ایرج شریعتی: آلترناتیو وارونه

شماره ۴۱ نشریه ی «مهرنامه» با تصویری از بیژن جزنی با عنوان «روشنفکران تروریست» منتشر گردیده است. این نشریه ارگان نئولیبرالهای داخلی است، که عمده تلاش خود را مصروف مخدوش ساختن چهره ی رادیکالیسم، و مخصوصاً جریان چپ می کند. با توجه به آنچه امروزه در منطقه، از واژه تروریست تداعی می شود، گویا امثال بیژن جرنی نیز ماهیتاً چیزی در ردیف داعش و طالبان و … بوده اند با این تفاوت که صرفاً عنوان روشنفکر را یدک می کشیده اند. ….

طبقه دات کام از ابتدای فعالیت خود پوشش نقدها و نظرات نیروهای مارکسیست و چپ را به قصد ایجاد گفتگو و تبادل نظرات خطوط مختلف فکری را در دستور کار داشته است. با این رویکرد، طبیعی است که مطالب مطرح شده با عنوان “مقالات دریافتی” الزاما موضع سایت طبقه دات کام نباشد و گاه در تضاد با موضع رسمی ما باشد. اعضای هیئت تحریریه سایت طبقه دات کام اگر لازم بداند به محورهای مطرح شده در بعضی از مقالات پاسخ خواهند داد. آدرس جیمیل و اکانت فیس بوک طبقه دات کام آماده دریافت مقالات و نظرات شماست.

شماره ۴۱ نشریه ی «مهرنامه» با تصویری از بیژن جزنی با عنوان «روشنفکران تروریست» منتشر گردیده است. این نشریه ارگان نئولیبرالهای داخلی است، که عمده تلاش خود را مصروف مخدوش ساختن چهره ی رادیکالیسم، و مخصوصاً جریان چپ می کند. با توجه به آنچه امروزه در منطقه، از واژه تروریست تداعی می شود، گویا امثال بیژن جرنی نیز ماهیتاً چیزی در ردیف داعش و طالبان و … بوده اند با این تفاوت که صرفاً عنوان روشنفکر را یدک می کشیده اند. گذشته از غیرشرافتمندانه بودن این ترفند، مطلبی نیز از آقای حجاریان در آن به چاپ رسیده است که ضمن آن، نویسنده موضوع را به گونه ای مهندسی نموده است، تا طی آن چنین القاء نماید که ایده ی ایشان، آلترناتیو مشی مسلحانه و تنها راهکار عملی ممکن در شرایط موجود می باشد. نامبرده نخست به پیش فرض های پویان از جزوه «ضرورت مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقاء» پرداخته و سپس می نویسد: «اگر پیش فرض های پویان را بکاویم و بشکافیم دارای عیوب فراوانی است… و همانطور که گفته شد در فضایی نوشته شده که شاید اقتضای این مشی را می کرده است. اما امروزه مساله ما پیشبرد امر «دموکراسی» است (که به کلی در آثار طرفداران مشی مغفول بود) باید طرحی نو در انداخت که به طور بنیانی با مبانی آن مباحث تفاوت داشته باشد. لذا می توان به وارونه پیشنهاد کرد که امروز باید درباره ی «ضرورت مبارزه ی مصلحانه و رد تئوری فنا» بحث کرد.

به نظر وی: «امروزه دیگر هیچ گروهی در میان نیروهای سیاسی، اعتقاد به مشی مسلحانه ندارد و رادیکال ترین اشخاص و گروه های سیاسی (حتی در خارج از کشور) به کلی از آن دست کشیده اند، اما نوستالژی آن در اذهان باقی است.»

پس ضرورت پرداختن به چنین شکلی از مبارزه که به دوران گذشته، یعنی به بیش از ۴۰ سال پیش مربوط می شود، چیست؟ آیا صرفاً به خاطر زدودن آثار نوستالژیک آن است؟ یعنی هیچ و پوچ انگاشتن آن؟ اتفاقاً برخلاف نظر ایشان، بهتر بود نخست پیش فرض های پویان را می شکافتند، تا عیوب فراوان آن برملاء گردیده، سپس به پیشنهاد خود می پرداختند. زیرا طرح نوین از طریق همین واکاوی و نقد ایده ی پیشین، به اثبات می رسد. پیش فرض های پویان بنا به اظهار شخص نویسنده بر موراردی نظیر: «فاشیستی بودن رژیم شاه و وابستگی آن به امپریالیسم، گسترش تور پلیسی به نحوی که همه ی امکانات مبارزه ی علنی را سد نموده و امکان سازماندهی حزب مخفی را از بین می برد و همچنین آلوده شدن کارگران به مظاهر خرده بورژوازی و… و نیز تسلیم طلبی عده ای از روشنفکران و…» مبتنی است که باید: «این افسانه ی بقاء را که بخشی از روشنفکران ترویج نموده اند، شکست و با فدا کردن خود، شور و نشاط انقلابی را در میان کارگران به وجود آورد تا اینکه رابطه آنها با پیشاهنگ شان برقرار شود و…».

آیا تاکید بر توتالیتاریسم رژیم شاه و وابستگی آن به امپریالیسم و اقدامات این رژیم نظیر کودتای ۲۸ مرداد و سرکوب خونین ۱۵ خرداد و… تا چه حد به دور از حقیقت بوده است؟ آیا پراکندگی دهقانان و عدم شکل گیری مبارزه از طریق آنها و حتی آلوده شدن کارگران به مظاهر خرده بوژوازی و…، همه خالی از حقیقت هستند؟ تسلیم طلبی برخی از روشنفکران، وجود نداشته است؟ پس بهتر بود ایشان قبل از ارائه ایده ی خود به عیوب فراوان این پیش فرض ها می پرداختند. نقد مشی مسلحانه که از جانب خود نیروهای چپ صورت گرفته و نمونه بارز آن را با عنوان: «در پیرامون تئوری انقلاب و شرایط عینی انقلاب» مشاهده می کنیم، هیچکدام بر نفی این پیش فرض های پویان متکی نبوده است. بلکه ضعف تئوری مبارزه مسلحانه بر عدم توجه به شرایط عینی (مادی) مبارزه و عمده کردن رفتار رژیم شاه و در نتیجه تصویر صحنه، به مقابله ی چریک با پلیس، به جای مبارزه طبقاتی و اعتلای آن بوده است. اگر قرار بر این بود که برای مبارزه تا آنجا پافشاری بشود که حتی از جان خود نیز دریغ نکنیم، می باید اساساً مبارزه به تشکیل هسته های انقلابی مردم و کارگران و زحمتکشان معطوف می گردید. شکستن عامل ترس و سرخوردگی ناشی از سرکوب رژیم، با اعتلای مبارزه ی خود مردم، و با توجه به شرایط عینی و ذهنی (حزب و سازمان) ممکن می گردید، نه با تبدیل مبارزه به صحنه درگیری مسلحانه با پلیس و عوامل سرکوب رژیم شاه. ارتباط با کارگران نه از طریق مرگ انقلابی بلکه از طریق روشنگری و ایجاد تشکل آنها ممکن می شود. این ها مواردی است که ورود به عرصه گفتگو درباره آنها خوشایند آقای حجاریان نیست، زیراکه اساساً در صلاحیت نامبرده نمی باشد. پویان پیش فرض های خود را با گرایشات چپ مطرح می کند و نقد آنها نیز از مسیر ایده ی چپ می گذرد. اگر منظور آقای حجاریان بررسی نقادانه مبارزه مسلحانه می بود باید به این مساله تاریخی توجه می کردند که مشی مسلحانه نه از طریق «چریک های فدائی خلق»، و نه از طریق «مجاهدین خلق» بلکه سالها پیش توسط «فدائیان اسلام»، «حزب ملل اسلامی» و «هیئت مؤتلفه» در برابر رژیم شاه به مورد اجرا گذاشته شد.

اما هدف وی از طرح این مبحث نه نقد مشی مسلحانه، بلکه القاء آن است که دو راه بیشتر وجود ندارد: «یا مشی مسلحانه» یا «مشی مصلحانه» و این، هم پیامی است به جمهوری اسلامی و هم تدارک هژمونی در درون طیف وسیع نیروهای اصلاح طلب.

اگر آقای حجاریان در زمان رژیم شاه، اختناق حاکم بر آن دوره قرار داشتند، کدامین شکل از مبارزه را پیشنهاد می کردند؟ سکوت، انتظار یا….؟ اشکال در پیش فرض های پویان نیست، بلکه در عدم ریشه یابی مواردی است که وی آنها را به جای عوامل عینی تصور می کند. ضعف اصلی در نتیجه گیری از چنین مقدمه ای است که پویان از واکاوی نسبت به آنها غفلت می ورزد. لذا گام در راهی می گذارد که اساساً به دریافت ناشی از بازتاب این عوامل و نه خود آنها متکی است.

ایشان پس از اشاره به ضرورت کاوش در پیش فرض های پویان و مغفول ماندن خواست «دموکراسی» در مشی مسلحانه، اظهار می کنند: باید «طرحی نو در انداخت» و سپس طرح وارونه ای تحت عنوان «مبارزه مصلحانه و رد تئوری فنا» را پیشنهاد می کنند. در واقع «طرح نو» به مفهوم آلترناتیو در برابر مشی مسلحانه در شرایط امروزین جامعه ماست. در اینجا لازم است به دو نکته اشاره کنیم: نخست اینکه طرح «درخواست دموکراسی» در برابر رژیم شاه، کدامین شکل از مبارزه را پیش روی ما قرار می داد؟ مگر «جبهه ی ملی» یا «نهضت آزادی» جز این را از رژیم می خواستند؟ و مگر برای این هدف، که کف مطالبات آن شعار: «شاه سلطنت بکند و نه حکومت» بود، جز از طریق مسالمت آمیز عمل می کردند؟ مگر آنها جز روش «سازش و ستیز» پیشنهادی آقای حجاریان را در پیش می گرفتند؟ رژیمی که حتی احزاب دست ساخت خود نظیر «حزب مردم» و «حزب ایران نوین» را نیز تحمل نمی کرد و هر گونه آزادی بیان و قلم و تشکل صنفی را با خشونت در هم می شکست، چه واکنشی در برابر ایده ی «دموکراسی خواهی» از خود نشان می داد؟ زنده یاد مهندس بازرگان که چنین واقعیتی را تجربه کرده بود، ضمن محاکمه خود در بیدادگاه شاه گفت: «ما آخرین کسانی هستیم که به خاطر مبارزه مسالمت آمیز محاکمه می شویم.»

ثانیاً «مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقاء» چند دهه قبل و در برابر رژیم شاه مطرح بوده است، نه در برابر جمهوری اسلامی که آقای حجاریان تز خود را بر اساس وارونه کردن آن، به عنوان طرح مبارزات کنونی، در جمهوری اسلامی توضیح می دهند. این تردستی چیزی جز قالب کردن یک نظر به عنوان آلترناتیو مبارزه ای که سالها قبل از انقلاب ۲۲ بهمن جریان داشت، نیست. اگر هدف ایشان نقد مبارزه مسلحانه و در ادامه ارائه آلترناتیو مبتنی بر شرایط موجود بود، باید به نقد دیدگاه های «مجاهدین خلق» می پرداختند که نه تنها به انتقاد از گذشته خود تن در نداده بلکه همچنان بر مشی مسلحانه پافشاری می کند. ربط دادن موضوع به پویان، در این زمینه، همانگونه که اشاره شد جز تر دستی بیش نیست.

و اما در رّد «تئوری بقاء» (که چنین به سخافت به رد «تئوری فنا» تعبیر می شود)، هر چند امروزه دیگر به گذشته و تاریخ مبارزاتی مردم ما باز می گردد، لیکن شرافتمندانه تر از تاکتیک «فشار از پایین و چانه زنی در بالاست»، که در آن توده ها ابزاری بیش، متصور نیستند. چانه زنی برای چه؟ برای سهم گیری در قدرت؟ کدامین هدف روشنی را برای چانه زنی به مردم توضیح دادید؟ عمده کردن دموکراسی به جای خواست های معیشتی، که حفره ای بود تا امثال احمدی نژاد از درون آن وارد عرصه قدرت سیاسی کشور بشوند. دموکراسی تا مضمون مشخصی نداشته باشد، جز بازیگری قدرت مداران نیست. ارزش دموکراسی به آن است که مردم بی پروا به تشکل های صنفی خود پرداخته و بی هیچ گونه هراسی، خواست های معیشتی و رفع گرفتاری های خود را مطالبه نمایند. مردم به دلال و چانه زن نیازی ندارند، مگر آنکه فریب خورده باشند. چانه زنی برای چه و کدامین خواسته ها؟ به خاطر مقابله با رانت خواری و اختلاس؟ به خاطر مبارزه با ورود کالاهای قاچاق و پیشگیری از ورشکسته شدن تولید؟

ایشان در باب «مبارزه ی مصلحانه» می نویسد: «مبارزه ی مصلحانه (جنبش مصلحانه) کم شدت، دراز مدت و کم هزینه است، رهبری جمعی دارد و… خط قرمز دارد، یعنی اصول دارد. کف مطالباتش معلوم است و از آن عدول نمی کند…» این عبارات به توصیفات یک معامله گر و بازاریاب و به یک فروشنده اجناس شباهت دارد تا یک مبارز. (شیک، با دوام، جادار و ارزان)، که خریدار متاع ایشان، جریان اصولگراست نه مردم. اگر خواست کف مطالبات با مقاومت مواجه گردید، آنگاه این جنبش چه خواهد کرد؟ پاسخ را بشنویم: «وظیفه ی اصلاح طلبان ارشاد و توصیه و اقناع است. ثانیاً از آنجا که هیچ نوع مشارکت و رقابت سیاسی در کشور منصفانه نیست و شبکه های قدرت و ثروت در اختیار جریان خاصی قرار دارد، لذا مبارزه مصلحانه در عین آنکه آماده سازش است، با این ناروائی ها و بی انصافی ها سر ستیز دارد. لذا از این جهت شکل مبارزاتی به خود می گیرد. به هر حال سیاست، جمع بین ستیز و سازش است».

وقتی رقابت منصفانه نیست، و شبکه های قدرت و ثروت را در اختیار دارند، سازش با آنها چه معنی می دهد؟ مگر آنها با در دست داشتن قدرت و ثروت، مشاعر خود را از دست داده اند تا با شما سازش کنند؟ جز اینکه شما به تسلیم مواضع تن بدهید. همچنین اگر ستیز؛ چگونه؟ مبارزه مصلحانه «کم شدت، دراز مدت و کم هزینه» ستیز را چگونه توضیح می دهد؟ وانگهی اگر بنا به تعریف شما: «این تنها رژیم توتالیتر هستند که قابل اصلاح نیستند. به جز چنین رژیمی، فرض بر این است که همه رژیم ها قابل اصلاحند»، رفتار جنبش مصلحانه در برابر رژیم های توتالیتر چگونه خواهد بود؟ با توجه به اینکه جنبش باید «کم شدت، دراز مدت و کم هزینه» باشد؟

آقای حجاریان می نویسند: «هر مبارزه (تاکید می کنیم هر مبارزه) سه مرحله دارد: اعراض، اعتراض و تعرض. اعراض قلبی است. اعتراض لسانی، و تعرض یدی. مبارزه مصلحانه مراحل اول و دوم را می پذیرد اما «تعرض» عملی مصلحانه نیست ولو اینکه رقیب به آن متوسل می شود.» اگر هر مبارزه ای سه مرحله دارد و مبارزه مصلحانه فاقد مرحله سوم آن است. پس طبق توصیف آقای حجاریان این نوع حرکت (مصلحانه) نمی تواند در قالب یک مبارزه جای بگبرد.

در مجموع آقای حجاریان به عنوان نماینده بخشی از طیف اصلاح طلبان، در شرایطی که انتخابات مجلس پیش روی ماست، از طریق به اصطلاح تئوریزه کردن ایده ی خود و پیام سازش و نرمش به جریان اصول گرا، سعی کرده است جریانی از مبارزه را از ۴۵ سال پیش مطرح نماید تا بتواند ایده ی خود را آذین بخشد. وی قصد دارد از طریق وارونه کردن ایده ی «ضرورت مبارزه مسلحانه و رّد تئوری بقاء» به ضرورت«مبارزه مصلحانه و رّد تئوری فنا» ضمن پیام به جریان مخالف (رقیب) مبنی بر عقلانیت و منطق خود، و آمادگی برای تسلیم مواضع و حضور مرزبندی بی رمق با آنها، با دور زدن دیگر جریانات درون طیف اصلاح طلب، هژمونی نیروی خاصی از آن را تامین نماید.

——————————————
منبع: طبقه دات کام
https://tabaqe.com/?p=3479

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.