در جدالِ با مدعی، شعری از یاور استوار
گول و «مول» هر دو تو بودی/ کاینسان حقیر / عفریتِ چهرهات را / در چالههای « ماه » / -این گالهی مسخر و مفتوح- / از راهیانِ جهل طلب کردی! ….
یاور استوار
در جدالِ با مدعی
هرگز به هیات والایان
در کهکشانِ هیچ ذهنِ نجیبی
راهی به اوج
راهی به عرش نبردی.
نه از سلالهی نیکان، بل
مترسکِ مفلوکی بودی
در بیراهه
که ناگزیر،
ماندابِ سالیانِ زیستنت را
در خامشای مزگت و محرابی
رو بر سوادِ جهل
به سجده نشستی!
«والا پیامگذارانت» نیز
فریبدهانانی از خیلِ گولیان بودند
ردای دین در بر
با چشمِ شرمریخته
آخته تیغی در مشت
آبدادهی نیرنگ
تا گلهی جماعت معصوم را
کاینگونه ناگزیر خزانهی دانایی را
بر بالِ باد نهادند
شبانانی به جهل رهنمون باشند.
گول و «مول» هر دو تو بودی
کاینسان حقیر
عفریتِ چهرهات را
در چالههای « ماه »
-این گالهی مسخر و مفتوح-
از راهیانِ جهل طلب کردی!
گول و مول هر دو تو بودی
و گولزادهی ذهنت نیز
آن لاخ لاشِ وجودش را
به وعدهی مینو،
و رعبِ انگره مینویی
به احتجاج باز نشست
تا زینِ فتحش را
بر گردهی جهالتِ بیمرز
پای رکابی باشد تا ذلت!
————————————
منبع: سایت عصر نو
http://www.asre-nou.net
متاسفانه بخش دیدگاههای این مطلب بسته است.