«من این کشتار و این سرکوب و زندان را نمیخواهم!»، شعر از حسن جداری
من این بند اسارت را که دین، بر پای زن بسته است
من این تحقیر و این آزار نسوان را، نمیخواهم ….
———————————————————-
من این کشتار و این سرکوب و زندان را نمیخواهم!
حسن جداری
من این ملک پر از اندوه و حرمان را، نمیخواهم
من این جمعیت زار و پریشان را، نمیخواهم
من این بند اسارت را که دین، بر پای زن بسته است
من این تحقیر و این آزار نسوان را، نمیخواهم
من این عمامه را در کله توخالی ملا
من این شیادی و تزویر شیخان را، نمیخواهم
به زنجیر ستم بسته است ملا، پای آزادی
من این ملای زشت آئین و نادان را، نمیخواهم
من این شیخ ستمگر را که خون خلق میریزد
من این کشتار و این سرکوب و زندان را، نمیخواهم
من این اندوه و رنج توده محروم و زحمتکش
من این رخسار زرد و چشم گریان را، نمیخواهم
ز ظلم کارفرما، کارگر بر نان شب محتاج
من این بیرحمی سرمایه داران را، نمیخواهم
جهانی عاری از بیداد و استثمار، میخواهم
نصیب توده ها، این رنج و حرمان را، نمیخواهم
برای خاطر شعر و سرود و عشق و آزادی
به قتل عاشقان، فتوی و فرمان را، نمیخواهم
برای دفع شّر دشمنان توده زحمت
رهی، جز انقلاب و قهر و عصیان را، نمیخواهم
به دست توده ها، این ملک را آباد باید کرد
من این خاک ملال انگیز و ویران را، نمیخواهم!
——————————————————–
متاسفانه بخش دیدگاههای این مطلب بسته است.