آناهیتا اردوان: دور تسلسل باطل در صیانت از بدیل بورژوایی!
تفسیر خبر مبنی بر یکدست سازی نظام توسط خامنه ای بواسطۀ جلوس فرمانده اسبق سپاه، اختلاسگر معروف و شهردار دزد و فاسد بر تخت ریاست مجلس استبداد و استنتاج این موضوع که دولتِ جمهوری اسلامی، بین دو تیغ اصولگرا؛ قالیباف و رئیسی، قرار گرفته است، نظیر تفسیر خبر پوریا ماهرویان بی بی سی، همان یک پایه و دو پایه سازی، فریبکاریِ دو دست کردن نظام، است. این سفسطه پیش از اینها نیز در مسیر دو پایه کردن رژیم، سناریوی قراردادنِ ناطق نوری در مقابل خاتمی، پیروزی احمدی نژاد در انتخابات ریاست جمهوری را، پیراهن عثمان میکرد. ….
—————————————————————————-
——————————————–
دور تسلسل باطل در صیانت از بدیل بورژوایی!
آناهیتا اردوان
برخی محافل با تعویض رئیس مجلس شورای اسلامی از لاریجانی به قالیباف دوباره به تکرار عبارت پردازی پیرامون یک پایه و دو پایه گی نظام پرداختند. تفسیر رویدادها بنا بر «پروژه یک دست سازی خامنه ای» به کرات در دهه های اخیر بمحض اختمامِ انتخابات مجلس یا ریاست جمهوریِ استبداد نقل و نبات محافل مزبور بوده است. اینبار نیز اینگونه مدعی اند که؛ قالیباف از لیست «اصولگرایان» است و خصومت دیرینه با « روحانی» دارد. لذا، خامنه ای یک دست سازی کرده است. این در حالیست که زمانیکه میگوییم این نظام استبدادی ست دیگر یک دست و دو دست « یک پایه و دو پایه» ندارد که خامنه ای بخواهد با تعویض مهره ها آن را یکدست کند!
تفسیر خبر مبنی بر یکدست سازی نظام توسط خامنه ای بواسطۀ جلوس فرمانده اسبق سپاه، اختلاسگر معروف و شهردار دزد و فاسد بر تخت ریاست مجلس استبداد و استنتاج این موضوع که دولتِ جمهوری اسلامی، بین دو تیغ اصولگرا؛ قالیباف و رئیسی، قرار گرفته است، نظیر تفسیر خبر پوریا ماهرویان بی بی سی، همان یک پایه و دو پایه سازی، فریبکاریِ دو دست کردن نظام، است. این سفسطه پیش از اینها نیز در مسیر دو پایه کردن رژیم، سناریوی قراردادنِ ناطق نوری در مقابل خاتمی، پیروزی احمدی نژاد در انتخابات ریاست جمهوری را، پیراهن عثمان میکرد. اخیراً در تمایز قائل شدن بین نهادها و ارگانهای ساخت قدرت تا جداسازی ارگانهای سرکوبیِ سپاه و ارتش بر اساس «بافت» پیش رفته و میگویند؛ « سپاه و ارتش بافتی متفاوت دارند!». آیا این حضرات دانشمند نمیدانند که ارگانهای سرکوبگر هیچ حکومتی را نمیتوان با اتکاء به علم بافت شناسی و زیست شناسی سلولی، تجزیه و تحلیل کرد؟؟ یا اینکه نمیدانند « بافت» به چه معناست! مگر ارگانهای سرکوبی، سلولهای عصبی، عضلانی، عصبی و الی آخر بدن هستند که بر اساس بافت شان، قابل تفکیک و تمایز و زیرمجموعۀ پروژۀ دو پایه کردن نظام، قرار بگیرند؟!! مافیای سرکوبی- اطلاعاتی؛ ارتش، سپاه، ناجا، واجا، کارکرد، ماهیت، منافع یکسان طبقاتی و وظیفه ای مشخص؛ کنترل، مهار و سرکوب اعتراضات بویژه دستگیری سازمان دهندگان در راستای حراست از بورژوازی حاکم، را به عهده دارند.
خامنه ای بالاترین نمایندۀ نئولیبرالیسم و فرماندۀ کل نیروهای مسلح، ارتش و سپاه و … در ایران است.
دولت نیز، نماد تمرکز و انباشت قدرت طبقۀ حاکم، همراه دیگر ارگان و نهادهای رژیم در سیستم همجوشی تخریبگر به همپوشانی مشغولند. تمام ارگانهای نظام جمهوری اسلامی چیزی جز سیاست کلی نظام را پیش نمی برند. این موضوع با تعویض مهره ها و تفکیک سپاه و ارتش آنهم بر طبق «بافت»، خدشه پذیر نیست. هدف دو پایه و سه پایه کردن نظام، پروپاگاندای وزارت اطلاعات و هدف آن، کشاندن تودهها به پای صندوقهای رای و صحه گذاشتن بر پلورالیستی بودنِ نظام استبدادی، واقعیتی کاذب- صوری، بمثابۀ نیازی ضروری و الزامی استبداد است.
اما، چرایی رویکرد به این «مسالۀ بیهودۀ» تعویض مهره ها از سوی دانایان بالفطرۀ خود خوانده، قابل کنکاش و تعمق است! علت دو پایه کردن رژیم و استنتاج «پروژۀ یکدست سازی نظام توسط خامنه ای» از سوی آنانیکه خودشان را تنها هماورد بلامنازع البته «خامنه ای و رژیم آخوندی و ملایان» بحساب می آورند و چونان فرعون، خویشتن را براندازان خطاناپذیر بشمار می آورند، چیست؟! آیا اینان آگاهانه کر مادرزادند و شعار «اصلوگرا، اصلاح طلب. دیگر تمام شد ماجرا را نشنیده اند»؟
علت: چپاندن «دولت بورژوایی» بعنوان [تنها] بدیل جمهوری اسلامی از آنسوی کارزارِ تعیین تکلیف با جمهوری اسلامی ست. گذشته از اینکه، تداوم تفسیر رویدادهای مقطعی – سطحی نظیر تعویض عناصر ریز و درشت نظام حداقل از دوران ریاست جمهوری خاتمی مبین ایستایی ذهن و عدم تطابق آن با واقعیات جاری و ناتوانیِ تحلیل مشخص از شرایط مشخص است، در راستای پردازش به این موضوع که خامنه ای میخواهد یکدست سازی کند، مشروعیت بیشتری به دولت جمهوری اسلامی در مقایسه با ارگانهای دیگر، قائل میشوند. نقش مهم دولت در نظام استبدادی را مخدوش و با قائل شدنِ نقش اجرایی صرف، دولت را منفعل و حتی مظلوم جلوه میدهند. در نهایت برای خالی نماندنِ عریضه، با یک چرخش قلمی، به ترویج پوپولیسم معیوب و مخرب و تقدس بی چون و چرای مردم با اتکاء به کلمات عوام پسندِ «خیزش مردم، بیشمارانیم» بری از رویکردِ محکمِ طبقاتی و اعراض از ضرورت نقش رهبری و راهبردی آوانگارد طبقۀ کارگر ساختاریافته، می پردازند. کما فی السابق، تقدیس مطلق و بی چون و چرای مردم و تبلیغات ضد سامان و سامان دهی، تشکل و تشکل یابی است که برای سازماندهی از پیش در ایران، بمثابۀ اصولی ترین و حساس ترین مولفه انقلاب و اهمیت رابطۀ دیالکتیکی نظم و بی نظمی، ارزشی قائل نیستند. جای شگفتی ندارد که مشکل شان «آقا» و «مجلس ملاهاست» و نه «حاکمیت سرمایه داری به نمایندگی علی خامنه ای» است. از تحلیل طبقاتی طفره میروند، دیگر چه برسد به رادیکالترین وجه تحلیل طبقاتی که جمهوری اسلامی را نظامی سرمایه داری و نقد را از نقد شیوۀ تولید، توزیع و مصرف و تضاد کار و سرمایه آغاز میکند. اینان هرگز گامی فراتر از این بسوی عقب برنمیدارند که از ماهیت که تعیین کننده است، چشم پوشی کنند؛ ماهیت استعماری یا استثماری امپریالیسم را به سیاست و دولت جمهوری اسلامی را به ارگان اجرایی صرف تقلیل دهند، منافع طبقاتی و ماهیت دستگاه سرکوبی اعم از ارتش و سپاه و … را از یکدیگر متمایز و اسم چنین مسموم سازی را نوعی «تجزیه تحلیل ساخت قدرت» گذاشته و در مغلطۀ پوپولیستی، مستور می سازند. این هم نوعی منطق است. اما، منطق بورژوازی ست.
گیجی غیرقابل علاج که همواره نگاه به بالا دارد، آنجا به بیراهه میرود که تمایزات در شیوه های غارتگری و رویارویی جمهوری اسلامی با بحران که اساساً نتیجۀ فشار از پایین است را در نظر نمیگیرد. به دیگر سخن، منازعات درون حکومتی خود محصول فشار اعتراضات کارگران و زحمتکشان است که هر چه آگاهانه تر و سازمان یافته تر قصد برچیدن طومار حکومت را داشته باشد بیش از پیش نمایندگان بورژوازی را به دست آویختن به شیوه های سرکوبی- اطلاعاتی، وادار میسازد و منازعات شان پیرامون سرکوب به مثابۀ هدف مشترک، افزایش میدهد. در ثانی، تنوع شیوه های چپاولگری یا تعویض مهره ها، همگی در دایرۀ تنگ رعایت قانونمندی های اساسی حاکم بر نظام بر پایۀ منافع مشترک مادی و طبقاتی، تبیین می گردند و نه « پروژۀ یکدست سازی و بافت شناسی»! عامل مهم و نهایی تعیین کنش و واکنشها، رفتار و عملکرد و تصمیم گیری های کانون های قدرت نسبت به یکدیگر و همچنین نسبت به اعتراضات کارگران و زحمتکشان در راستای حراست از تداوم بقای نظام است. از همین روست که تمامی ارگان ها و نهادهای حکومتی در چارچوب هیرارشی قدرت، در لحظۀ خیز و کنش سوژۀ اصلی [ پیشتاز ساختاریافتۀ طبقه کارگر] برای تغییرات بنیادین، بر پایۀ منافع مشترکِ طبقاتی با توسل به قهر ضد انقلابی، اقدام ورزیده اند. بنابراین، نظریه ای که امر فروپاشی نظام را از مجرای تضعیف « خامنه ای» و رشد تناقضات ذاتی نظام، استنتاج می کند عملآ منافع مادی مشترک بسیار هنگفت میلیاردی بعنوان حلقه پیوند کانون های قدرت را نادیده می گیرد. مهره های ریز و درشت حکومتی از خامنه ای گرفته، فرمانده های سپاه و ارتش، به رغم منازعات شدید و فراوان تا سرحد حصر یاران دیرینه، در دهه های گذشته تا به امروز، به همزیستی و هم پوشانی در سیستم هم جوشی تخریب گر، در بطن قدرت، ادامه داده اند. بنابراین، نحوۀ رویکرد دو دست سازی به تبیینی غیرواقعی از واژه های درونی و بیرونی و سازوکار آنها با یکدیگر راه می برد که استراتژی «براندازی درونی» در آن نهفته است. به همین خاطر با جداسازی نیروی سرکوبگر رژیم بین سپاه و ارتش آنهم بر اساس «بافت شناسی» قصد یارگیری از قدرت برای تشکیل دولت بورژوایی آینده دارد.
در نظر ایشان، «براندازی» نتیجۀ تشدید تضادهای درونی ست و نه حملۀ متحدانه، ساختاریافتۀ پیشتازان طبقۀ کارگر که خواستار انقلاب اجتماعی هستند. وگرنه، چرا از دیرباز با تعویض نماینده و روسای ارگانها و دولت به تلاش خامنه ای برای یکدست سازی اشاره میکنند؟ به دیگر سخن، گویا رژیم یک رژیم پلورالیستی ست و بعد بیش از چهار دهه تازه خامنه ای می خواهد آن را با تعویض مهره ها یکدست سازد! چه راهبرد و هدفی پشت ترویج پلورایستی بودن نظام استبدادی نشسته است؟ توهم به کثرت گرایی رژیم تا «بافت» ارتش سرمایه داری تاجدارِ دیروز و امروز بعلاوۀ مافیای مالی- نظامی سپاه پاسدارانِ غارتگر و جنایتکار، برای چیست و از کجا نشات میگیرد؟
«براندازی درونی» منتج از تشدید تخریبگری در سیستم همجوشی هرگز مانند زمانی نیست که پیشتازان طبقۀ کارگر به یک مبارزۀ دائمی و پیوسته خارج از دستگاههای دولتی- سرکوبی اقدام می ورزند و می کوشند سیستم حاکم را با نضج، بالندگی و کسبِ رهبریِ اعتراضات زحمتکشان و کارگران، کاملا از هم بپاشانند و نظمی نوین جایگزین سازند. در این مسیر، دستگاه دولت برایشان یک شی یا یک ساخت نیست که فی نفسه بیطرف باشد. بلکه، روابطی که قدرت دولت را مشخص می کند، ساخت دستگاه آن را نیز فرا می گیرد بنحوی که دولت فشردۀ موازنۀ نیروها تعریف می شود. از این رو، گذار به جامعه به سنتزی عالی تر نمیتواند بوسیلۀ انتقالی ساده در قدرت دولت و یا یارگیری از قدرت حاکم، صورت بگیرد. در این روند، دستگاههای دولتی بهمراه سیستم سرکوبی؛ ارتش و سپاه پاسداران، باید خُرد و از هم پاشیده شوند که کارزار مبارزه ضد جمهوری اسلامی، شاهد ربودن قدرت سیاسی- اقتصادی بعنوان مثال، محمد مرسی از اخوان المسلمین و سپس کودتا عناصر ارتش حسنی مبارک در ۳ ژوئیه ۲۰۱۳ در مصر و تبعات بعد از آن که تنها یک نمونه از مظاهر انسداد مسیر انقلاب توسط بورژوازی ضد انقلاب در فرایندِ یارگیری از نظم پیشین در سراسر تاریخ است، نگردد. خواستهای اجتماعی- سیاسی و اقتصادی طبقۀ کارگر ایران فرونپیچد و مجدداً مبارزه بر سر قدرت میان انواع و اقسام گروههای بورژوازی باشد، طبقۀ کارگر را بی رمق و ناتوانتر سازد و پیشرو طبقۀ کارگر مجبور باشد به مبارزه برای تامین آزادی عمل سیاسی و ضد ضمیمه گیِ خواستهای رادیکال طبقۀ کارگر به بورژوازی تازه نفس که به مدد یارگیری از نیروی سرکوبی و عناصری از دیکتاتوری پیشین، به قدرت رسیده است، اقدام ورزد. چون، مساله صرفاً بر سر تعویض سران این دستگاهها و حتی براندازی صرف نیست. بلکه، عبارت است از یک دگرگونی اساسی در ساخت سازمانی واقعی بورژوازی حاکم بر طهران که شدیداً برابر هر گونه تغییر بنیادین مقاومت می کنند.
در تحلیل نهایی، در کنه دور تسلسل باطل در صیانت بدیل بورژوایی که رژیم را پلورایستی بشمار می آورد بموازات تمایز قایل شدن بین ارتش و سپاه، [ بخوانید یارگیری از نیروی سرکوبی جمهوری اسلامی]، علایق بیمارگونه قدرت طلبانه «در انتظار» نهفته است. این، کاملا با استراتژی، دولت بورژوایی، التزام و اعتقاد به آن، و همچنین برنامه های احترام به تجارت آزاد و رعایت اصل مالکیت خصوصی، انواع افسونگریها و وعده های خوب برای آینده، بدون اندک آسیبی به سرمایه و سود- همخوانی و همسویی دارد. بورژوازی بهمراه خرده بورژوازی، تنها طرفدار قدرت یکتای بورژوازی ست و همواره از پیش با قلم فرسایی به مسموم سازی ذهن طبقۀ کارگر پرداخته و آگاهی طبقاتی شان را فرو کوفته است. فرارو، رسواسازی عبارت پردازیهای بورژوازی و خرده بورژوازی و ….
غبارزدایی از چهرۀ منفور تاریخی دولتهای بورژوایی در ایران و تراژدی های در پی آن، کرشمه بازیهای پوپولیستی و تکیه بی هزینه و محض بر مبارزات خودجوش توده های غیرحزبی، در میان کارگران به مثابۀ طبقه ای که تا آخر انقلابی باقی می ماند از وظایف پیشتازان متحد انقلابی، در پویۀ تدارک حزب سیاسی این طبقه و تحقق دیکتاتوری پرولتاریا، در کشورشان بوده و هست.
——————————————————————
متاسفانه بخش دیدگاههای این مطلب بسته است.