کارگران
کودکان
زنان هنر
و ادبیات
لطیفه
تصاویر
کامپیوتر
سایت های دیگر
اخبار روز از پیک ایران
خلاصه اخبار رادیو فردا
خارجی
آرشیو
صفحه
نخست
______________________________________________________________
فرزندان طلاق، قربانی ازدواج های نابسامان
يکشنبه،
9 اسفند 1383
تهران،
خبرگزاری سینا- نسرین دانایی
در سال های اخیر،طلاق به یک روند و
معضل مهم اجتماعی تبدیل شده است و متأسفانه شمار آن در جامعه ما رو به افزایش است.
امروزه شاهد از هم گسیختن بسیاری از پیوندهای زناشویی هستیم که فرزند یا فرزندان در
اثر عدم توجه و رسیدگی والدین در معرض آسیب های جدی روحی و روانی قرار می گیرند.
در حقیقت ساختار عاطفی کودک در سنین چهار،پنج ماهگی شکل می گیرد؛حال اگر در خانواده
ای بزرگ شود که تبادل عاطفه صورت نگیرد و محبتی بین اعضای خانواده وجود نداشته
باشد،بی شک در رفتار کودک تأثیر گذار خواهد بود.
کارشناسان بر این باورند که خاطرات درگیری و جدایی و طلاق والدین هیچ وقت از ذهن
بچه ها بیرون نمی رود؛حتی در سنین بزرگسالی با وجود زندگی عادی و موفق،به محض
یادآوری آن سخت غمگین و افسرده می شوند.
طبق آمارهای رسمی سازمان ثبت احوال کشور از سال 1375تا1382 از سه میلیون و 665
ازدواج شهری 379هزار و چهار مورد به طلاق انجامیده و در واقع نرخ طلاق 34/10درصد
ثبت شده است.
در سطح شهر تهران در سال 75،از 44هزار و 25 مورد ازدواج حدود هفت هزار و 852مورد
طلاق که حدود 8/17درصد است و در سال 82 از 61هزار و 260ازدواج حدود 12هزار و 921 که
21 درصد را شامل می شود به طلاق انجامیده است.
چه بسیار فرزندانی که در این گونه خانواده ها قبل از طلاق والدین درگیری و مشاجره
آنها را تجربه کرده و پس از طلاق از وجود یکی از آنان محروم می شوند و در روح و ذهن
آنان خاطره ای تلخ بر جای می ماند.
فقط در تهران حدود 800 مورد زن برای درخواست طلاق مراجعه کرده اند که این آمار در
واقع حاکی از افزایش چشمگیر گسست پیوندها است.
در راهرو های دادگاه خانواده چه بسیار مردان و زنانی دیده می شوند که برای احقاق
حقوق خود آمده اند،به طوری که در راهروها جای قدم برداشتن نیست و در پزشکی قانونی
چه بسیار زنان و مردانی که با چهره های مضطرب و نگران که غمی فراوان در چشمانشان
دیده می شود منتظر جوابی هستند،در این میان فرزندان بی گناه و معصوم قربانی بی
تجربگی و خودخواهی والدین خود می شوند.
روانشناسان بر این باورند،خانواده هایی که فرزندان آنان دایم در نگرانی و اضطراب به
سر می برند و محیطی سرد،بی عاطفه و متشنج را تجربه می کنند از سلامت روان،جسم و
رفتار برخوردار نیستند.
دکتر "محمدرضا شمس انصاری" روانپزشک پزشکی قانونی کشور معتقد است:این گونه والدین
باید با مشاور و روانپزشک مشورت کرده و خود را تحت نظر آنان قرار دهند.
وی در این مورد می گوید:"زن و شوهری که اختلاف سلیقه،عدم تفاهم و مسایلی از این
قبیل دارند ضروری است،به روانپزشک یا مشاور مراجعه کرده و مشکل خود را حل کنند و آن
را به سمت و سوی بچه نکشانند.چنانچه بعد از چندین جلسه مشورت یا در صورت لزوم
درمان،مشکل آنان برطرف نشد،آن گاه اقدام به طلاق کنند."
دکتر "فربد فدایی" روانپزشک،در این مورد بر این باور است که چنانچه زن و شوهری
مشکلات عمیقی دارند و تحت هیچ شرایطی مشکل آنان حل شدنی نیست،چنانچه به جای ایجاد
محیطی ناآرام و پرتنش تصمیم به جدایی و طلاق می گیرند،منطقی و عاقلانه به فرزند خود
توضیحاتی ارایه داده که ما هر دو انسان های عاقل و بالغی هستیم که هیچ کدام فرد
بدی نبوده ولی مشکلاتی داریم که نمی توانیم با هم زندگی کنیم؛اما پس از جدایی تو را
خواهیم دید و بسیار دوست خواهیم داشت."
پژوهش ها نشان می دهد که گاه فرزندان طلاق این فکر در ذهنشان خطور می کند که شاید
بچه های خوبی برای پدر و مادرشان نبوده اند که آنان از هم جدا شده اند یا پدر و
مادر آنان را دوست نداشته اند و گرنه به خاطر آنان با هم ادامه می دادند.احساس بی
ارزشی،گناه،خشم و...برآنان غالب شده و با این ذهنیت به مرور احساس آشفتگی روانی و
ذهنی می کنند و زمینه های افسردگی در آنان پدیدار می شود.
دکتر فدایی می افزاید:"چنانچه زن و شوهری در امر طلاق مصمم می شوند،نباید نزد فرزند
خود از هم بدگویی کنند و تقصیر را برگردن هم بیندازند،چرا که با این کار زمینه
بدبینی و کینه را در وجود فرزند به وجود خواهند آورد."
وی در ادامه می گوید:"اصطلاح کلیشه ای که فرزندان طلاق را به طور قطع مشکل دار می
داند نادرست است،چرا که این افراد فقط در صورت آزار،بی توجهی،سرزنش پدر و مادر و
دیگران مشکل رفتاری و مهارتی پیدا می کنند."
متخصصین معتقدند که چنانچه پدر و مادر پس از جدایی، هر کدام روابطی صمیمانه و عاطفی
با فرزند خود برقرار سازند، به نیازها و حوائج وی توجه کرده و در صدد برطرف کردن آن
باشند آسیب جدی متوجه فرزندان نخواهد شد.
دکتر "شمس انصاری" می گوید:"متأسفانه بسیاری از زن و شوهرهای مشکل دار مراجعه به
روانپزشک را کاری بیهوده می دانند؛چرا که معتقدند،مگر دیوانه هستیم که نزد روانپزشک
برویم؟در صورتی که اگر افراد،آن قدر که به جسم خود اهمیت می دادند به بهداشت روح و
روان خود نیز توجه می کردند و آموزش های لازم را در این زمینه می دیدند مشکلات جدی
که امروزه شاهد آن هستیم در خانواده ها نمی دیدیم."
قاضی حسینی،رییس شعبه 261 دادگاه خانواده در مورد طلاق و فرزندان طلاق می گوید: به
خاطر کم تجربگی جوانان امروزی و عدم مشورت عمیق آنان با خانواده برای انتخاب همسر
آینده،امروزه شاهد آمار بسیار بالای طلاق هستیم.
ازدواج های خیابانی،
اینترنتی که صرفاً به خاطر هوس و
شهوترانی و عدم در نظر گرفتن شرایطی دیگر باشد،
بی شک نتیجه خوبی در
برنخواهد داشت، چراکه پس از مدتی کوتاه که شعله های هوس خاموش می شود، آنگاه عیب
های رفتاری و شخصیتی هم را متوجه شده و تازه به فکر جنجال و دعوا و جدایی می افتند
و در این میان فرزندان بی گناه قربانی خودخواهی و هوسرانی پدر و مادر خود خواهند
شد.
جوانی 24 ساله در اعتراض به
بی محبتی و بی مهری برخی والدین می گوید:"سه روزه بودم که پدر و مادرم از هم جدا
شدند و من نزد پدر بزرگ و مادربزرگم پرورش یافتم. پدرم ازدواج مجدد کرد و زندگی
مستقلی تشکیل داد، گاه که به من سر می زد دائم از مادرم بدگویی می کرد و مرا تهدید
می کرد مبادا به دنبال مادرم بروم. در بحبوحه امتحان کنکور بودم که روزی به اتفاق
یکی از دوستانم مادرم را پیدا کردم، وی در شرایط سخت اقتصادی به سر می برد، ازدواج
کرده و چهار فرزند داشت، سر از پا نمی شناختم که پس از سالها مادرم را می دیدم، اما
با دیدارهای پی در پی کم کم حرفهای پدرم را باور کردم ، مسایلی را دیدم که در روحیه
ام تآثیراتی منفی برجای گذاشت، هیچ گاه محبت مادر را حس نکرده و نیاموخته ام و
امروز که ازدواج کرده ام از اینکه همسرم با مادرش ارتباط عاطفی نزدیک دارد رنج می
برم."
روان شناسان بر این باورند تا وقتی که فرد در دوران کودکی به سر می برد ،اختیاراتی
محدود به وی داده می شود ولی به مرور که رشد می کند ، از محدو دیت ها کاسته شده و
او با توجه به ویژگی های فرهنگی ، اجتماعی که در خود درونی ساخته، درباره مسایل
پیرامونش تصمیم گرفته، تجاربی کسب نموده و در صدد مبارزه با مشکلاتش برمی آید، اما
چنانچه این فرد از کودکی الگوی مناسبی برای شکل دهی به شخصیت خود نداشته باشد، (به
عنوان مثال: پسر برای شکل دهی هویت مردانه و دختر برای شکل دهی شخصیت و هویت زنانه
خود)، در زندگی آینده و در رفع مشکلاتش دچار ضعف خواهد بود.
این افراد معمولا رابطه صمیمی میان زن و شوهر را امری متزلزل و غیردائمی می دانند.
یکی از کارشناسان و مشاوران امور خانواده می گوید: "اکثر خانواده های نابسامان و
ناسالم که اختلافات پدر و مادر به سطح بچه ها کشیده می شود، محیطی ناآرام و سرد بر
خانه حکمفرماست و بچه پیوسته در تشویش است ،فقر بهداشت روانی و عدم آگاهی دارند.
این خانواده ها معمولا تنها واکنشی که در برابر افسردگی و پرخاشگری فرزند خود نشان
می دهند پرخاشگری متقابل، کتک و یا در بهترین حالت آن نصیحت است. "
وی درادامه می افزاید:"این افراد در اجتماعی کردن فرزند خود به بیراهه رفته و در
درونی کردن هنجارها و ارزش های اجتماعی در ذهن فرزندشان مشکل جدی دارند و مراجعه به
مشاور را امری بیهوده دانسته و پشت گوش می اندازند."
پژوهش ها نشان می دهد که افراط و تفریط در روابط دختر و پسر قبل از ازدواج هر دو
مشکلاتی را در آینده فراهم خواهد ساخت؛بدین ترتیب که چنانچه دختر و پسر فقط در
مراسم خواستگاری یکدیگر را ببینند و به طور ظاهری هم را بپسندند و جنبه های
شخصیتی،رفتاری،فکری و غیره را در نظر نگیرند پس از مدتی مشکلاتی را در زندگی تجربه
خواهند کرد و اگر با هم روابط بی بند و بار داشته و بی توجه به مسایل
اخلاقی،اجتماعی و فرهنگی و شخصیتی طرف مقابل باشند،باز هم در آینده درگیر مشکلات
متعددی خواهند بود.
دختری 21 ساله معتقد است:"دختر و پسر باید بتوانند در تجربه طبیعی اجتماعی در
ارتباط انسانی پیش از ازدواج هم را بشناسند و خانواده نباید با سختگیری های بی مورد
جوان را از مشورت با آنان پشیمان ساخته و به خود بی اعتماد سازند."
مادری می گوید:"پس از جدایی از شوهرم مدتی دخترم را می دیدم؛اما اخیراً دخترم حاضر
نیست مرا ببیند،هر چه به او تلفن می زنم حتی با من صحبت نمی کند،البته شوهر سابقم
عادت عجیبی به بدگویی از من نزد دیگران داشت،ترس از آن دارم که دختر 7 ساله ام را
نسبت به من بدبین کرده و دیگر نتوانم او را ببینم."
روانشناسان بر این باورند: والدین با بدگویی از هم نزد فرزندشان موجب می شوند تا
بچه از دیدار یکی از پایه های اصلی شخصیت رفتاری اش محروم شود و در آینده نیز نسبت
به افراد بی اعتماد شود.
مشاوران خانواده بر این باورند که گاه افراد نسبت به فرزندان طلاق و رفتار با آنان
حساسیتی خاص نشان می دهند که این رفتار،خود باعث رنجش و عذاب بچه می شود،لازم است
در برخورد و صحبت با فرزندان طلاق نهایت توجه و دقت لازم وجود داشته باشد.
رضا بخشیان جوان 23 ساله می گوید:"سه ساله بودم که پدر و مادر جدا شدند،در این مدت
افراد به من ترحم کرده و هر کاری که می کردم چه درست و چه اشتباه با نوازش و محبت
مواجه می شدم به مرور متوجه شدم نگاه ترحم آمیز دیگران برایم جز رنج و عذاب چیزی در
بر ندارد پیوسته از این موضوع رنج می برم، دوستانم را می دیدم که با پدر و مادر و
پدرشان روابطی صمیمانه داشته و با کار ی اشتباه،مورد راهنمایی آنان قرار می گرفتند.
واقعاً هنوز بسیاری از خوب و بدها و بایدها و نبایدها را نمی دانم،چون کسی به من
گوش زد نکرده است.پدربزرگ و مادربزرگم به خاطر دلسوزی و ترحم،ارزش ها و هنجارهای
جامعه را نتوانسته اند به خوبی به من القاءکنند."
دختری 16ساله که از درگیری ها و اختلافات پدر و مادرش رنج می برد می گوید:"از زمانی
که بیاد می آوردم پدر و مادرم در دعوا و نزاع بوده اند، همیشه احساس بدبختی می کنم
هیچ وقت در خانه راحت و آرام نبوده ام. حتی گاه از روی علاقه به آنان وقتی چیزی می
گویم با فحش و ناسزا روبه رو می شوم، آرزو می کنم هر چه زودتر از این خانه بروم،چرا
که دیگر نه انرژی دارم و نه حوصله که بازهم بخواهم دعوا و مشاجرات آنان را نظاره گر
باشم."
بنابراین والدین باید این نکته را بدانند که پرورش دادن فرزندی سالم،قوی،با اعتماد
به نفس بالا و موفق در گرو محیطی امن،آرام و صمیمی در خانواده است،پس آموزش های
لازم در این زمینه ضروری به نظر می رسد و توجه به بهداشت روح و روان ضروری تر.