مارگریت اسکات: پرده برداشتن از فاجعهی قتل عام در اندونزی
در اول اکتبر ۱۹۶۵ شش ژنرال ارتش اندونزی به دست گروهی از افسران جوان به قتل رسیدند؛ ارتش این کشور و دولت آمریکا «حزب کمونیست اندونزی» را مسئول این حادثه دانستند. به دنبال آن، ارتش و شبهنظامیان اسلامگرا صدها هزار نفر را به ظن ارتباط با این حزب دستگیر کرده و به قتل رساندند. انتشار اسناد سفارت آمریکا در جاکارتا، پایتخت اندونزی، بار دیگر توجه افکار عمومی را به این فاجعه جلب کرده است. ….
———————————————————–
پرده برداشتن از فاجعهی قتل عام در اندونزی
مارگریت اسکات
برگردان: افسانه دادگر
در دورهی سرکوب کمونیستها در اندونزی، که در جریان آن حدود نیم میلیون اندونزیایی به قتل رسیدند، سربازان مظنونان را به زندان میبرند، جاکارتا، ۳۰ اکتبر ۱۹۶۵
«پدربزرگ من در سال ۱۹۶۵ در بالی استاد دانشگاه بود، و در آنجا به قتل رسید. ما حتی نمیدانیم جسدش را به درون کدام گور دستهجمعی پرت کردهاند.» این حرفِ یکی از داوطلبان است، یک دانشجوی کالج که پدرش اهل اندونزی است. او در ماه اوت به گروهی از محققان و دیگر داوطلبان در «مرکز ملیِ غیرمحرمانه کردنِ اسناد» در بیرون شهر واشنگتن پیوست، جایی که برای پروژهی بیسابقهی بررسی حدود سی هزار صفحه اسناد سفارت آمریکا در جاکارتا (که به تازگی از حالت طبقهبندی محرمانه خارج شده) کار میکنند. این مدارک جزئیات مهم و تازهای را در مورد آنچه در قتل عام اندونزیاییها در سالهای ۱۹۶۵-۱۹۶۶ روی داده است افشا میکنند. این کشتار یکی از بدترین قتل عامها از زمان جنگ جهانی دوم بوده، و با این حال از جنایاتی است که کمتر از همه دربارهی آن اطلاعرسانی کردهاند: کشتاری که تخمین زده میشود در آن نیم میلیون از اهالی اندونزی، به ظنِ کمونیست بودن، به دست سربازان و جوخههای مرگِ گروههای شبهنظامی به قتل رسیدند.
آن دانشجوی داوطلب از فرصت همکاری در این پروژه به شدت استقبال کرده بود، نه چون خانوادهی خودش با این قضیه ارتباط داشتند بلکه، چنان که خود او به من گفت، چون لازم بود اهالی اندونزی بدانند که چه روی داده است و چه کسی مسئول است – نکتهای که بردلی آر. سیمپسون تاریخدان از دانشگاه کنتیکت، که هدایت این برنامهی بررسی اسناد و مدارک را بر عهده داشته هم آن را خاطرنشان میکند. به نظر سیمپسون، «اندونزیاییها باید بتوانند سرگذشت خاص خویش را به زبان آورند، و حق آنهاست که اسناد و مدارک مربوط به دولت خویش را ببینند. هرچه این اسناد بیشتر از سوی دولت آمریکا منتشر شود، تقاضای اندونزیاییها برای دریافت آنها هم باید بیشتر شود.»
بخش عمدهی این ماجرا هنوز ناشناخته است. آنچه میدانیم این است که شش ژنرال ارتش در سحرگاه اول اکتبر ۱۹۶۵ به دست گروهی از افسران جوانی به قتل رسیدند که مدعی بودند پیشدستی کردهاند و به این وسیله مانع کودتای نظامیِ «شورای ژنرالها»ی تحت حمایت سازمان سیا شدهاند. توطئهی این افراد شکست خورد، و بیدرنگ ارتش اندونزی و دولت آمریکا حزب کمونیست اندونزی را مسئول دانستند، حزبی که در آن زمان سومین حزب بزرگ کمونیست جهان و حامی سوکارنو، رئیس جمهور مادامالعمر و چپگرایِ مستبد کشور بود.
ظرف چند روز، ارتش و شبهنظامیان محلی هرکه را که با این حزب رابطه داشت گیر انداختند. سپس، بیشتر آنهایی را که دستگیر کرده بودند از بین بردند و تیر زدند، یا سر بریدند، یا با چاقو به قتل رساندند. بیشتر کشتارها به دست نیروهای شبهنظامی وابسته به ارتش انجام شد، و اعضای آنها شامل تبهکاران و جوانان عضو دو سازمان از بزرگترین سازمانهای اسلامی کشور بودند. به علاوه، صدها هزار اندونزیایی به زندان افتادند، و خانوادههایشان نیز مثل خانوادهی کشتهشدگان مغضوب شدند.
در حال حاضر، قتل عام اندونزیاییها به سبب فیلمهای درخشان جاشوا اوپنهایمر مورد توجه آمریکاییهای زیادی قرار گرفته است.
در تمام مدت این قتل عام، دولت آمریکا کمکهای مستقیم و غیرمستقیمی به ارتش کرد، و این حمام خونی را که به راه افتاده بود به حساب پیروزی سرنوشتسازی گذاشت که وضع توازن قوا را در جنوب شرقی آسیا عوض میکرد. وقتی قتل عام پایان گرفت، اندونزیاییها در زیر سایهی حکومت نظامی ژنرال سوهارتو و این توهم بنیادینِ آن به سر میبردند که «ارتشْ کشور را از شر کمونیستهای ملحد نجات داده است.» هرگونه گفتوگویی دربارهی قتل عام ممنوع شد، مگر در قالب روایت رسمی: حزب کمونیست باید قلع و قمع میشد، و اهالی اندونزی خود از این کشتارهای دستهجمعی حمایت کردند، یا حتی در آن دست داشتند.
در سال ۱۹۹۸، اندونزیاییها بر سوهارتو شوریدند، و سالهای پس از آن دموکراسی متزلزلی روی کار آمده است، که اندونزی را سومین دموکراسی بزرگ جهان میکند (همانطور که بزرگترین اکثریت مسلمانان را هم در بین کشورهای جهان دارد). گشایش دموکراتیک فضای سیاسی باعث از سرگرفته شدن بررسی دقیقِ روایت رسمی دربارهی قتل عام در اندونزی شد. کوششها برای افشای فجایع گذشته زمانی سرعت گرفت که جوکو ویدودو، معروف به جوکووی، در سال ۲۰۱۴ بعد از نامزدیاش در انتخابات به عنوان اصلاحطلبِ خارج از حلقهی الیگارشی (اقلیت حاکم) و نخبگان سیاسی (که هردو در زمان سوهارتو و پس از خلع او از قدرت تجدید قوا کرده بودند) به عنوان رئیس جمهور انتخاب شد. جوکووی وعده داد که با سیاستِ درهای باز و کثرتگرایی بر جمعیت ۲۵۰ میلیونی کشور حکومت کند، و بسیاری امیدوار بودند که او به چشمپوشی از نقض حقوق بشر در گذشته، که از سال ۱۹۶۵ شروع شد، پایان دهد. بحث بر سر تشکیل کمیتهی حقیقتیاب یا حتی عذرخواهی از ملت بود.
در حال حاضر، قتل عام اندونزیاییها به سبب فیلمهای درخشان جاشوا اوپنهایمر مورد توجه آمریکاییهای زیادی قرار گرفته است: فیلمهای عملِ کشتن (۲۰۱۳) و چهرهی سکوت (۲۰۱۴)، که به فصل تاریک تاریخ این کشور، نخست از دید قاتلان و سپس از دید قربانیان، نگاهی انداخته است. وقتی جوکووی در سال ۲۰۱۵ در دفتر رسمی باراک اوباما در کاخ سفید با او دیدار کرد، برخی از اندونزیاییها امید داشتند که اوباما به جوکووی کمک کند تا بقیهی اسناد طبقهبندیشده و محرمانهی آمریکا هم در دسترس عموم گذاشته شود. به ویژه که، وقتی اوباما هشت ساله بود به اتفاق مادرش به جاکارتا رفته بود، درست پس از آن کشتارها؛ و در جوانی، در دفتر خاطرات خود دربارهی پنهانکاریها و آسیبهای روانیِ آن دوران نوشته بود. این علاقهی تازه ایجادشده در افکار عمومی به اطلاع یافتن از ماجرای قتل عام اندونزیاییها باعث شد تا مدیر «مرکز ملیِ غیرمحرمانه کردن اسناد»، به شکلی غیرمعمول، به دنبال از طبقهبندی خارج کردنِ پروندههای سفارت آمریکا باشد.
اخیراً، سیمپسون و سه تاریخدان دیگر که متخصص آن دورهاند خلاصهای از مهمترین اسناد محرمانه را منتشر کردند. هرچند خلاصهی آنچه آنها روایت میکنند قبلاً علنی شده بود، این اسناد بیانگر روایتی تکاندهنده است، از این که چگونه مقامات آمریکایی قلع و قمع کمونیستها را از نزدیک رصد میکردند و ارتش اندونزی را ترغیب میکردند که کار را یکسره کند. بنا به گزارش سیمپسون، این تلگرامها، نامهها، و گزارشهایی که قبلاً دیده نشده بودند «شامل جزئیات مشمئزکنندهای است مبنی بر این که آمریکا آگاهانه و رضایتمندانه از قتل عام مردم بیگناه حمایت کرده است.»
برای مثال، تلگرامی از سفارتخانه به وزارت امور خارجه در ۲۰ نوامبر ۱۹۶۵ گزارش میکند که اعضای حزب کمونیست در مرکز جاوه چیزی دربارهی کودتای اول اکتبر نمیدانستند؛ با این حال گیر میافتادند و به قتل میرسیدند. گزارش دیگری در اواخر نوامبر حاکی از آن است که ژنرال سوهارتو در پشت این قتل عامها است، و این که دستگیری بیحساب و کتاب کمونیستها مشکلاتی را در خصوص چگونگی تأمین جا و غذای آنها در زندانها به وجود آورده است. «بسیاری از استانهای کشور با اعدام زندانیان حزب کمونیست، یا کشتن آنها قبل از دستگیر کردن آنها، وظیفهای که دستههای جوانان مسلمان اسبابش را فراهم میآوردند، این مشکل را برطرف میکنند.»
در دورهی سرکوب کمونیستها در اندونزی، که در جریان آن حدود نیم میلیون اندونزیایی به قتل رسیدند، سربازان مظنونان را به زندان میبرند، جاکارتا، ۳۰ اکتبر ۱۹۶۵
در ۲۱ دسامبر، سفارت آمریکا گزارش میکند که در حدود ۱۰۰هزار کمونیست به قتل رسیدهاند، که ۱۰هزار نفرشان در بالی بودهاند، و در ادامه دربارهی روابط بهبودیافتهی بین آمریکا و اندونزی، از «تغییر خارقالعادهی اوضاع و احوال که فقط در طول ده هفته رخ داده است» استقبال میکند. کشتارها و دستگیریها بیش از ماهها ادامه داشت. در مارس ۱۹۶۶، سوهارتو بر اریکهی قدرت بود، حزب کمونیست غیرقانونی اعلام شد، اندونزی متحد حیاتی آمریکا در جنگ سرد شد، و سیل کمکها و سرمایهگذاریهای آمریکا به سویش سرازیر شد.
این اسناد، با وجود بیان جزئیات جدید، چیزی دربارهی اقدامات مخفیانهی آمریکا در ماههای پیش از وقوع این حوادث نمیگوید. سیمپسون که تاریخ روابط آمریکا با اندونزی از۱۹۶۰ تا ۱۹۶۸ را در کتابی با نام اقتصاددانهای مسلح (۲۰۰۸) نوشته است، میگوید: «ما هنوز مهمترین مطالبی را که در اختیار سیا و دیا (آژانس اطلاعات دفاعی آمریکا) است در دست نداریم.» تاریخدانان دیگری که پروندههای سفارت را بررسی کردهاند عبارتاند از: جان روزا، نویسندهی بهانهی قتل عام (۲۰۰۶)، یکی از جامعترین کتابها تا به امروز دربارهی آن کودتای شکستخورده و قتل عام؛ جفری بی. رابینسون، که کتابش درباره قتل عام، فصل کشتار، سال آینده منتشر خواهد شد؛ و جسیکا ملوین، که سال آینده نیز کتابی دربارهی کشتارها، بر اساس مطالعات دکترای خود در سال ۲۰۱۴، به اسم فوت و فنِ قتل عام منتشر خواهد کرد. این مورخان به اتکای اطلاعاتِ از طبقهبندی خارجشدهی پیشین، در سالهای ۲۰۰۱ و ۲۰۱۵، ثابت کردهاند که آمریکا عملیات مخفیانهی خود در اندونزی را در اوایل دههی ۱۹۶۰، که به دنبال تقویت پیوندهای خود با ارتش آن کشور و برانگیختن رویارویی نهایی بین حزب کمونیست و ارتش بوده، تأیید کرده است. تا زمانی که پروندههای سیا و دیا از طبقهبندی خارج شود، جزئیات این عملیاتِ مخفی ناشناخته میماند. از آنجا که لازمهی آزاد کردن اطلاعات طبقهبندیشده صدور دستوری از جانب شخص رئیس جمهور و یا از طرف کنگره است، به نظر نمیرسد که چنین چیزی در ایام ریاست جمهوری ترامپ اتفاق بیافتد.
با این همه، افشای محتوای پروندهها در سفارتخانهی آمریکا در جاکارتا احتمالاً وضعیتی انفجاری را در اندونزی شکل خواهد داد. داستانی که این اسناد بازگو میکند روایت رسمی مبنی بر «نظم جدید» سوهارتو را به چالش میکند، و این از طبقهبندی خارج شدن اسناد در زمانی روی میدهد که سیاست در اندونزی به شدت دوقطبی شده است. بحث حسابرسی در مورد حوادث سال ۱۹۶۵ بسیاری از کشمکشهای سیاسی امروز را رقم میزند. هرچند به ویژه در بین جوانان شوقی وجود دارد برای بیشتر دانستن دربارهی آنچه در سال ۱۹۶۵ روی داده است، واکنشی خشمآلود نیز از طرف ژنرالهای ارتش و سیاستمداران اسلامگرا مشاهده میشود که هشدار میدهند هرگونه سخنی دربارهی آشتی ملی یا عذرخواهی از قربانیان به منزلهی طرح و نقشهای است برای احیای کمونیسم. این واکنشها وقتی جوکووی به دیدار اوباما رفت شروع شده بود، و آن زمان تنها شدت گرفته است.
گروههای اسلامیِ تندرو و ارتشْ گروههای بحث، رونمایی کتابها، و نمایش فیلمهایی دربارهی آن قتل عام را تعطیل کردهاند. عصر دموکراسی با خود انتخاباتِ مستقیمِ رقابتی و مطبوعات آزاد پویا را به اندونزی آورده است، اما نتوانسته است مصونیت از تحقیقات و پیگرد قانونیای را از میان بردارد که ارتش اندونزی از آن برخوردار است، و نیز نتوانسته است تصمیم سیاستمداران و اسلامگراهایی را عوض کند که حکم به سکوت در مورد آن کشتارها میکنند. وقتی در سال ۲۰۱۶، دولت جوکووی از برپایی همایشی حمایت کرد که در آن جانبهدربردگان بتوانند در ملأ عام سخن بگویند، ضدحملهای از سوی ژنرالهای بازنشسته از سوی «جبههی مدافعان اسلام» شکل گرفت (یک گروه فشار که به وزنهای به معادلات قدرت سیاسی تبدیل شده بود)، و خودِ جوکووی را به کمونیست بودن متهم کردند. این حمله آغاز زدوخورد بیرحمانهای شد که بین دموکراتهای کثرتگرا و پوپولیستهای اسلامگرا ادامه دارد.
گروههای اسلامیِ تندرو و ارتشْ گروههای بحث، رونمایی کتابها، و نمایش فیلمهایی دربارهی آن قتل عام را تعطیل کردهاند.
«جبههی مدافعان اسلام» به همراه شبکهی وسیعتری از اسلامگراها در اوایل سال جاری برای انتخاب فرماندار جاکارتا، و به منظور ایجاد اتحاد نیرومند و جدیدی بین جبههی اسلامگراها و نخبگان سیاسیِ مخالف کوجووی، دست به زورآزمایی زدند. آنها صدها هزار نفر از مردم را به تظاهرات خیابانی کشاندند تا از «اسلام» در مقابل فرماندار آن موقع جاکارتا، باسوکی تجاهاجا پورناما، که مسیحی و اصالتاً چینی و متحد نزدیک جوکووی بود، «دفاع کنند.» (پورناما که در نزد عموم به آهوک معروف است، نه فقط انتخابات را واگذار کرد، بلکه به اتهام «توهین به اسلام» به محاکمه کشیده و محکوم شد. او در حال گذراندن یک دورهی دو سالهی زندان است.) اگر این اتحاد پابرجا بماند، بخت جوکووی برای پیروزی در انتخابات بعدی در ۲۰۱۹ ممکن است به مخاطره بیافتد.
بعد از این پیروزی در برکنار کردن پورناما، «جبههی مدافعان اسلام» و متحدان اسلامگرای کارزاری، به ویژه در شبکههای اجتماعی، به راه انداختند که مدعی است احیای کمونیسم در جریان است و چین میکوشد تا اندونزی را مستعمرهی خود کند. ماه گذشته، پلیس مجبور به شلیک گاز اشکآور و مقابله با جمعیتی شد که مقابل دفتر «مؤسسهی کمکهای حقوقی» در جاکارتا شورش به پا کرده بودند، چون شنیده بودند که «حزب کمونیست اندونزی» در آنجا نشستی برگزار میکند. هرچند اخیراً یک نظرسنجی عمومی نشان داد که تنها ۱۲.۶ درصد از کسانی که از آنها نظرخواهی شده است امکان احیای کمونیسم در شرایط فعلی را قبول دارند، باز هم اسلامگراها و ژنرالهای بازنشسته و سیاستمداران راستگرا از لفاظی در مورد خطر کمونیسم دست بر نمیدارند و بر آن اصرار دارند.
هدف اصلی آنها جوکووی است – که مدتها است به دروغ او را متهم میکنند که رگ و ریشهی کمونیستی دارد. جوکووی، در کوششی برای حراست از موقعیت خود، هرگونه گفتوگویی دربارهی تحقیقات مربوط به گذشته را متوقف کرده است. انتشار اسناد سفارتخانهی آمریکا اخیراً در صدر اخبار اندونزی قرار گرفت، اما این اتفاق تاکنون هیچ گونه تفسیری را از جانب جوکووی و دیگر مقامات دولتی در پی نداشته است. از طبقهبندی خارج شدنِ این اطلاعات مقارن شده است با بالا گرفتن فعالیتهای انتخابات ریاست جمهوری برای سال ۲۰۱۹٫ ممکن است حق با پروفسور سیمپسون باشد که این اسناد به بازسازی بخشهایی از تاریخ مفقودشدهی اندونزی کمک میکند، و چه بسا حتی دولت اندونزی را وادارد که مدارک و سوابق خود را در مورد نقشی که ارتش در قتل عام ایفا کرده منتشر کند. اما در عین حال ممکن است اسلامگراها، ژنرالها، و سرکردههای باقیمانده از دوران رژیم سوهارتو موفق شوند تا از هر بحث و گفتوگوی تازهای در این مورد جلوگیری کنند. اگر چنین شود، تلاش افکار عمومی برای روشن شدن این بخش خونین از گذشتهی اندونزی تنها در حکم مهماتی خواهد بود که به درد دشمنان دموکراسیِ متزلزل و به سختی به دستآمدهی این کشور خواهد خورد.
——————–
مارگارت اسکات پژوهشگر و کارشناس مسائل خاور دور است. آنچه خواندید برگردانِ این نوشتهی اوست:
Margaret Scott, ‘Uncovering Indonesia’s Act of Killing,’ New York Review of Books, 20 October 2017.
از قتل عام با یکی از بستگان یکی از قربانیان.
مستندی در مورد چگونگی کشتار کمونیستها در اندونزی
ایرج شکری
کانال تلویزیون فرانسوی – آلمانی آرته برنامه «تِما»*یی داشت در مورد چگونگی کشتار کمونیست ها در اندونزی بعد از کودتای نظامی سال ۱۹۶۵ . در آغاز برنامه یاد آوری می شود که بعد از کودتا هرکس -چه کشاروز بی زمین، یا روشنفکر یا عضو سندیکا یا از چینی ها اگر با دیکتاتوری نظامی مخالفت می کرد، در معرض اتهام کمونیست بودن قرار می گرفت. همچنین یاد آوری می شود که در کمتر از یکسال «به یُمنِ» کمک دولتهای غربی بیش از یک میلیون کمونیست، قتل عام شدند. ارتش برای کشتار کمونیستها، گروههای شبه نظامی و گانگستر ها را به کار می گیرد. این افراد امروز همچنان در قدرت هستند و مخالفان خود را همچنان تحت تعقیب قرار می دهند. در توضیح نوشتاری در مورد این برنامه در سایت تلویزیون یاد شده،از کشتار کمونیستها در اندونزی به عنوان ناشناخته مانده ترین نسل کشی قرن بیستم است یاد شده است. مستند سازان قصد داشتند قاتلانی را که در آن کشتار شرکت داشته اند ببینند. در همین راه به کسانی از جلادن بر می خورند که جزو مافیای کسب و کار سینمای اندونزی بوده اند و اینان خود تمایل به باز آفرینی بعضی از اقدامات، از جمله شکنجه و خفه کردن و سربریدن و و تجاوز و آتش زدن خانه کمونیستها، به صورت فیلم، نشان می دهند و خود شان این صحنه ها را باز آفرینی می کنند. آدمکشهایی که در آن کشتار شرکت داشته اند، از اقدامات خود پشیمان نیستند بلکه بیشتر مغرور از آنچه کرده اند هستند. اندونزی تشکلی مثل «بسیج» یا جوانان متشکل در سازمانی شبه نظامی به نام پانچاسیلا دارد که دارای سه میلیون عضو است. این تشکیلات در آن کشتار شرکت داشته است. این دژخیمان و آدمکشها هم مسلمان هستند. یکی از این آدمکشها می گفت که رفتار خشونت آمیز با کمونیستهای دستگیر شده را تحت تاثیر فیلمهای آمریکایی و فیلمها مربوط ماجراهای مافیایی، انجامی می داده و خودش تاکید داشت که خشونتی که او بکار می برد بیشتر از آنچه در فیلمهایی که می دید بود. یکی از فرماندهان گروه شبه نظامی که با دموکراسی هم دشمنی داشت، معتقد بود که اینها برای کشور خوب نبود و معتقد بود که در زمان سوهارتو وضع اندونزی بهتر بود. یکی دیگر آن کشتار را برای «وحدت ملی» لازم می دانست. در این فیلم صحنه های خفه کردن قربانی با سیم، سربریدن و آتش زدن خانه کمونیستها دست درازی به زنان، در حالی که زنان کودکان با التماس تلاش می کردند شبه نظامیان و مهاجمان را از این کار منصرف کنند، باز سازی می شود. همان آدمکشی که می گفت شکنجه و خشونت را با الهام از فیلمهای سینمایی انجام می داده، می گوید برای آرامش اعصاب خود مشروب می خورده و موسیقی گوش می کرده و مواد مخدر مصرف می کرده است و می رقصیده است. او یکی از قربانیان را هم شبانه به جایی در حاشیه شهر برده و با قداره او را گردن زده بود و تنها تاسف اش این بود که چرا قبلا چشمهای او را نبسته بود، چون سر از تن جدا شده قربانی با چشمانی باز روی زمین افتاه بود و چشمها به نقطه ای در آسمان دوخته شده بود و این منظره برای او سبب کابوس در خواب می شده است. همین جنایتکار که مرد مو سفیدی است، در آغاز این گزارش یکی از جاهایی را که قربانیان را آنجا می برده و شکنجه کرده و می کشتند، نشان می دهد و در انجا توضیح می دهد که قربانیان را به قصد کشتنشان می زده اند. با این کار خون زیادی محل را می پوشند که تمیز کردن آن کار می برد و در ضمن ماندن خون هم سبب بو گرفتن و تعفن محل می شد. برای حل این مساله روش خفه کردن قربانی با سیم را انتخاب می کنند که در آن خون ریخته نمی شد. او چگونگی بکار گرفتن این روش را نشان می دهد. در دستگاه کشتار کمونیستها در اندونزی، عنصری مثل حسین شریعتمداری هم وجود دارد. البته با این تفاوت که او خود صادر کننده حکم هم بوده است. او گرداننده روزنامه است. در مورد نقش خودش می گوید که سوالاتی از قربانیان می کرده و بعد هرچه خودش می خواسته به آن می افزوده و یاد آور می شود که هدف گشترش نفرت نسبته به کمونیستها بود. سپس قربانی را به کسانی می سپرده باید کار او را تمام می کردند. از او در مورد ارتباطش با نیروی زمینی ارتش سوال می شود. او می گوید رابطه ای با آن نداشته است اما اضافه می کند وقتی با آن در مورد دستگیر شده های مورد بازجویی قرار گرفته که دیگر نیمه جان شده بودند تماس می گرفته می گفتند خودتان هرکاری می خواهید بکنید، به رودخانه بیاندازید. یکی دیگر از قاتلان در مورد روشهای کشتن قرباینان می گفت که همه کار آزاد بود.
در اظهارات او که در اواخر فیلم موقعی که تصاویری از او همراه همسر و دخترش در یک مرکز خرید نشان داده می شوند شینده می شود او می افزاید، چوب به معقد قربانی به اندازه ای فرو می کردیم تا بمیرد، با باتون روی گلو(حنجره) ضربه می زدیم، با سیم خفه می کردیم، گلویشان را می بریدیم ، دیگرانی را هم با ماشین زیر می گرفتیم و له می کردیم. او اضافه می کند که افراد را می کشتیم بدون این که مجازات شویم. وی تنها می گوید ممکن است زیاده روی هایی در کارش بوده باشد ولی خودش را محکوم و مقصر نمی داند و کابوس هم نمی بیند. صحنه یی« بهشتی» هم توسط همان بازی سازی کنندگان ساخته شده که در آن، در جای خوش منظره یی در پای آبشاری که دختران جوان و صف کشیده وصدای کارگردان صحنه(ازهمان باز سازی کنندگان وصحنه و جنایتکاران سابق) که صدایش از بلندگو شنیده می شود با انها می گوید لبخند بزنید و شادی خود را نشان بدهید، و آنها با حرکات رقص مانندی شادمانی خود را نشان می دهند، دوتن که نقش قربانیانی را دارند که با سیم خفه شده و به قتل رسیده اند، از همان قاتلی که در آغاز فیلم در مورد کشتن و خفه کردن قربانیان با سیم توصیح می داد، تشکر می کنند که با کشتنشان آنها را به بهشت فرستاده اند و یکی از آنها مدالی به گردن جلاد می آویزد.
در صحنه های آخر گزارش، جلادی که در آغاز گزارش توضیح می داد، به تماشای صحنه های باز سازی شده شکنجه و خفه کردن قربانی، که خود در آن نقش قربانی را بازی کرده بود و موقع اجرای صحنه هم حالش دگرگون شده بود، می نشیند، وقتی صحنه را می بیند می گوید من حالا می فهم که آنها (قربانیان) در آن وقت چه احساسی داشته اند اول حرمتشان لگد کوب می شد، و بعد ترس تمام وجودشان را فرا می گرفته … در اینجا (از سوی مستند سازان)به او گفته می شود که «اما وضع شما با آنها فرق دارد شما می دانستید که این یک فیلم است اما آنها می دانستند که خواهند مرد» او کمی به فکر فرو می رود و در حالی که گریه اش می گیرد، از خود سوال می کند، آیا او گناهگار است و حالا ممکن است این اتفاقات به سر خود او بیاید؟ و آرزو می کند که چنین اتفاقی برای او پیش نیاید. صحنه های آخر گزارش همین قاتل را که دوباره به یکی از محل هایی که قربانیان را در آنجا شکنجه کرده و می کشته اند باز می گردد، نشان می دهد. آنچه که در ذهن او زنده می شوند، او را به حال تهوع می اندازند و گزارش با صحنه های «عُق زدن» او پایان می یابد.
———–
منبع: خیزش
https://t.me/khizesche
—————————————————
متاسفانه بخش دیدگاههای این مطلب بسته است.