علیرضا ثقفی: انتخابات امریکا و تاثیر آن بر مسائل ایران
مجموعه نظام سرمایهداری و در راس آن بزرگترین قدرت این نظام در شرائط حاضر نمیتواند تغییری اساسی در سیاستهای خود ایجاد کند و این امر به این دلیل محکم است که مشکلات و معضلات این نظام آنقدر زیاد است که ایجاد هر گونه تغییری ممکن است به ایجاد چالشهای عظیم و وحشتناک در این نظام منجر شود زیرا که کل این سیستم میداند که وجود شکاف روزافزون در نظام طبقاتی هر روزه منتظر فرصتی است تا به خواستههای متراکم شده بخش عظیمی از جامعه بشری پاسخ دهد. ….
——————————————————
انتخابات امریکا و تاثیر آن بر مسائل ایران
علیرضا ثقفی
انتخابات امریکا تا چند روز دیگر برگزار میشود و نتایج آن هم به هر ترتیب که باشد، مشخص خواهد شد و از این جهت نیاز چندانی به پیشگویی در این زمینه نیست. در این میان تعداد زیادی از جناحهای سیاسی از راست تا میانه برنامههای خود را بر این زمینه پایهریزی کردهاند که اگر هم چنان رئیسجمهوری فعلی باشد، ممکن است اتفاقات خاصی بیافتد و اگر قدرت اجرائی از یک جناح به جناح دیگر واگذار شود، احتمال اتفاقاتی دیگر است. قدرتهای حکومتی و دولتها، ورود و خروج آمریکا از برجام را در صحنه سیاسی اتفاقی مهم میدانند و حکومتگران ایران آن را واقعهای سرنوشتساز برای بقاء و دوام حکومت خود میدانند. آنها میگویند که اگر امریکا به برجام برگردد تمامی تحریمها برداشته خواهد شد و در نتیجه خرید و فروش تسلیحات و نفت که اقلام اصلی مبادلات ایران را تشکیل میدهد، آزاد شده و هم چنین ذخائر ارزی بلوکه شدهی ایران، آزاد شده و گشایشی در زمینه اقتصادی ایجاد میشود، از گرفتاریهای دولت و حکومتگران کاسته خواهد شد و از همین جهت است که تمام تلاش و هم خود و اعوان و انصارشان را در سراسر دنیا بر این قرار دادهاند که تغییری در حکومت امریکا پیش بیاید. هر چند در مواقعی دولتمردان ایران تلاش دارند که این بزرگترین قدرت نظامی و اقتصادی جهان را ناچیز و غیر تاثیرگذار جلوه دهند اما برای کشوری که هم چنان متکی به فروش مواد خام است و تمامی اعضاء و جوارح حکومتگران و وابستگانشان سالهای سال به سرمایههای غربی و زندگیهای جهان سرمایهداری وابسته بوده است آن چنان تار و پودشان به این نظام وابسته است که هیچ راه گریزی از تاثیرات فوری و مستقیم سیاستهای این بزرگ خاندان نظام سرمایهداری ندارند، زیرا که تمامی افکار خود و وابستگانشان بر مبنای سودمحوری، سوداندوزی، سودپرستی، ستایش ثروت و سرمایه است. پس چه اعتراف کنند و چه اعتراف نکنند، تار و پود این نظام به آن نظام وابسته است و هیچ راه گریزی ندارند که به هر ترتیب شده با آن کنار بیایند، چنان که در گذشتههای نه چندان دور با تسلیم در قضایای مک فارلین و جنگ ایران و عراق و پرونده هستهای به راحتی کنار آمدند.
اما در این میان آنان که در طمع روزگاری نو و جدید با این سازشها و کنار آمدنها هستند باید به چند امر توجه کنند: هر چند که جناحهای سرمایهداری به منافع آنی خود در ارتباط با رقیب اهمیت میدهند اما هیچگاه در این اختلافات آنقدر پافشاری نمیکنند که کل نظام به خطر بیافتد. در نتیجه این امور از دیدگاه کسانی اهمیت دارد که هیچگاه خود را تسلیم قدرتها از هر نوعش نکردهاند و در حقیقت تمامی تلاش خود را در زندگی به کار بردهاند تا در جانب منافع مردم باشند و در این برهه از پیآمدهای تاریخ تلاش میکنند تا وظایف خود را نیز به نحو بهتری انجام دهند.
آیا انتخاب این یا آن جناح تاثیری در مسائل روزمره در ایران دارد؟
مجموعه نظام سرمایهداری و در راس آن بزرگترین قدرت این نظام در شرائط حاضر نمیتواند تغییری اساسی در سیاستهای خود ایجاد کند و این امر به این دلیل محکم است که مشکلات و معضلات این نظام آنقدر زیاد است که ایجاد هر گونه تغییری ممکن است به ایجاد چالشهای عظیم و وحشتناک در این نظام منجر شود زیرا که کل این سیستم میداند که وجود شکاف روزافزون در نظام طبقاتی هر روزه منتظر فرصتی است تا به خواستههای متراکم شده بخش عظیمی از جامعه بشری پاسخ دهد. بخش عظیمی که به شدت تحت فشار فقر و نابرابری است؛ در مقابل هر روزه بر ثروت و قدرت صاحبان سرمایه افزوده میشود و درهای عمیق میان طبقات حاکم و فرودست هر روز عمیقتر میشود و همواره این امکان وجود دارد که این چالشها از فرصت استفاده کرده و سر باز کند و در این صورت، کل سودها را از میان ببرد.
همین امر باعث آن شد که کل نظم سرمایهداری آمریکایی رقابت را در درون چارچوبی خاص قرار دهد و جناح چپ خود را که در وجود برنی سندرز میرفت که گوشهای از تضادهای این نظام را به صحنه بیاورد، با تمام توان حذف کند و بار دیگر جناحهای خود را متحد کرده و در چارچوبی خاص رقابت را ادامه دهند که نکند تهیدستان در این میان گوی را بربایند. این ترس از چالش عظیم به بخشهایی از اقشار ممتاز کارگران و فروشندگان نیروی کار رسیده است و آنان که با سیاستهای اخیر یک ثبات نسبی در زندگی خود میبینند در ترس از به هم ریختگی زندگی فعلی، هم چنان ترجیح میدهند که این ثبات پایدار بماند. این همان مرحلهای است که بسیاری اوقات در میان حکومتگران آمریکایی مصطلح است که میگویند “دموکرات هم جمهوریخواه میشود” و یا بر عکس؛ و در نتیجهی همین حفظ نظام است که دموکراتها در جنگهای ویتنام بسیار پیگیرتر و وحشیتر از جمهوریخواهان بودند و جمهوریخواهان گاه در حمایت از اسرائیل بسیار عقبتر از دموکراتها هستند.
در “ما نحن فیه “و در روزگاران امروزین مسئله با همین افت و خیزها همراه است. هیچ کدام از جناحهای موجود رقیب در صحنه سیاسی امریکا خواهان تغییر اساسی در ترکیب آنچه که در خاورمیانه وجود دارد، نیستند. نه حاضرند ایران اتمی را بپذیرند که فردا روز شاخی برای منطقه شود و احیانا جریان انرژی فسیلی را از منطقه به غرب مختل کند و نه خواهان تغییر در حکومتهای منطقه هستند که احیانا منجر به سر بر آوردن غولی به نام خواستههای مردم تحت ستم شود. هر چند که آنان نقشههای خودشان را دارند و مردم آزادیخواه و صلحطلب منطقه سودایی دیگر.
این امر در مورد ایران بارها نشان داده شده است که وجود تحریمها و بایکوتهای اقتصادی از جانب آمریکا و دیگران، تاثیر چندانی در گشایش اقتصادی به نفع مردم ندارد. هر چند که در دوره تحریمها، فشار حکومتیان برای تامین صندوقهای اختلاس و تامین مخارج عظیم دولتسالاری خود بیشتر میشود و در حقیقت این حکومتیان و صاحبان قدرتاند که تلاش میکنند خودشان از تحریمها آسیب کمتری دیده و بار اصلی آن را بر دوش مردم بگذارند. اما در دوره لغو تحریمها هم، مردم تحتستم بهره بسیار کمی از آن عایدشان میشود و همانند دورههای گذشته حسابهای آزاد شده و ارزهای سرازیر شده در اثر لغو تحریمها به طور اساسی سر از حسابهای ذخیره دولتمداران در میآورد. در هر حال برای طرفداران حقوق مردم و مدافعین کارگران و تهیدستان همواره باید این امر مطرح باشد که جنگ جناحهای سرمایهداری بر اثر نوع سیاستهای حاکم و یا چانه زدن بر سر سهمها یک چیز است و حقوق پایمال شده مردم تحتستم از جانب حکومتگران چیز دیگری است و این دو چندان ارتباطی با هم ندارند، هر چند در تضادهای اجتماعی، یکی میتواند بر دیگری تاثیر بگذارد اما جنس این دو جنگ اساسا با یکدیگر متفاوت است. تمام مشکل لیبرالها و استمرارطلبان نظام سرمایهداری در نفهمیدن و یا خود را به نفهمی زدن، در همین امر است. آنان که میخواهند در همین چارچوب نظام سرمایهداری امتیازی برای خود و هم پالگیها به دست آورند، هیچگاه تلاشی در جهت تغییرات اساسی ندارند اما مردم تحتستم و کارگران و زحمتکشان هیچ چارهای به جز تغییر اساسی وضعیت موجود ندارند و از همین روست که زحمتکشان و کارگران و تهیدستان در امریکا بیشتر نظارهگر این انتخابات هستند و برای کارگران و زحمتکشان سراسر دنیا تغییر در این موارد چندان تفاوتی نمیکند؛ زیرا که آنان نیز تنها با تغییر اساسی در نظم موجود است که میتوانند به زندگی آینده امیدوار باشند.
—————–
منبع: کانال کانون مدافعان حقوق کارگر
https://t.me/kanoonmodafean
——————————————————
متاسفانه بخش دیدگاههای این مطلب بسته است.