حلقهی بستهی قدرت و چهار دهه نمایش انتخاب (مردمسالاری دینی)
مهرزاد بروجردی استاد علوم سیاسی دانشگاه سیراکیوز نیویورک در پژوهشی مشترک با کوروش رحیمخانی با عنوانِ “ایران پسا انقلاب دفترچه راهنما” نشان میدهد جمعی ۱۰۰ نفره طی چهار دهه، تمام مناصب کلیدی قدرت و ثروت را در انحصار خود و نزدیکانشان داشتهاند؛ محفلی تشکیل یافته از ۲۳۰۰ چهره. ….
———————————————————–
حلقهی بستهی قدرت و چهار دهه نمایش انتخاب (مردمسالاری دینی)
مهرزاد بروجردی استاد علوم سیاسی دانشگاه سیراکیوز نیویورک در پژوهشی مشترک با کوروش رحیمخانی با عنوانِ “ایران پسا انقلاب دفترچه راهنما” نشان میدهد جمعی ۱۰۰ نفره طی چهار دهه، تمام مناصب کلیدی قدرت و ثروت را در انحصار خود و نزدیکانشان داشتهاند؛ محفلی تشکیل یافته از ۲۳۰۰ چهره.
بروجردی میگوید: “حکومت جمهوری اسلامی نه تنها نهادهای پیشین را که از زمان شاه به ارث رسیده بود، بلکه نهادهای بسیار دیگری را هم که نهادهای منحصر به فردی بودند، مثل شورای نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت را اضافه و یک دولت تنومند را ایجاد کرده است.”
شاید نگاهی به سرنوشت سه تن از اصلیترین رقبای آخرین دورهی انتخابات ریاست جمهوری مصداق مهمی برای اثبات ادعای بروجردی باشد. جاییکه حسن روحانی، ابراهیم رئیسی و محمدباقر قالیباف در پوشش رقیب، انتقاداتی کاملا صوری و روبنایی را علیه یکدیگر طرح کردند؛ شعبدهبازیای برای آنچه خامنهای جلوگیری از دوقطبی شدن انتخابات نامیده بود و برای القاء این درک کاذب به مردم که بهراستی رقابتی در میان چهرهها/احزابی با رویکردهای کاملا متفاوت در جریان است.
مدت کوتاهی پس از انتخابات و برگزیده شدن حسن روحانی، با حکم خامنهای مهمترین رقیب وی یعنی ابراهیم رئیسی به ریاست دستگاه قضایی تکیه زد و حال قالیباف با تنها یک میلیون رای انتخاباتی و ۱۶۶ رای مجلس، ریاست مجلس را تصاحب کرده است.
در واقع همان سه رقیبِ نمایشی حالا سه رفیق سیاسی هستند که هر سه قوهی مجریه، قضائیه و مقننه را تحت کنترل گرفتهاند و بهوضوح نشان میدهند که انتخابات در ایران جز یک نمایش عوامفریبانه نیست.
این جناحین گرچه بعضا از نقطه نظر برخی دریافتها از سیاست اختلافات جزئی ( نه تعیینکننده ) داشته باشند اما از حیث اقتصاد و اقتصاد سیاسی دقیقا حول منافع طبقاتی مشترکی سیر میکنند، چرا که مجموعهی آنها در کنار هم طبقهی مسلط ایران را ساختهاند و از حیث سیاسی نیز حول شخص خامنهای مفصلبندی میشوند.
این جناحین، حتی در ظاهر لیبرالترین آنها ) با سرکوب تهیدستان کاملا همراهاند و حتی در ظاهر چپترینشان نیز با وحشیانهترین سیاستگذاریهای اقتصادی برای درهم شکستن هستی طبقهی کارگر به نفع اقلیت حاکم همداستاناند. ( به همدلی تمام و کمال اینها در سرکوب تمام عیار قیامهای دی و آبان و همراهی کامل با تحقق سیاستهای نئولیبرالی دقت کنید؛ مثلا اجرای حذف سوبسید بنزین توسط تکنوکراتها، حمایت کامل شخص خامنهای از این برنامهی صندوق بینالمللی پول، متعاقبا ورود سپاه پاسداران برای سرکوب اعتراضات به این طرح و حمایت روشنفکران اصلاحطلب از این سرکوب با اسم رمز امنیت ملی ).
از همینروست که داشتن هرگونه توهمی به چهرهها و جناحهای سیاسی درون حاکمیت جمهوری اسلامی، اگر از سر حماقت نباشد، قطعا برآمده از شارلاتانیسم است.
(سهم روحانیون و افراد سپاه در کابینههای دولت: رنگ آبی سپاهیان و رنگ نارنجی روحانیون را نشان میدهد)
________________________________________
از جمله واعظین چنین رویکردی به وجود تضادهای بنیانکن در میان این جناحین، نیروهای موسوم به عدالتخواه و نیز چپهای موسوم به محورمقاومتی هستند.
این نیروها با برساختن آنتاگونیسم جعلی بین جریان پرو مقاومت/پرو غرب ادعا میکنند خامنهای و اعوان و انصار وی، برسازندهی جبههی مقاومت در برابر امپریالیسم هستند و نیروهای تکنوکرات نزدیک به جریان کارگزاران سازندگی و نیز چهرههای کلیدی نظیر خاتمی، روحانی و ظریف طیف غربگرایی هستند که در تضاد دائمی باهم هستند.
گرچه نمیتوان وجود چنین سویههایی را انکار کرد ولی بهقطع میتوان وجود تضاد بنیادین را رد کرد. ضدانقلابهای جمهوری اسلامی از ابتدای استقرار رژیم، تمام نیروهایی که میتوانستند یا ممکن بود که چنین تضادهایی رو با کمک طبقهی کارگر نمایندگی کنند، قلع و قمع کرده است. این بهمعنای نابود تضادها نسبت بلکه بهمعنای رسیدن تضادها به بالاترین سطح خود طی چهار دههی اخیر است؛ دو قیام دی و آبان از مهمترین نشانگان حاد شدت این تضاد است.
مساله اما اینجاست که یک سویهی اصلی تضاد از هر گونه ابزار فشار محروم است و کوچکترین تحرک آن توسط طبقهی حاکمْ لت و پار میشود.
از همینروست که برگزاری انتخابات به هر قیمتی ( هر از طریق مسکوت گذاشتن بحران کرونا و برگزاری انتخابات مجلس یازدهم ) برای طبقهی حاکم و شخص خامنهای بدین پایه حائز اهمیت است. آنها لازم دارند تا این تضادها درون جناحهای رژیم استحاله کرده و بر رادیکالیزه شدن آن سوپاپ اطمینان بزنند و ” تحریم انتخابات ” بهعنوان عملی براندازانه تلقی کنند.
حتی از همینروست که چهرهای چون مصطفی تاجزاده، دست از استمناء با ” نظارت استصوابی ” برنمیدارد تا به بخشی از بدنهی اجتماعی حقنه کند که نهاد انتخابات با وجود جعلی و دفرمه بودن، مهمترین ضامن بقای رژیم است.
شعار خودجوش و عمیقا با اهمیتِ ” اصلاحطلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا” از همین حیث یگانه است؛ مانیفستِ بخشهای بزرگی از راندهشدگان و سرکوبشدگان علیه کلیت طبقهی حاکم.
کوربینیِ برخی نیروهای بهظاهر مترقی و در باطن ارتجاعیست که طرح چنین شعاری را در بستر چنان قیامی، دام نیروهای براندازِ ضدامپریالیست تلقی کرده و از ترس آمریکای جهانخوار دست دوستی بهسوی خامنهای و حزبالله دراز میکنند.
تودهی خشمگین از حاکمیت سرمایه و ارتجاع بهخوبی دریافته است که عصر خدعه پایان یافته و راهی بهجز درهم شکستن کلیت قدرت پیشروی ندارد. این وظیفهی تاریخیِ نیروی مترقیست که بهجای استمرار بازی سلبی و تنظیم سیاستورزی بر پایهی هراس از غرب، به فکر ساختنِ جبههای بدیل کنار صف تهیدستان باشد.
در زمانهای که ارتجاع و سرمایه مرزهای توحش علیه طبقهی کارگر را درمینوردند و راستگرایان فاشیست ارتجاع شاهنشاهی را بهعنوان بدیل رژیم کنونی معرفی میکنند، زمانی برای از دست دادن باقی نمانده است.
باید به امکانهای همگرایی نیروهای مترقی در جبههای متحد علیه دیکتاتوری و امپریالیسم اندیشید و پیش از آنکه خشم و کینِ تودهها بههرز رود، سازمانیابی، سازماندهی و شبکهسازی را در دستور کار داد. ( البته بخش بزرگی از اپوزیسیون چپ چهار دهه است از لزوم همگرایی و سازماندهی سخن میگوید لیکن بهچیزی بهتر از انشعابات متعدد و بازتولید آکسیونیسم دست نیافته است).
لازمه و پیششرط تامل بر خلق چنین جبههای فهم دقیق از آرایش طبقاتیِ جامعهی ایران، ستمملی، جنسیتی و نیز پیچیدگیهای خاص منطقهی غرب آسیاست. اجازه بدهید با صراحت بگوئیم که در شرایط کنونی ساختن افقِ تحقق دموکراسی رادیکال مقدم بر شعارهایِ عمدتا نخنما شدهی برساختن حزب طبقهی کارگر بهرهبری پرولتاریا جهت رسیدن به جامعهی بیطبقه است.
در شرایط کنونی هست و نیست طبقهی کارگر و دهها میلیون نیروی اخراجی از این طبقه در خطر نابودی کامل قرار دارد و شعارهای نخنما و تکراری فقط و فقط فرصت تاریخیِ ساخت جبههی سوم را بهنفع اراذل و اوباش نئولیبرال میسوزاند.
نیروی مترقی باید و باید و باید از فرقهگراییِ گندیده دست بکشد، از شکستهای پی در پی، ضربات سهمگین، انزوا و حتی بدنامیها و خیانتها درس گرفته و خود را به زحمتکشان ثابت کند.
زحمتکشان مدتهاست بهپا خواستهاند و حال زمان همفکری و همراهی ماست که با رزمی مشترک خود و رفاقتمان را به آنها ثابت کنیم.
———–
«متن از گروه نویسندگان #سرخط »
https://t.me/SarKhatism
—————————————————————–
متاسفانه بخش دیدگاههای این مطلب بسته است.