فرشاد اسماعیلی: «قطع برق» و «افزایش اجاره» چه ارتباطی به هم دارند؟
در تابستان امسال فرودستان با دو مساله «قطع برق» و «افزایش اجاره» روبرو شدهاند. «انرژی» و «مسکن» چه ارتباطی به «سیاستگذاریهای اجتماعی» دارد؟ ….
—————————————————
«قطع برق» و «افزایش اجاره» چه ارتباطی به هم دارند؟
فرشاد اسماعیلی
در تابستان امسال فرودستان با دو مساله «قطع برق» و «افزایش اجاره» روبرو شدهاند.
«انرژی» و «مسکن» چه ارتباطی به «سیاستگذاریهای اجتماعی» دارد؟
در بخش مسکن، تفاوت پرداخت بابت مصرف انرژی در سطح خانوارهای کمدرآمد و پردرآمد، به مجموعهای از سیاستگذاریهای غیررفاهی برمیگردد که در طی سالهای اخیر موجب تشدید بحرانی به نام نابرابریهای اجتماعی بین قشر مالک و مستاجر شده است. این بحران را میتوان ذیل مقولهی «فقر انرژی» بررسی کرد.
«فقر انرژی»، در گرما و سرما
در کتاب راهنمای بین المللی سیاست اجتماعی و محیط زیست، «فقر انرژی» به زبان ساده «عدم توانایی به گرمکردن خانه به اندارهای که از لحاظ اجتماعی و مادی لازم شمرده میشود» تعریف شده است. این تعریف و اغلب تعریفها از «فقر انرژی» مثل بسیاری از سیاستگذاریهای جهانی دیگر تحت تاثیر اقلیم کشورهای اسکاندیناوی و کشورهای با آب و هوای سرد یا متعدل – بهعنوان قدرتهای تصمیمگیرنده در نهادهای بینالمللی مرتبط – تئوریزه شده است. همانطور که گرمکردن خانه در دایرهی شمول این تعریف گنجانده شده، میبایست خُنک کردن خانه هم در تعریف فقر انرژی قرار میگرفت. جهانیسازی تعاریف از سوی یک یا چند کشور تصمیمگیر، بدون حضور همه ذینفعان، امکان تصدیق خود را در کشورهایی که بر صندلیهای ارگانهای بین المللی جایگاه مهمی ندارند از دست میدهد. دربارهی تعریف «فقر انرژی» همانقدر که سالها محققین سلامت در بارهی بیماریهای ناشی از خانههای سرد و مرطوب تحقیق کردهاند طبیعی است که درباره بیماریهای ناشی از خانههای گرم و خشک نیز پژوهشهای قابل استفادهای صورت گرفته است. «فقر انرژی» همانقدر که در نداشتن خانه گرم در زمستان قابل تعریف است در محروم شدن از خانه خُنک در تابستان هم مصداق پیدا میکند. با توجه به گرمشدن هر روزهی زمین، بیآبی، خشکسالی و بحران آب در خیلی از کشورها نداشتن خانهی خُنک در فصل تابستان نیز قطعا مصداقی از محرومیت از انرژی است. افراد بیشماری در جهان در معرض خطر فقر انرژی هستند.
درآمد بالاتر؛ مصرف بیشتر، پرداخت کمتر
اغلب خانههای با متراژ بالا متعلق به خانوارهای پردرآمد هستند که عایقبندی با کیفیتتر ، تهویهی استانداردتر و دمای مناسبتری در فصل گرما و سرما دارند. این خانوارها در عین حال که از وسایل بیشتری استفاده میکنند، اما هزینههای سرانه مصرف کمتری پرداخت میکنند.
از آن طرف خانههای ارزان و قدیمی-اغلب در مناطق جنوب شهر، ناحیههای فرودستنشین یا حاشیهنشینان هستند-، در اکثر موارد فاقد اصول کارآیی در مصرف انرژیاند.
تحقیقات سانتاموس و همکارانش در سال ۲۰۰۷ نشان می دهد که «پردرآمدترین خانوارها به واقع دارای میزان مصرف زیادتر، خانههای بزرگتر، و وسایل برقی بیشتر و تعداد ساکنان کمتر در هر واحد مکانی هستند. برخلاف آن، کمدرآمدترین خانوارها معمولا در مسکنهای کاملا ناکارآمد زندگی میکنند و انرژی زیادتری نسبت به خانوارهای پردرآمد به مصرف میرسانند تا خانههایشان را گرم و راحت نگه دارند.»
از آنجایی که غالب خانوارهای فرودست در خانههای قدیمی و با عمر ساخت بالا زندگی میکنند، انرژی بیشتری مصرف میکنند. ساکنان خانههای گرانقیمت، وسایل برقی بیشتری نسبت به ساکنان خانههای قدیمی دارند ولی انرژی کمتری مصرف میکنند. قاعده این میشود: درآمد بالاتر؛ مسکن مدرنتر و مصرف بهینهتر انرژی. درآمد کمتر؛ مسکن قدیمیتر، مصرف انرژی ناکاراتر. نتیجه؛ پردرآمدها به دلیل مالکیت بر ابزار تولید انرژی کممصرف، از رفاه انرژی برخوردار بوده و هزینهی کمتری میدهند. کمدرآمدها در فقر انرژی بوده و هزینهی بیشتری هم میدهند.
مستاجر؛ بی اختیار در بهینه سازی انرژی
در خانههای استیجاری تضادی بین میل مستاجر و اکراه مالک بر سر بهینهکردن مصرف انرژی وجود دارد.
مستاجر به دنبال بهرهمندی و استفاده از تاسیسات عایقبندی گرمایشی و تهویهی سرمایشی است که تبعا پرداخت هزینههای انرژیاش پایینتر بیاید. مالک اما چون هزینه این آیتمها جزو هزینههای اساسی مسکن محسوب میشود و مطابق قانون به عهدهی صاحبخانه است و در عین حال هیچ بهرهمندی مستقیمی هم از آن ندارد از تقبل انجام «بهینهکردن انرژی» اکراه دارد. با توجه به این که خانوارهای کم درآمد غالبا در خانههای استیجاری زندگی میکنند و با این منطق، خانههایشان دارای تاسیسات گرمایشی و سرمایشی ضعیفتر و پر هزینهتر است، فقر انرژی مستاجران را بیشتر در گرداب خود میبلعد.
برای تحلیلگرانی که همواره زاویه دیدشان اجتماعی است، مسکن و تغییرات آب و هوا (اقلیمی) در پیوندی ناگسستنی باهم متاثر از سیاستهای اجتماعیاند. «فقر انرژی» از بحرانهایی است که در دهههای اخیر موضوع انتقادات نسل جدید نظریهپردازان رفاه در خطاب به دولتهای نئولیبرال قرار گرفته است. مرکز اصلی این انتقادات حول نابربریهای ایجاد شده برای استیفای «حق رفاه عمومی» استوار است. تحقیقات سال ۲۰۰۸ توسط واکر و تحقیقات ۲۰۰۷ توسط کاس نشان داده است که بهازای هر یک درصد افزایش قیمت انرژی ۴۰ هزار خانوار به فقر فرو رفتهاند.
ماده سه «چارچوب پیمان تغییرات آب و هوایی سازمان ملل متحد» تصریح میکند که: «امضاکنندگان باید از نظام اقلیمی بر مبنای عدالت و در انطباق با توانمندیها و مسئولیتهای مشترک اما متفاوت خود حمایت کنند.» امروز اما عبارت «نظام اقلیمی بر مبنای عدالت» صرفا وعده ایست که نهادهای بین المللی، با توجه به پیادهشدن فراگیر سیاستهای نئولیبرالیستی در کشورهای راست، هنوز نتوانستهاند در عمل آن را محقق کنند.
—————
اتحاد بازنشستگان
https://t.me/etehad_Bazn
———————————————————–
متاسفانه بخش دیدگاههای این مطلب بسته است.