|
______________________________________________________________
2008-06-30
سرکوب جنبش دانشجوئی در 18 تیر،
آزادیخواهی و برابری طلبی جنبش دانشجوئی
مرجان افتخاری
29.06.2008
تا آنجا که تاریخ بیاد دارد دیکتاتوری، استبداد و سرکوب مردم یکی از ویژگیهای قدرت سیاسی در کشور ما بوده است. به همین دلیل آزادیخواهی و مبارزه با دیکتاتوری برای کسب حقوق انسانی یکی از شاخص های بر جسته مبارزاتی مردم جامعه ما است. هدف بررسی تاریخی و چرائی دیکتاتوری و استبداد دولت ها در کشور ما و در کشورهای منطقه خاورمیانه نیست. زیرا برای بررسی چنین موضوعی باید روند تغیر و تحولات در شیوه تولید اجتماعی، تشکیل طبقه کارگر، آگاهی طبقاتی آن، میزان و سطح آگاهی های اجتماعی این طبقه و سایر لایه های اجتماعی، فرهنگ مبارزاتی مردم بطور عام، نقش مذهب اسلام و مذهبیون از نظر سیاسی و اجتماعی و همچنین نقش روشنفکران و احزاب سیاسی در این میان مورد بررسی قرار گیرند. پرداختن به هر یک از موضوعات اشاره شده در حوصله و هدف این نوشتار که به 18 تیر و سرکوب جنبش دانشجوئی اختصاص داده شده نیست. در ضمن به برخی از این مقوله ها نویسندگان و فعالین سیاسی پاسخ داده اند.
در این سه دهه اخیر مردم ما از هر طبقه و قشر اجتماعی بهای سنگینی را برای بدست آوردن آزادی و حق و حقوق انسانی پرداخت کرده اند و به نظر میرسد که راه پر پیچ و خمی را در پیش رو دارند. در سه دهه اخیر علاوه بر استثمار طاقت فرسا و جانکاه نظام سرمایه داری و پدیده های نکبتبار آن رژیم اسلامی اختناق و سرکوب گسترده ای را در سطح جامعه اعمال کرده است. در این 30 سال آنچه که بیش از هر چیز دیگری بجای مانده سالگردها و یادمان های اعدام، کشتار، قتل عام، هجموم و سرکوب است. انقلاب فرهنگی دانشگاه ها، سرکوب گسترده و سراسری 30 خرداد، اعدام ها و کشتار دهه 60، کشتار سراسری زندانیان سیاسی سال 67، حمله و کشتار دانشجویان در 18 تیر، قتل های زنجیره ای نویسندگان، روزنامه نگاران و روشنفکران، حمله و دستگیری معلمان، سرکوب زنان در 22 خرداد و سرکوب بی سابقه و وحشیانه سندیکای کارگران زحمتکش شرکت واحد که هنوز آقای اسانلو مدیر آن در زندان است و دستگیری-شکنجه اخیر دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب تنها گوشه هائی از هزاران هزار جنایت پنهان و آشکاری است که در این مدت رژیم اسلامی مرتکب شده است.
سرکوب سیاسی و اجتماعی تنها به معنی زندان، شکنجه و اعدام نیست. محرومیت های سیاسی، صنفی و اجتماعی مانند ممنوعیت نهادهای مدنی، تشکل های کارگری، سازمان ها، احزاب، عدم پرداخت حقوق کارگران و شرایط غیر انسانی کار، حجاب اسلامی و سایر قوانین حقوقی تبعیض آمیز و سرکوبگرایانه اسلامی در مورد زنان، گسترش فرهنگ و روابط اجتماعی مردسالارانه، پادگانی کردن دانشگاهها، سهمیه بندی جنسی و جدا سازی جنسیتی در جامعه و دانشگاهها، بستن روزنامه ها و نشریات غیر دولتی و مستقل همه و همه سرکوب های سیاسی و اجتماعی هستند که در ابعاد گسترده در سطح جامعه اعمال میشوند. با توجه به این مجموعه و شرایط اسفبار و فاجعه آمیز اقتصادی، بیکاری فزاینده، گرانی سرسام آور، فقر و نداری مردم این مرحله از مبارزات کارگران، زنان، دانشجویان معلمان، نویسندگان و روزنامه نگاران مبارزه ای است آزادیخواهانه و برابری طلبانه.
آزادی خواهی و برابری طلبی در جنبش زنان
به نظر میآید که آزادی خواهی و برابری طلبی جنبش زنان بیش از جنبش های کارگری و دانشجوئی گویا و ملموس است. زیرا نابرابری و شکاف های جنسی غیر انسانی در رژیم اسلامی تنها و تنها محدود به مناسبات استثماری نظام سرمایه داری نیست. بی حقوقی، بی ارزشی و سرکوب های سیاسی، قانونی، فرهنگی و مذهبی عریان تر، غیر انسانی تر و فراتر از استثمار و شکافهای جنسی نظام سرمایه داری عمل میکنند. حجاب اسلامی زنان در سال 58 اولین بی حقوقی و سرکوب سیاسی و اجتماعی بود که زنان با آن روبرو شدند. سلب حقوق ابتدائی مانند حق طلاق، شکافها و نابرابری هائی که در همه زمینه ها و تمامی سطوح به زنان تحمیل میشوند مفهوم ازادی خواهی و برابری طلبی این جنبش را ثابت میکند. در این میان شرایط زندگی زنان کارگر و زحمتکش که هم نان آور و هم مسئولیت فرزندان و کار در خانه را بعهده دارند بیش از همه تبعیض آمیز و غیر انسانی است. استثمار، ستم و سرکوب در محیط کار و خانه برای زنان فراتر از ستم طبقاتی عمل میکند. دقیقا به همین دلیل است که مبارزه برای ازادی، برابری و حقوق انسانی روز به روز در این جنبش گسترده تر و عمیق تر میشود. مبارزه ای که با واقعیت دردناک شرایط زندگی آنها در این رژیم و مذهب اسلام گره خورده است. با توجه به شرایط خاص این جنبش که طیف وسیعی از اقشار و طبقات اجتماعی را در بر میگیرد و با توجه به سطح آگاهی عمومی این جنبش هنوز با برابری سوسیالیستی فاصله زیادی دارد.
آزادی خواهی و برابری طلبی در جنبش کارگری
در دو سال اول پس از بهمن 57 و شرایط کاملا متفاوتی که تمام مردم از هر طبقه و لایه اجتماعی حتی کودکان هم فعال و سیاسی شده بودند، کارگران واحد های تولیدی با ایجاد تشکلهای مستقل خود، انتخاب نماینده و مجمع عمومی، اعتصاب و اعتراض، برگذاری میتینگ ها و 1 ماه مه مطالبات و گرایشات ازادی خواهانه کارگری را در چارچوب نظام و سیستم موجود به روشنی نشان دادند. در این دوران علیرغم کشاکش و مبارزه طبقاتی حاد و ارتباط کارگران با فعالین کارگری، سازمانها و گروه های چپ ولی مطالبات کارگری کمتر محتوای برابری طلبانه داشت. حتی مبارزه با شکافها و تبعیضات جنسی کارگری و شرایط کار زنان به ندرت مورد توجه و یا مطرح شد.
در این چند سال اخیر بعلت شرایط فاجعه بار اقتصادی، نپرداختن چندین ماه حقوق، اخراج، بیکاری و شرایط کاری غیر قابل تحمل مبارزات کارگران در محدوده خواسته ها و مطالبات صنفی باقی مانده است. از آنجائی که در کشور ما کمترین موضوعی به یک حرکت و رویداد سیاسی تبدیل می شود، مبارزات کارگران برای مطالبات صنفی محتوای سیاسی پیدا میکند تا آنجا که در اعتصابات آنان ازادی کارگران زندانی هم جزء خواسته های مشخص کارگران این یا آن واحد تولیدی است. فقدان آگاهی سیاسی و سوسیالیستی طبقه کارگرو فرهنگ مردسالارانه که اساسا مخالف هر نوع برابری جنسی است در این جنبش کاملا چشم گیر است. این جنبش حتی با مفهوم برابری در چار چوب نظام سرمایه داری مانند آنچه که در کشورهای غربی میشناسیم فاصله زیاد دارد.
بطور خلاصه مجموعه عملکرد مبارزاتی کارگران واحد های تولیدی، خواسته ها و مطالبات آنان تنها و تنها در محدوده آزادی های مدنی و کسب حقوق صنفی است و نه فراتر از آن. اشفته بازار فعالین کارگری خارج از کشور هم که یک روز با شتاب و رقابت به دنبال اقای اسانلو و مصاحبه با خانواده او میدوند و روز دیگر آقای صالحی را رهبر کارگران ایران مینامند و یا با اعتصاب غدا برای آزادی اقای صالحی خواستار جدائی عکسهای اسانلو و صالحی در سایتها میگردند داستان دیگری است. در حالی که آقای اسانلو خارج از نظرات و تعلق فکریشان یک زندانی سیاسی هستند و هر فرد سیاسی، هر فعال کارگری که معتقد به ازادیهای دمکراتیک و مخالف سرکوب های سیاسی، اجتماعی، زندان و شکنجه است باید خواستار آزادی اسانلو، صالحی و هر کارگر دیگر باشد. مطرح کردن جداسازی عکس های آنها در سایتها و بطور کلی این گونه دیدگاه ها و نظرات نه تنها انقلابی و رادیکال نیستند بلکه فاقد عمق و اعتبار سیاسی هم هستند. اگر چه ممکن است آنچه نوشته شد چه در مورد جنبش کارگری و چه فعالین آن خوشایند نباشند و مورد اعتراض قرار گیرند ولی شاید زمینه ساز بحث سالم، بررسی و نگرش عمیق تر و همه جانبه تر به مسائل کارگری باشد.
آزادی خواهی و برابری طلبی در جنبش دانشجوئی
قبل از هر موضوعی به دو مشخصه جنبش دانشجوئی اشاره میشود.
1- محدویت زمانی دوران دانشجوئی که معمولا بین 4 تا 8 سال است، اتمام دوره تحصیلی و ورود دانشجویان جدید در هر سال تحصیلی تغیر و تحولاتی را در سطح دانشگاهها از نظر سیاسی، ایدئولوژیکی، برنامه ریزی و مطالبات صنفی سیاسی و در نهایت پیش برد امر مبارزاتی بوجود میاورد.
2- از آنجائیکه دانشجویان در تمام دوران تحصیل در تولید اجتماعی و مناسبات آن نقش مستقیم و دائمی ندارند، نمی توان آنان را بعنوان یک صنف مانند معلمان و یا نویسندگان در نظر گرفت. جنبش دانشجوئی هم مانند جنبش زنان فاقد پایگاه طبقاتی مشخصی است، یا به عبارتی فرا طبقاتی است. با این تفاوت که بر عکس جنبش زنان دانشگاهها و مراکز علمی زمینه های نوعی تشکل، تمرکز و سازماندهی را برای انان ایجاد کرده است.
شاید بتوان گفت که روشنفکری، ازادی خواهی و مبارزه برای آن یکی از خصوصیات ویژه جنبش دانشجوئی در سراسر دنیا است. حتی در کشورهای سرمایه داری پیشرفته که آزادی های سیاسی به رسمیت شناخته شده اند و یا لااقل قابل مقایسه با کشور ما نیستد، مثل آلمان و یا فرانسه جنبش دانشجوئی، سازمانها و گروه های مختلف آن معمولا با گرایشات مختلف مارکسیستی در مقایسه با احزاب سیاسی یا سندیکائی به مراتب رادیکالتر و فعال تر هستند. ( اشاره مشخص به جنبش دانشجوئی آلمان و فرانسه در سال 1968 و یا در سالهای اخیر، مبارزات ضد جنگ، یا همین امسال در فرانسه علیه سیاستهای استخدامی دانشجوئی و حذف پستهای دانشگاهی است) در کشورهای دیکتاتوری و استبدادی که تمام نهادهای مدنی، سازمانها، احزاب، حق اعتصاب و اعتراض ممنوع است و تمام آزادیهای دمکراتیک سرکوب میشوند مانند ایران عنصر ازادیخواهی و مبارزات آزادیخواهانه بیش از هر موضوع دیگری در سطح دانشگاهها مطرح میشوند.
در کشور ما دیکتاتوری و استبداد مذهبی با قوانین پوسیده و عقب مانده حقوقی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی عرصه زندگی را برای همه مردم بویژه دانشجویان و روشنفکران تنگ تر کرده است. از این راستا است که باید جنبش دانشجوئی و آزادیخواهی آن را مورد ارزیابی و بررسی قرار داد. در ضمن هیچ جریان مذهبی از نوع انجمن اسلامی، دفتر تحکیم وحدت، فمینست اسلامی و غیره غیره هرگز و هرگز بدلیل بنیادین ایدئولوژیکی نمیتوانند آزادیخواه باشند. آنها تنها در محدوده این یا آن جناح ( خاتمی یا احمدی نژاد و ...) برای مدتی خود را سرگرم میکنند. بطور کلی ازادیخواهی و مبارزه برای آزادی با مذهب و حکومت مذهبی نمیتواند در یک میدان مبارزاتی قرار گیرند. در واقع مذهب و ازادی دو مقوله متضاد و آشتی ناپذیر هستند که رو در روی یکدیگر قرار دارند.
با توجه به دلائل گفته شده دانشگاه تنها ارگان و نهادی است که عنصر آزادیخواهی و مترقی بیش از هر جای دیگر در آن متمرکز و فعال است. به همین دلیل پس از بهمن 57 اولین نهادی که مورد حمله، هجوم و سرکوب قرار گرفت دانشگاه بود و تحت پوشش انقلاب فرهنگی ( بخوان سرکوب ) برای چند سال تمام مراکز علمی و آموزش عالی بسته شدند.
بستن دانشگاهها و سرکوب جنبش انقلابی-کمونیستی در 30 خرداد سال 60 ضربه بزرگی بود که جنبش دانشجوئی متحمل شد. دستگیری تعداد زیادی از دانشجویان شناخته شده که در سطح دانشگاهها طبیعتا بصورت علنی فعالیت داشتند، اعدام تعداد زیادی از آنها، اخراج، تصفیه وخروج تعداد دیگر به خارج از کشور ضربه های جبران ناپذیری بود به این جنبش و جنبش چپ میهنمان. پس از انقلاب فرهنگی و بازگشائی مجدد دانشگاهها، رژیم اسلامی با سیاست و برنامه ریزی منسجم تمام تلاش خود را برای داشتن دانشگاههائی آرام و دانشجویانی مطیع و اسلامی بکار گرفت. از آن جمله، اختصاص درصدی از سهمیه به بسیجی ها، خانواده شهدا، سپاه پاسداران، گزینش هائی که دوران انگیزاسیون را یاد آور میشد، کنترل پلیسی و اطلاعاتی استادان، حراست و گارد دانشگاه هم بخش دیگری از انقلاب فرهنگی و سیاست آرام سازی دانشگاهها بود. با وجود تمام این تلاشها برای اسلامیزه و غیر سیاسی کردن دانشگاه در همان سالها دفتر تحکیم وحدت تنها نهاد و ارگانی بود که توانست اظهار وجود نماید.
پس از یک دوره طولانی رکود در سطح دانشگاهها، 18 تیر و اعتصاباب دانشجوئی انعکاس مشخص از رادیکالیزم و آزادیخواهی جنبش دانشجوئی بود. بدون شک 18 تیر و حرکت گسترده دانشجویان بازتاب شرایط سیاسی، پویایی جنبش انقلابی و سوسیالیستی در کشور ما است. شاید بتوان گفت که اظهار وجود علنی چپ دانشگاهی، مطرح شدن گرایشات مختلف آن، انتشار چندین نشریه دانشجوئی و اعتراضات آنها پیامد و نتیجه مبارزاتی 18 تیر دانشجویان در آن دروه است. به بیانی دیگر جدائی جنبش دانشجوئی از جریانات لیبرال و اسلامی یکی از دستاوردهای جنبش دانشجوئی پس از 18 تیر است.
در مورد 13 آذر و حرکت دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب
همانگونه که توضیح داده شد در کشور ما بعلت دیکتاتوری و استبداد مذهبی، بی حقوقی و تبعیضات جنسی در تمامی سطوح، سرکوب وحشیانه آزادیهای دمکراتیک و شرایط فاجعه آمیز اقتصادی که زندگی کارگران، تهیدستان و معلمان را بطور جدی مورد تهدید قرار میدهد، این مرحله از جنبش انقلابی ما جنبشی است آزادیخواهانه و برابری طلبانه. اگر گروهی از دانشجویان این تیتر و یا این عنوان را انتخاب کرده اند دقیقا بازتاب بینش و درک درست آنها از شرایط موجود است و نه هیچ چیز دیگر. از سوی دیگر فعالین آن بارها و در مقالات مختلف استقلال سیاسی خود را اعلام کرده اند، بنابر این حتی اگر 2 و یا 3 نفر از فعالین آن گرایش و وابستگی به حزب و یا جریان سیاسی داشته باشند هیچ دلیلی بر وابستگی تمام آنها و جنبش گسترده ( دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب در تمام دانشگاهها ایران) به این و یا آن جریان سیاسی نیست. در ضمن بنا بر اصل دمکراتیک حق طبیعی هر دانشجوئی است که در عین عضویت در یک جریان سیاسی در عرصه های دانشجوئی هم فعالیت داشته باشد.
بر خلاف نظر عده ای که معتقدند حرکت دانشجویان در روز 13 آذر و دستگیری فعالین آن باعث رکود و عقب نشینی جنبش دانشجوئی شد، ما شاهد اعتراضات گسترده تر و طولانی تر دانشجویان دانشگاههای همدان، شیراز، کرج ،زنجان و بسیاری دیگر از نقاط کشور بودیم. در ضمن توجه شما را بعنوان دانشجوی سالهای 50 تا 56 به این نکته جلب میکنم که بعلت سابقه مبارزاتی دانشجویان دانشگاههای تهران، پلی تکنیک، شیراز و تبریز رژیم سلطنتی و اسلامی هر دو حساسیت بیشتری را در رابطه با فضای سیاسی این دانشگاهها داشته و دارند. دانشگاه تهران و پلی تکنیک تقریبا همیشه نقش تاثیر گذار در جنبش دانشجوئی را داشته و دارند. به همین دلیل هم بیش از هر مرکز علمی دیگر تحت فشار و کنترل پلیسی قرار میگیرند. به این مجموعه حضور قابل توجهی از زنان در دانشگاهها را هم بعنوان موضوعی مهم باید مورد ارزیابی قرار داد. بر خلاف سالهای گذشته که فضای دانشگاه و طبیعتا مبارزات آن شکلی مردانه داشت، در این چند سال اخیر حضور فعال زنان در مبارزات دانشجوئی تاثیر مهمی در شکستن سنت های پوسیده اجتماعی و مذهبی در جامعه و در فضای دانشگاهها گذاشته است. از سوی دیگر حضور فعال آنها در عرصه سیاسی دانشگاهها بیان مشخصی از گرایش زنان در مبارزه علیه زن ستیزی و قوانین ارتجاعی اسلامی و رشد ایدئولوژی مارکسیستی در بین آنان است.
در مورد سرکوب و دستگیری دانشجویان در برگذاری مراسم 13 آذر هیچ تردیدی وجود نداشت. حمله، هجموم، زندان و شکنجه جزء ذاتی هر سیستم و نظام استبدادی است و ازادی بهائی دارد که باید پرداخت کرد. فکر میکنم این شعار قدیمی دوران دانشجوئی خودم ( من اگر بنشینم، تو اگر بنشینی چه کسی بر خیزد) پاسخ مناسبی به آنهائی است که معتقدند 13 آذر نباید برگذار میشد. بر عکس این انتقاد به آنهائی که بهر دلیل و بهر بهانه ای ساکت نشستند وارد است.
ولی این سئوال مطرح است که آیا دانشجویان میتوانستند با بکارگیری شیوه های دیگر از جمله بجای پلاکاردهای سرخ که سنبل جنبش سوسیالیستی و کمونیستی در سراسر دنیا است از حساسیت و در نتیجه از گسترش حمله و سرکوب جلوگیری کنند.؟ آیا واقعا شرایط سیاسی در سطح جامعه و دانشگاه پذیرای پلاکاردهای ایدئولوژیک بود؟ گاهی ظرافت در شیوه های اعتصاب، تظاهرات، اعتراضات میتواند تاثیر گذار باشد و نه تعین کننده. شاید تغیر رنگ ایدئولوژیکی موجب شرکت طیف های دیگر دانشجوئی، عمومی تر کردن برگذاری 16 آذر و کاهش ضربه میشد. امیدوارم دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب جمع بندی عمومی خود را از حرکت 13 آذر بعنوان تجربه ای از جنبش دانشجوئی و جنبش انقلابی کشورمان در اختیار همگان قرار دهند. بدون تردید شعار "مرگ بر دیکتاتور" مردم مشهد در جریان تظاهرات علیه فساد اقتصادی و گرانی تبلور همین شعار در 13 اذر بود. به باور من " مرگ بر دیکتاتور"، "آزادی زندانی سیاسی" و "ما حکومت اسلامی نمی خواهیم" مردم آریاشهر شعارهای اولیه و شروعی این مرحله از جنبش انقلابی مردم ما است.
با ارزوی موفقیت و پیروزی برای جنبش دانشجوئی و دانشجویان.