کمیته فعالین کارگری سوسیالیستی: زن به عنوان تابعی از مرد
فهم مسأله زن در جامعه، با داشتن درکی از زن به عنوان تابعی از مردان، فراتر از لقلقهی زبانی لیبرال بودن یا کمونیست بودن لازم دارد. ….
————————————————————-
زن به عنوان تابعی از مرد
کمیته فعالین کارگری سوسیالیستی
وقتی زنی که از خانوادهٔ روحانی افراطگرا و مستقر در قدرت برمیآید، قتل دختری ۱۳ ساله بعد از فراز از خانهی پدری برای ازدواج با مردی ۳۵ ساله را ناشی از منع غیرشرعی ازدواج در سنین پایین در اثر برچسب «کودکهمسری» میداند، نمیتوان حرجی به او وارد دانست؛ زیرا او که تماسی با واقعیت اجتماعی زندگی اقشار گوناگون این جامعه ندارد، نمیفهمد که کودکهمسری چرخهی باطلی است که نسلها تکرار شده است، بیآنکه مشکلی حل شود؛ انتقال دختر از محل خشونت خانگی مردی بهعنوان پدر به خشونت خانگی مردی به نام همسر.
زنانی که در ج.اسلامی در مقام دولتی و یا ریاست دانشگاهی بزرگ و عضویت در بالاترین نهاد تصمیمگیرنده دربارهی دانشگاه و فرهنگ قرار گرفته و خشونت وارده به دختران را ناشی از سند آموزشی توسعهی پایدار یونسکو (۲۰۳۰) میداند، مشکل از آن است که آنها که از نهاد ارتجاع می آیند، نهاد دانش مدرن را غصب کردهاند. به هر روی، افکار ارتجاعی را نمیتوان بهسادگی تغییر داد – خصوصاً وقتی که به کسب منافع عینی میانجامند – اما باید از مدعیان اندیشهٔ مدرن پرسید چگونه این معضل را توجیه میکنند؟ پیش از همه، از استاتید دانشگاهی که بویژه در مرجع فلسفه با چنین مرتجعینی در جلسات علمی قرار میگیرند؛ پرسید چگونه خود را فیلسوف میدانند؛ فیلسوفانی که به سنت سقراطی باید در میان چنین جاهلان و مرتجعان همچون «خرمگس اجتماعی» با شیوهی پرسشگری شورش کنند، نه آنکه چونان دیگر سترونهای دانشگاهی، سکون و سکوت اختیار نمایند.
تبیین و تعلیل معضل خشونت علیه زنان به امور دوگانه و درهم پیچیدهی مذهب در اقشار سنتی، سادهترین صورتبندی مسئله در جامعهای است که مردسالاری حتی در مدعیان افکار مدرن بهشکل ضدیت با فمینیسم یا اتهام کماستعدادی، بیسوادی و بیفرهنگی به عموم زنان ظهور میکند. اما خشونت به زنان نه تنها قابل تقلیل به افکار مذهبی و سنتی نمیتواند باشد، بلکه به فراخور منافع عینی، مختص مردان سنتی در خانوادههای مذهبی هم نیست. تقدیس سنت و توسل به مذهب، ابزارهایی هستند که کارکرد توجیه و تأیید مردسالاری دارند؛ این است که مردان مدعی افکار مدرن چون کمونیسم و لیبرالیسم هم اگر لازم شود، بهسادگی با مذهب سازش و یا نمایش تن دادن به سنت دیرینه را بازی میکنند.
این سازش مختص تقسیم نامساوی ارث با احکام فقهی شیعه نیست؛ مرد لیبرال ایرانی از چندهمسری هم هیچ ابایی ندارد، حتی اگر در کسوت دولتی، یا «عضو هیئت علمی دانشکده حقوق و علوم سیاسی» تأکید کند که «تکتک سلولهایم لیبرال هست» یا اگر علاوه بر «عضو هیئت علمی دانشکده ریاضی» در حزب کارگزاران سازندگی به عوامالناس درس لیبرالیسم بدهد. همچنان که همینان مرتکب خشونت به زنان میشوند؛ همچون نجفی، تا سرحد قتل همسر با سلاح گرم.
برای آنکه اندیشههای مدرن را از این قِسم فهم و عمل عامیانه اشخاص و احزاب چپ و راست، نجات دهیم، لازم است به دریافتها و رفتارهای سطحی به تندی بتازیم. چرا که لیبرال بودن همچون کمونیست و آنارشیست بودن، کار آسانی نیست و نمیتوان یکشبه از مذهب یا یک ایدئولوژی دیگر دل کند و ادعای دیگری داشت.
لیبرال بودن دشوار است، همچنانکه کمونیست و آنارشیست بودن. برخلاف تصور سطحی لیبرالهای اقتصادی همچون غنینژاد که تفاوت لیبرالیسم را با کمونیسم در این میدانند که کمونیسم میخواهد انسانها را عوض کند، لیبرال بودن همچون هر باورمندی به اندیشهی مدرن دیگری، مستلزم تحول در خود و درونی کردن فهم جدید از انسان و جهان است – به تعبیر کانت در «#روشنگری_چیست»، «خروج از صغارت خودخواسته» – و چنین انسانی خود را متحول میکند، نه آنکه دولت یا جامعه او را به این امر مجبور کند.
لیبرال نمیتواند از فهم مدرن از مناسبات انسانی به نفع سنت و مذهب صرفنظر کند و آنجا که نفع شخصیاش میطلبد، محافظهکار شود؛ لیبرال چون روی فردیت خود و اختیار و آزادی انسانی ایستاده، نمیتواند مسئولیت خطای خود را به خطای همسرش یا فشار جامعه فرافکنی کند؛ لیبرال نمیتواند آنچه را که برای خود مشروع میداند – از جمله ازدواج مجدد که در اندیشهی مدرن «خیانت به شریک زندگی» است نه حق انحصاری و مشروع مرد – برای فرافکنی گناه قتل همسر به مردهی او نسبت دهد و به احکام دینی متوسل شود؛ و… . بهعنوان اندیشهای مدرن و انسانگرا – و نه نحلهای اقتصادی که منافع طبقهی کارفرما را تأمین میکند و ایدئولوژی برای سرکوب دیگر طبقات اجتماعی – لیبرال بودن فراتر از لقلقهی زبان بسیار دشوار است؛ و شاید اولین و بهترین آزمون در سنجش نسبت عملی با لیبرالیسم همین رفتار برابر با زنان باشد.
همانطور که یک مرد کارگر کمونیست نمیتواند در بر خورد عینی با زن، او را تابعی از خود بداند اما در فلسفهبافی، از رفاقت پرولتری حرف بزند.
————
—————————————————
متاسفانه بخش دیدگاههای این مطلب بسته است.