“بهت” شعری از فرح نوتاش
سکوت تو…
آخر می کشد مرا
و بهتت برمعادله
با تاخیر نیم قرن … یا که بیش
نی دانم برای چیست؟ ….
بهت
به درازا کشید سکوتت
عزیز من …
بهتت برای چیست
معادله بسیار ساه است
دو نیروی استعماری
انگلیس و آمریکا
حرص تسخیرغنایم و غارت
کورشان کرده
با داعیۀ سلطه بر ملتی کبیر
که بزعم هر کدام
هنوز …
همچنان صغیر
و ملت…
پس از دادن یک عمر کولی
به این قلدر… یا که آن
امروز زخمی …
زیر بار فشار…می کشد فریاد
می پیچد ز درد
تنها وبی کس است … در عرصۀ نبرد
و با گذشت زمان
نزدیک و… نزدیک ترمی شود
روز فاجعه
روز پاره پاره کردن ایران
یا… احزاب و سازمان های ایران…
با عشق … به نجات ایران و گرسنگان
متحد…
پی می ریزند شورای رهبری
یا بار دگر …
آن دگری… می رباید ز چنگ این یک
فرمان رهبری
و شروع می شود دوباره …
کولی گرفتن های نو… از ملت
تا چهل سال بعدی
که دوباره …
در انحنای بستۀ این دور تسلسل
نوبت رسد .. به آن دگری
و می پیچد …
در انعکاس مکرر این درد خفت بار بی سرور
و ضبط در تاریخ …
صدای شکستن کمر ملتی
تهی گشته از افتخار و غرور
…
سکوت تو…
آخر می کشد مرا
و بهتت برمعادله
با تاخیر نیم قرن … یا که بیش
نی دانم برای چیست؟
باید بر خاست و شکست این دوران تسلسل
این خفت تحمیلی
…
یا … با شخصیت و عزم آهنین
ایجاد می شود شورای رهبری
و می گیرد با قدرت تمام به دست
فرمان رهبری
یا زدست می دهد ملت …
در تکرار این کشمکش های مکرر
هر آنچه که هست
کافیست رویاها ی زیبا و پوچ من
هرگز رسیدن به تمام آرزوهای طلایی
در یک گام و فقط گام اولین
میسر نمی شود
یا نشان می دهد چو خورشید
اوج بلوغ و درخشش خود
در اتحاد و ایجاد شورای رهبری
یا که …
می نهد استعمار بر تن مترسکش دوباره
لباس فریبای رهبری
نه برای کمک در مصیبت و جنگ
با حیلۀ تحمیق توده های عراق… ملا
دیروز فرستاد…
از بودجۀ ارتش گرسنگان
نه به مثقال و گرم…
در کشتی نشسته بر خشکی
هفتاد کیلو نوشته های طلا
و بازماندگان زلزلۀ هارپ آمریکا
در سرمایی…
با رسیده کارد … تا مغز استخوان
بر تل ویرانه های کرمانشاه
در چادر های پاره از طوفان
کودکان ….
گرسنه بی رمق بیمار…بی دارو
و مردان…
در حد انفجار مشتعل … سوزان
حرام باد بر مسجد
چراقی که روا بود
بر ویرانه های این خانه
اگر ملا … خادم انگلیس نبود
هرگز هزینه نمی کرد
نان و داروی کودکان ایران را
در امر فریب و دغا
ملایان …
این کلان دزدان هزار هزار میلیاردی
این خادمان و پا بوسان دربار بریتانیای کبیر
بریدند در مشهد دیروز… دست دزد فقیر
حال شد مرگ او … توام با زندگانی او
نیست تا ابد … راه رهایی او
لیک عهد ما … بر سرنگونی ملا
مرهم زخم دستش راستش نه
ولی مرهم دل تا ابد شکستۀ او
به صراحت باید گفت… هیچ مرضی
وحشتناک تر از مرض بی تفاوتی ها نیست
فراموشی … فرصت طلبی
بگذار بگذرد خر من از پل …
نه کار یک انسان
زلال … بیدار و متحد … در مبارزه
و پذیرای مرگ در صحنه
با مهر افتخار یک انسان
فرح نوتاش
وین ۲۰ ژانویه ۲۰۱۸
کتاب شعر ۹
www.farah-notash.com
متاسفانه بخش دیدگاههای این مطلب بسته است.