کارگران
کودکان
زنان هنر
و ادبیات
لطیفه
تصاویر
کامپیوتر
سایت های دیگر
اخبار روز از پیک ایران
خلاصه اخبار رادیو فردا
خارجی
آرشیو
صفحه
نخست
______________________________________________________________
دموکراسی به عنوان ارزشی جهانی (1)
چهارشنبه
۳۰
فروردين ۱۳۸۵
لیبرال دمکرات / برگردان : دانیال جعفری
وال استریت جورنال / آمارتیا سن
در تابستان سال 1997 ، از من توسط یکی از روزنامه های پیشتاز ژاپنی سئوال شد که
کدام رویداد را مهم ترین در قرن بیستم تلقی می کنم. این سئوال برایم به شکل غیر
مترقبه ای تفکر بر انگیز آمد ، چرا که وقایع مهمی در یکصد سال اخیر رخ داده بود.
امپراطوری های اروپایی ، به خصوص بریتانیا و فرانسه که چیرگی بزرگی بر قرن نوزدهم
داشتند ، به پایان آمدند. شاهد دو جنگ جهانی بودیم. ظهور و سقوط نازیسم و فاشیسم را
دیدیم. این سده شاهد قدرت گیری کمونیسم ، و سقوط اش ( در بلوک شوروی) و تغییرات
ریشه ای اش( چین ) بود.ما همچنین شاهد جابجایی سلطه اقتصادی غرب با تعادل جدیدی
اقتصادی که بیشتر غلبه با ژاپن و شرق و جنوب شرق آسیا ست بودیم. گرچه آن ناحیه با
پاره ای مشکلات اقتصادی ومالی در حال حاضر روبروست ، این تغییرات، این جابجایی
توازن ِ اقتصاد جهانی را که در طول دهه ها ( و در مورد ژاپن ، در تمام طول سده ) رخ
داده بی اثر نخواهد کرد.یکصد سال گذشته خالی از حوادث مهم نبوده است.
با این حال ، در میان طیف وسیع پیشرفت هایی که در قرن بیستم به وقوع پیوست ، من ،
در نهایت ،هیچ مشکلی در انتخاب یکی ، به عنوان سرآمد توسعه در این دوره نداشتم :
ظهور دموکراسی.این به معنی نفی اهمیت دیگر پیشرفت های رخ داده نیست ، اما استدلال
ام این است که وقتی در آینده ای دور ، مردم به آنچه در این قرن رخ داده می نگرند ،
به سختی خواهند توانست اولویت را به ظهور دموکراسی به عنوان شکل ِ غالب مقبول
حاکمیت ندهند.
ایده ی دموکراسی ، البته در یونان باستان ، بیش از دو هزار سال پیش ریشه دارد. تلاش
های تدریجی برای دموکراتیزه کردن در دیگر جاها از جمله هندوستان نیز رخ داده ست.
اما در حقیقت در یونان باستان بود که ایده دموکراسی شکل گرفت و به شکل جدی مورد
استفاده (هر چند در مقیاسی کوچک) قرار گرفت ، قبل از اینکه فروپاشد و توسط دولت های
استبدادی و اشکال نامتوازن حکومت جایگزین شود. هیچ نوع دیگری{ از دموکراسی } در
جاهای دیگر وجود نداشت.
بعد از آن ، همان طور که می دانیم ، مدت طولانی طول کشید تا دمکراسی پدیدار شود.
ظهور تدریجی – و نهایتاً فاتحانه اش – به عنوان سامانه ء حکومتی کارکردی ، به
پیشرفت های متعددی تکیه داشت ، از امضاء فرمان کبیر(1) در 1215{فرمان آزادی صادره
توسط جان پادشاه انگلستان} ، تا انقلاب فرانسه و آمریکا در قرن هجدهم ، تا توسعه
حقوق در اروپا و آمریکای شمالی در قرن نوزدهم . اگرچه ، در قرن بیستم بود که ایده
دموکراسی به عنوان شکل "طبیعی" حکومت برای هر ملتی ، چه در اروپا ، آمریکا ، آسیا
یا افریقا پذیرفته شد.
ایده دموکراسی به عنوان تعهدی جهانی ایده ای جدید و اساسا محصول قرن بیستم است.
شورشیانی که با فرمان کبیر(1) ، بر قدرت پادشاه انگلستان لگام می زدند ، آن را به
عنوان نیازی صرفاً محلی می دانستند. در مقایسه ، مبارزان استقلال آمریکایی و
انقلابیون فرانسوی کمک بسیاری به فهم نیاز به دموکراسی به عنوان یک سامانه عمومی
کردند. با این حال تمرکز خواسته های عملی شان همچنان محلی ماند ، در واقع محدود به
دو سوی آتلانتیک شمالی ماند ، و بر پایه پیشینه ء اقتصادی ، اجتماعی و سیاسی آن
منطقه شکل گرفت.
در طول قرن نوزدهم ، تنوریسین های دموکراسی بحث در مورد اینکه فلان کشور " شایسته
دموکراسی " هست یا نه را امری عادی تلقی می کردند. این طرز فکر تنها در قرن بیستم
عوض شد ، با فهم این مسئله که اصل سئوال غلط است: یک کشور نباید شایسته دموکراسی
فرض شود ، بلکه باید از طریق دموکراسی، شایسته شود. این در حقیقت تغییری خطیر بود ،
که پهنه دموکراسی را بالقوه به میلیارد ها انسان ، با تاریخ ها و فرهنگ ها و سطح
رفاه مختلف گسترش می داد.
همچنین در همین قرن بود که مردم بالاخره قبول کردند که "حقوق برای همه افراد بالغ"
شامل همه – و نه فقط مردان ، بلکه زنان هم می شود. وقتی که من در ژانویه امسال ،
فرصت دیدار با "روث دریفوس"(2) ، رییس جمهور سوییس و یک زن برجسته را پیدا کردم ،
این فرصت را یافتم تا به یاد بیاورم که تنها ربع قرن پیش زنان سوییسی حق رای هم
نداشتند. ما بالاخره به این شناخت رسیده ایم که گستره دمکراسی ، همچنان که انسانیت
، زمینه نامحدود دارد.
من نافی وجود چالش هایی علیه ادعای عمومیت دموکراسی نیستم .این چالش ها به انواع و
اقسام مختلف و از جهات مختلف بروز می کنند. در حقیقت ، این بخشی از موضوع این نوشته
است. من می بایست ادعای دموکراسی به عنوان ارزشی جهانی و مباحثاتی که حول این
ادعاست را مورد بررسی قرار دهم. اما قبل از هر چیز باید جانمایه تسلط دمکراسی
بعنوان باور غالب در جهان امروز را بشناسیم.
در هر دوره و فضای اجتماعی ، باور های همه گیری – مثل حالت پیش فرض در برنامه های
رایانه ای - وجود دارند که انگار احترامشان واجب است. آنها درست فرض می شوند مگر
اینکه به طریقی خلاف مدعایشان اثبات شود. با اینکه دموکراسی هنوز در همه دنیا به
کار نمی رود ، و حتی به طور یکسان نیز پذیرفته نشده ، ولی در فضای عمومی افکار
جهانی ، حاکمیت دموکراتیک ، مقبولیتی عمومی یافته است. توپ بیشتر در زمین کسانی ست
که می خواهند دموکراسی را بی ارزش کنند تا بتوانند توجیهی برای رد اش بیاورند.
این تغییری تاریخی از زمانی نه چندان دور است ، زمانی که حامیان دموکراسی برای آسیا
و افریقا می بایست با مشکلات فراوان از ایده شان دفاع می کردند. در حالیکه هنوز
کسانی هستند که نهان یا علنی ، نیاز به دموکراسی را رد می کنند ، ولی باید حتماً به
خاطر داشته باشیم که فضای عمومی ِ فکر ، در سده های گذشته چه تغییرات زیادی کرده
است. ما نیازی نداریم که هر بار ، از ابتدا استدلال کنیم که فلان کشور ( افریقای
جنوبی ، کامبوج یا شیلی) "شایسته دموکراسی" هستند یا نه (سئوالی که در قرن نوزدهم
در بحث ، اهمیت ویژه ای داشت) ؛ حالا ما آن را اساساً صحیح می گیریم. این شناخت
دموکراسی به عنوان یه سامانه عموماً مناسب ، که به سمت قبول آن به عنوان یک ارزش
جهانی پیش می رود ، انقلابی عظیم در اندیشه و یکی از مهم ترین دست آورد های قرن
بیستم است.در همین زمینه است که می بایست سئوال دموکراسی به عنوان ارزشی جهانی را
مورد بررسی قرار دهیم.
. تجربه هندی ها:
دموکراسی چقدر موفق بوده؟ در حالیکه که هیچ کس به واقع نقش دموکراسی را ؛ مثلاً ،
در ایالات متحده یا بریتانیای کبیر یا فرانسه مورد تردید قرار نمی دهد ، اما هم
چنان محل بحث فراوانی برای کشور های فقیرتر دنیاست. اینجا مجال بررسی تاریخی موضوع
نیست ، ولی من ادعا می کنم که دموکراسی مجموعا خوب کار کرده است.
هندوستان یکی از آوردگاه های اصلی این مناظره بوده است. انگلیسی ها با امتناع از
اعطای استقلال به هند در واقع نگرانی شان را در مورد توانایی هندی ها برای اداره
خودشان ابراز می کردند. هند البته در زمان استقلالش درسال 1947 تا حدودی در آشفتگی
به سر می برد. دولت هند نوپا و نا آزموده بود ، جدایی پاکستان از هند هنوز جا
نیفتاده بود، جهت گیری سیاسی مشخصی وجود نداشت و خشونت وسیع همگانی و بی نظمی
اجتماعی دامنگیر جامعه بود. در چنین شرایطی دلگرمی به آینده هند به عنوان کشوری
متحد و دموکراتیک سخت مینمود. و با این حال ، نیم قرن بعد ، ما نظامی دموکراتیک را
شاهدیم که اگر نقاط مثبت و منفی اش را با هم در نظر بیاوریم بسیار عالی عمل کرده
است. اختلافات سیاسی عمدتاً در چهارچوب قانون اساسی مهار شده اند و دولت ها بر پایه
آرای پارلمانی و انتخابات قدرت گرفته اند و سقوط کرده اند. با وجود ترکیبی زمخت و
نا محتمل و ناهنجار از اختلافات ، هندوستان بقا می یابد و به عنوان یک واحد سیاسی
با سامانه ء دموکراتیک به خوبی فعالیت می کند. بی شک ، دلیل برقراری اش دموکراسی
کارکردی اش است.
هندوستان همچنین چالش های عظیم کنار آمدن با انواعی از زبان ها و طیفی از ادیان را
نیز پشت سر گذاشته است. تفاوت های قومی و مذهبی ، البته ، قابل بهره برداری ِ
سیاسیون فرقه گراست ، و البته که بارها ( از جمله در ماه های اخیر) مورد استفاده
قرار گرفته است ، و باعث وحشت عمومی در کشور شده است. با این حال این واقعیت که
وحشت ، راه خشونت فرقه ای را باز می کند و اینکه محکومیت اینگونه خشونت ها از همه
اقشار کشور می آید ، بزرگترین ضمانت دموکراتیک علیه سوء استفاده محدود حزبی از فرقه
گرایی به حساب می آید. این ، البته برای بقا و سعادت کشوری به تنوع هندوستان ، که
تنها موطن اکثریت هندو نیست و سومین جامعه بزرگ مسلمانان ، میلیون ها مسیحی و
بودایی و اکثریت سیک ها ، پارسی ها و جین های دنیا را نیز در خود جا داده ، ضروری
ست .
ادامه دارد...
یادداشتها :
1.
Magna Carta
2. Ruth
Dreyfuss
3. Lee Kuan
Yew
4.
Robert
Barro
5.
Adam
Przeworski
6.
Great
Leap
Forward
7.
Jean
Dr'eze
8.
Maitreyee
9. Upanishads
10.
Yajnvalkya