مهاجران افغانستانی، سالهاست که نمیتوانند نفس بکشند
محرومیت از حق تحصیل کودکان افغانستانی و استثمار آنان توسط سازمان شهرداری تهران جهت تکمیل نیروی کار زبالهگرد خود و از سویی رد مرز وحشیانهی آنان، بهعینیترین وجه ممکن به یک جنایت عادیسازی شده در جمهوری اسلامی بدل شده است. ….
————————————————————————–
مهاجران افغانستانی، سالهاست که نمیتوانند نفس بکشند
یازدهم اردیبهشت ۱۳۹۴ بود که تجمع اول ماه می از سوی خانهی کارگر جمهوری اسلامی با شعارهای برجستهی فاشیستی، با محوریت دوگانهسازی کارگر ایرانی و افغانستانی و قرائت قطعنامهی خانهی کارگر همراه شد و شعار و پلاکاردهای «کارفرما حیا کن، افغانی را رها کن» در کنار یکی مفاد قطعنامه قرار گرفت: «از کارگر ایرانی در برابر کارگر خارجی، به شدت حمایت شود».
مقصر جلوه دادن کارگران افغانستانی در برابر کسادی بازار کار کارگران ایرانی، رویهی جدیدی نیست. چنین سیاستهای کلان نژادپرستانهای نمود عینی خود را در تمامی زیست، معیشت و جان کارگران و مهاجران افغانستانی در ایران نمایان ساخته است.
فروپاشی اقتصادی و سقوط ارزش پول ایران در کنار اخراج گستردهی نیروهای کار، موجب شد تا در شهریورماه سال گذشته، موج سوم خروج ۲۸۳ هزار نفری کارگران افغانستانی از شهرهای ایران رقم بخورد. اما تثبیت این دوگانهسازیِ نژادی، تماما سیاسی و متکی بر عملکرد دولتهای پیاپی جمهوری اسلامی است.
در کنار اخبار روزانه از حوادث کارگری، فقدان ایمنی در محیط کار و مرگ کارگران، سهم از دست دادن جان کارگران و کودکان کار افغانستانی همپا با مرگ همان کارگران ایرانی است که سعی در جداسازیشان دارند. یکی از آخرین موارد، مرگ ۵ کارگر مهاجر افغانستانی در پی آتشسوزی یک گلخانه در نزدیکی کارخانهی قند دهسرخ (مبارکه) اصفهان بود. مرگی با سوختگی بالا که مانع از تشخیص هویت آنان شده بود. شرایط کار در فقدان ایمنی، نبود بیمه و «بیگانه» انگاری نیروی کاری که ارزان قیمت تلقی میشود، وضعیت جان و سلامت کارگران مهاجر را سالهاست که بدل به فاجعه کرده است.
محرومیت از حق تحصیل کودکان افغانستانی و استثمار آنان توسط سازمان شهرداری تهران جهت تکمیل نیروی کار زبالهگرد خود و از سویی رد مرز وحشیانهی آنان، بهعینیترین وجه ممکن به یک جنایت عادیسازی شده در جمهوری اسلامی بدل شده است.
این فاشیسم ساختاری و روزمره که به مدد تولید انبوه سریالها و فیلمها و تثبیت گفتمانی نژادپرستانهی قشری از سلبریتیهای حکومتی از تریبونهای حاکمیت هم پخش میشود، در میان اعتراضات و واکنشهای محدود فعالان سیاسی، جای خود را در «فرهنگ عامهی برتری انگاری نژادی علیه افغانستانیها» بیشتر باز میکند! دامنهی این توهین و فاشیسم عیان بهقدری است که زندگی مهاجران و کارگران افغانستانی را در ایران بدل به فاجعه و «پذیرش اجباری آن فاجعه» کرده است.
ماهیت، کالبد و نیروی کار آنان برای جمهوری اسلامی در منطق سرمایهدارانه و نظامی، مساوی با سود مطلق است. بهرهکشی از مهاجران افغانستانی و خریدن خون آنها با گزارهی حضور در لشگر فاطمیون و مدافعین حرم در ازای اقامت دائمی خانوادههای آنان در ایران بر چه کسی پوشیده است؟
آیا شکنجه و کشته شدن پنجاه تن از مهاجران افغانستانی توسط ماموران مرزبانی ایران، حتی در بخش رسانهای به تکانهای جهت تغییر این فاشیسم ریشهای بدل شد؟ کارگرانی که بعد از ضربات کابل و شکنجه در هریرود (مرز ایران و افغانستان) انداخته شدند. قتل فاشیستی آنان در کنار مرگ و سوختن یک خودروی حامل مهاجران افغانستانی با شلیک پلیس نیروی انتظامی در یزد، آیا کمتر از کشته شدن فاشیستی جرج فلوید بهدست پلیس راسیست آمریکایی است؟ و اگر خیر، پس چگونه میتوان روند عادیسازی از ستم و کشتار مهاجران افغانستانی در ایران را «فاشیستی» نخواند؟
مهاجران و کارگران افغانستانی و کودکانشان بهصورت هر روزه مورد تحقیر نژادی و استثمار قرار میگیرند و نیروی کار ارزانقیمتشان، جیب سرمایهداران و کارفرمایان و جانشان نیز به تثبیت موقعیت نظامی/ایدئولوژیک جمهوری اسلامی در منطقه بدل میشود.
مرگ، شکنجهی با کابل و سوختن آنها بدل به هیچ آکسیونی نمیشود، اتحادی را پیرامون ایستادگی علیه فاشیسم خلق نمیکند، هشتگ جهانیشان ترند نمیشود و یقهی سویههای نژادپرستانهی جمهوری اسلامی گرفته نمیشود! میبایست علیه این استبداد ایستاد، میبایست ابعاد زیستن در یک حاکمیت فاشیستی را عیانتر ساخت تا دیگر ناظرین و دلسوختگان اعتراضات اخیر جهانی نیز بدانند که مهاجران افغانستانی سالهاست که نمیتوانند نفس بکشند!
«متن از گروه نویسندگان #سرخط »
https://t.me/SarKhatism
—————————————————-
متاسفانه بخش دیدگاههای این مطلب بسته است.