۱۹ اردیبهشتماه، دهمین سالگرد اعدام «شیرین علمهولی» بههمراه (فرزاد کمانگر، علی حیدریان، فرهاد وکیلی و مهدی اسلامیان) است.
متن نامه ای که شیرین علمهولی یک هفته پیش از اعدام در زندان اوین نوشته است
شکنجه هایی که علیه من بهکار گرفتهاید، کابوس شبهایم شده، درد و رنجهای روزانهام در اثر شکنجههایی که شده بودم، با من روزی را سپری میکنند. ضربههایی که در دوران شکنجه به سرم وارد شده، باعث آسیب دیدگی در سرم شده است. بعضی از روزها دردهای شدید هجوم میآورند. سردردهایم آنقدر شدید میشود که دیگر نمیدانم در اطرافم چه میگذرد، ساعاتها از خود بیخود میشوم و در نهایت از شدت درد، بینیام شروع به خونریزی میکند ….
—————————————————-
۱۹ اردیبهشتماه، دهمین سالگرد اعدام «شیرین علمهولی» بههمراه (فرزاد کمانگر، علی حیدریان، فرهاد وکیلی و مهدی اسلامیان) است.
نامهی زیر، یک هفته پیش از اعدام و آخرین یادداشت شیرین علمهولی است. زندانی سیاسی کُردی که بهزبان فارسیْ بازجویی، تفهیم اتهام، محاکمه و به اعدام محکوم شد:
«دوران زندانیام وارد سه سالگی خود شده است، یعنی سه سال زندگی زجرآور، پشت میلههای زندان اوین، که دو سال از آن دوران زندان را، بلاتکلیف، بدون وکیل و بدون وجود داشتن حکمی مبنی بر قرار بازداشت گذراندم. در مدت بلاتکلیفیام، روزهای تلخی را در دست سپاه به سر بردم و بعد از آن هم دوران بازجویهای بند ۲۰۹ شروع شد.
بعد از دوران ۲۰۹، بقیهی مدت را در بند عمومی گذراندم. به درخواستهای مکرر من برای تعیین تکلیفم پاسخ نمیدهند. در نهایت حکم ناعادلانه اعدام را برایم صادر کردند.
من بابت چه چیزی حبس کشیدهام، یا باید اعدام شوم؟ آیا جواب به خاطر کُرد بودنم است؟ پس میگویم: من کرد به دنیا آمدهام و به دلیل کرد بودنم، زحمت محرومیت کشیدهام.
زبانم کردی است، که از طریق زبانم با خانواده و دوستان و آشنایانم رابطه برقرار کردهام و با آن بزرگ شدهام و زبانم، پل پیوندمان است. اما اجازه ندارم با زبانم صحبت کنم و آن را بخوانم و تحصیل بکنم و در نهایت هم اجازه نمیدهند با زبان خودم بنویسم.
به من میگویند بیا و کرد بودنت را انکار کن، پس میگویم: اگر چنین کنم خودم را انکار کردهام.
جناب قاضی محترم، آقای بازجو! در آن زمان که من را بازجویی میکردید، حتی نمیتوانستم به زبان شما صحبت کنم و من طی دو سال اخیر در زندان زنان، زبان فارسی را از دوستانم آموختم، اما شما با زبان خود بازجوییام کردید و محاکمهام کردید و حکم را برایم صادر کردید. این در حالی بوده که من درست نمیفهمیدم در اطرافم چه میگذرد و من نمیتوانستم از خود دفاع کنم.
شکنجه هایی که علیه من بهکار گرفتهاید، کابوس شبهایم شده، درد و رنجهای روزانهام در اثر شکنجههایی که شده بودم، با من روزی را سپری میکنند. ضربههایی که در دوران شکنجه به سرم وارد شده، باعث آسیب دیدگی در سرم شده است. بعضی از روزها دردهای شدید هجوم میآورند. سردردهایم آنقدر شدید میشود که دیگر نمیدانم در اطرافم چه میگذرد، ساعاتها از خود بیخود میشوم و در نهایت از شدت درد، بینیام شروع به خونریزی میکند و بعد کم کم به حالت طبیعی برمیگردم و هوشیار میشوم.
هدیهی دیگر آنها برای من، ضعف بینایی چشمانم است که دائم تشدید میشود و هنوز هم به درخواستم برای عینک پاسخ داده نشده. وقتی وارد زندان شدم موهایم یکدست سیاه بود، حال که سومین سال را میگذرانم، هر روز شاهد سفید شدن بخشی از آنها هستم.
میدانم که شما نه تنها این کار را با من و خانوادهام، بلکه این شکنجهها را علیه تمام فرزندان کرد و از جمله با کسانی مانند زینب (جلالیان) و روناک (صفارزاده) و … به کار بردهاید. چشم مادران کرد، هر روز در انتظار دیدن فرزندانشان اشک باران است، دائم نگرانند از اینکه چه اتفاقی در پیش است، با هر زنگ تلفنی، وحشت شنیدن خبر اعدام فرزندانشان را دارند.
امروز ۱۲ اردیبهشت ۸۹ است. (۲۰۱۰/۰۵/۰۲) و دوباره بعد از مدتها مرا برای بازجویی به بند ۲۰۹ زندان اوین بردند و دوباره اتهامات بیاساسشان را تکرار کردند. از من خواستند که با آنها همکاری کنم تا حکم اعدامم شکسته شود. من نمیدانم این همکاری چه معنی دارد، وقتی من چیزی بیشتر از آنچه که گفتهام برای گفتن ندارم. در نتیجه آنها از من خواستند تا آنچه را که میگویند تکرار کنم و من چنین نکردم. بازجو گفت: ما پارسال میخواستیم آزادت کنیم، اما چون خانوادهات با ما همکاری نکردند به اینجا کشید. خود بازجو اعتراف کرد که من فقط گروگانی هستم در دست آنها و تا به هدفهای خود نرسند مرا نگاه خواهند داشت، یا در نتیجه اعدام خواهم شد، اما آزادی هرگز».
شیرین علم هولی ۸۹/۰۲/۱۳
————
#سرخط
https://t.me/SarKhatism
——————————————————
متاسفانه بخش دیدگاههای این مطلب بسته است.