبیه بدنی توصیه میکنند، خود در کسوت معلمی بر دستان بسیاری از دانشآموزان شلاق و ترکه زدهاند. عدم تنبیه بدنی در واقع هنوز تنها یک بخشنامه است، اگر امروز تنبیه بدنی در تمام مدارس ایران رایج نباشد، در بسیاری مدارس صورت میگیرد و در معدود مناطقی که تنبیه بدنی اعمال نمی¬شود و از سکه افتاده است، انواع خشونت غیرفیزیکی در جریان است که کنترل دانشآموزان در رفتار و پوشش با توجه به آیین نامهها شکل متداول و قانونی شده خشونت است. [viii] ضمن اینکه نگاهی به آمار جرم و جنایت و بزهکاری در سطح جامعه نشان میدهد که مسالهی خشونت در جامعه همچنان یک مسالهی اساسی است که نابرابری در عرصههای مختلف، فقر و بیکاری از عوامل بازتولید آن است.
وجود کودکان بازمانده از تحصیل، افزایش کودکان کار، خصوصیسازی در عرصهی آموزش عمومی، افزایش رانت در سیستم آموزشی، نبود امکانات برابر در مناطق مختلف ایران، مدرک¬گرایی و تاکید بر موفقیت تحصیلی در عرصهی آموزش، پیروی از متدهای غیرمشارکتی در شیوه تدریس، عدم توجه به نیازها و معیشت معلمان، مشارکت ندادن معلمان در تصمیمگیری، فربه بودن ساختار بروکراتیک و نبود مناسبات دموکراتیک در ساختار آموزشی از صدر تا ذیل و…. مشکلات اساسی نظام آموزشی امروز است. این مشکلات در غیاب الگو و بدیل مناسب در طی ۵۰ سال اخیر بازتولید و در مواردی تشدید یافته است.
بیشک الگوهایی چون صمد بهرنگی که پا بر زمین دارند و تحلیل و راهکارشان بر واقعیات مادی و عینی استوار است در حل بسیاری معضلات آموزش در ایران موثر و مفید خواهد بود. این در حالی است که فقدان تشکلهای صنفی با رویکرد برابری طلبانه در عرصهی آموزش، مساله طرح بدیل سیستم آموزشی را با چالش روبرو نموده است؛ جامعه معلمان ایران فقط با فقدان تشکلهای آزاد و مستقل روبرو نیست بلکه در غیاب این تشکل¬ها، ادامه برخی جریانات سیاسی با عناوینی مانند انجمن، مجمع و سازمان تحت عنوان تشکل¬های صنفی معلمان سر برآورده-اند که بیشتر میتوان آنها را به عنوان پیادهنظام احزاب و گروههای سیاسی در میان معلمان قلمداد نمود. انجمن¬هایی “خودمرجعپندار” که تا دیروز در کار تصفیه و پاکسازی مدارس بودهاند، امروز ردای نو بر تن کرده و در پی تغییر در مناسبات سیستم آموزشی هستند. از سویی منافع طبقاتی¬اشان به آنان اجازه نمیدهد در مسیری جز طبقاتی کردن آموزش عمومی در ایران قدم بردارند، آن ها جاده صاف¬کن¬های خصوصی¬سازی آموزش عمومی در ایران اند، آنانی که طی روزهای گذشته تحت عنوان تشکلهای صنفی [ix] معلمان به صورت تمام قد از وزارت نجفی، نفر اول خصوصیسازی آموزش عمومی در ایران حمایت کردند.
با توجه به مناسبات فوق و هجمهی سرمایه و بازار به عرصهی آموزشی عمومی، اهمیت الگوی صمد و بازخوانی اندیشههایش ضرورتی دو چندان پیدا خواهد نمود. اگر امروز خوب نگاه کنیم، صمدبهرنگی از عمق تاریخ، از روستاهای آذربایجان، از آخیرجان، و از دل امواج ارس ما را مخاطب قرار میدهد که جهانی برابر، آزاد و به دور از جنگ، استثمار و ستم طبقانی برای کودکان میسر است.
……………………………………………………………………………………………………………………………………………………
[i]- ساعدی در شماره ۱۸ مجله آرش، بعد از مرور کارنامه کاری صمد مینویسد «… و باز اینها تمام کار او نبود شاهکار او زندگی اش بود. او تمام مدت در حال یاد گرفتن و یاد دادن بود.»
[ii] – صمد در ابتدای کتاب ماهی سیاه کوچولو مینویسد« مرگ خیلی آسان میتواند به سراغ من بیاید، اما من تا میتوانم زندگی میکنم، نباید به پیشواز مرگ بروم. البته اگر یک وقتی ناچار با مرگ روبرو شوم که میشوم، مهم نیست. مهم این است که زندگی یا مرگ من، چه اثری در زندگی دیگران داشته باشد »
[iii] – یوسفی ناصر(۱۳۸۹:۲)، رویکردهای آموزشی در کار با کودکان خردسال،انتشارات کارگاه کودک، تهران، چاپ اول.
[iv] – بهرنگی پیش از پرداختن به موضوع طبقاتی این تیپ از معلمان در بخش زیرمیکروسکپ کتاب کندوکاو عنوان میکند روی سخنش با معلم خوب که حکم کیمیا دارند نیست. برای مطالعه رجوع کنید به کندوکاودر مسایل تربیتی ایران صفحات۱۱۲تا ۱۲۰٫
[v] – در کتاب طبقه و کار در ایران، سهراب بهداد و فرهاد نعمانی نظرات جالبی در مورد ساختار طبقاتی ایران ارایه نموده اند، نویسندگان موقعیت طبقاتی معلمان را نیز مورد بحث قرار داده¬اند.
[vi] – بهرنگی، صمد (۱۳۷۹:۷۵)،کندوکاو در مسایل تربیتی ایران، انتشارات صدای معاصر، تهران: چاپ دوم.
[vii] – برای بررسی تاثیرات سند تحول در زندگی کودکان طبقه کارگر نگاه کنید به سندی که متحول نیست.
http://kanoonmodafean1.blogspot.com/2013/05/blog-post_4.html
[viii] – برای آشنایی با تنبیه بدنی در مدارس ایران نگاه کنید به خشونت فرزاد محمدی
http://kanoonmodafean1.blogspot.com/2013/06/blog-post_3104.html
[ix] – ضمن احترام به تمام فعالان صنفی در عرصهی آموزش ایران و پاسداشت حرمت کسانی که در این مسیر متحمل رنج، آزار، اذیت، اخراج، تبعید و حبس شدهاند باید براین نکته تاکید نمود که یکی از نکات تامل برانگیز در ارتباط با تشکلهای موسوم به صنفی، عملکرد تعدادی از کانونهای صنفی معلمان است. کانونهایی که به باور نگارنده از پتانسیل حداقلی و مناسبی برای نمایندگی صنفی معلمان برخوردارند، قرار گرفتن نام آنها در کنار برخی گروه¬ها که مساله صنفی برایشان آخرین اولویت را دارد، جای سوال دارد. بی شک نقد منصفانه کانون¬های صنفی توسط فعالان صنفی درون و بیرون کانون¬ها برای گشودن فضای گفتگو در بین معلمان مفید و موثر است.
—————————————————–
منبع: کانون مدافعان حقوق کارگر
http://kanoonmodafean1.blogspot.com
متاسفانه بخش دیدگاههای این مطلب بسته است.