«به دور از بنده گی»، شعر از شمی صلواتی

هیچ خدایی را بنده نیستم
کلاهم را برای فاتحان دروغین تاریخ
به نشانه احترام بالا نمی برم
شیخ و شاه دشمن به اندیشه اند
و من به دنبال تغییر وضع موجود ….

—————————————————

«به دور از بنده گی»

هیچ خدایی را بنده نیستم
کلاهم را برای فاتحان دروغین تاریخ
به نشانه احترام بالا نمی برم
شیخ و شاه دشمن به اندیشه اند
و من به دنبال تغییر وضع موجود
نه اهل مماشات، نه بده و بستونم
هیچ پرچمی را قابل نمی بینم
مگر آنکه بر آن ارزشهای انسانی “حک” شده باشد
از مرگ نمی هراسم
تنها هم نیستم، دوستان بسیاری دارم
با دشمنانی بی رحم و جانی
و تصوراتی در ذهن
که در آن “انسان” ارزشهای اوست
و بیرقی برای تغییر.
می دانم پیروزی زمانی ست
که آخرین شیادان را “چه شیخ باشد چه شاه”
به دادگاه عدل و انصاف سپرده باشیم.
٭٭٭٭
در بستر رهایی!
زندگی معنای یک اندیشه
و به سوی فتح رفتن است.
یا شکست را پذیرفتن و
تن دادن به ذلت و خواریست
٭٭٭
هیچ خدایی را بنده نیستم
کلاهم را برای فاتحان دورغین تاریخ
به نشانه احترام بالا نمی برم
ترجیح می دهم  زندگی پر دردی داشته باشم
ولی همچون یک انسان  صاحب منطق برابری طلب بمیرم
تا تن دادن به ذلت و خواری.

۷ آگوست ۲۰۱۳  شمی صلواتی

—————————————————–

متاسفانه بخش دیدگاه‌های این مطلب بسته است.