به سایت لَج‌وَرخوش آمدید

LAJVAR

 

 

کارگران کودکان زنان هنر و ادبیات خارجی بهداشت و درمان لطیفه تصاویر کامپیوتر کلیپ و صدا سایت های دیگر خانه احزاب اخبار پیک ایران سایت بی طرف اخبار رادیو فردا آرشیو صفحه نخست
اسامی قربانیان کشتار  زندانیان سیاسی در سال 67

 ______________________________________________________________

2008-05-09

اسماییل وفایغمایی، شاعر عشق و آزادی

 

م. ساقی


در اين روزگاران
كه نان شريران

ز خون دل خلق خيس است و دامان خلقان
ز اشكی كه ريزد به سوگ شهيدان،
تو زيبائی ای ميهن من!
تو زیبائی ای میهن من...

 

راستش، مدتهاست که تصمیم گرفته بودم به  گوشه ای از زندگی و شعرهای اسماییل وفا یغمایی بپردازم ولی، دستم بقلم نمی رفت تا اینکه امروز بعد از اینکه از خواب برخاستم، شوق نوشتن در من فزونی گرفت و با ذوق و شوقی که در زمان سرودن شعر هم بسراغم می آید، شروع بنوشتن کردم و بسیار خرسندم که به این خواسته ی درونیم که مدتهاست به آن می اندیشم، پاسخ می گویم.

 

پرداختن به آثار و نوشته های اسماییل وفایغمایی به چندعلت کار ساده ای نیست. چرا که او در این حدود چهار دهه از عمر پربار ادبی خودش، هم بسیار سروده و نوشته و پژوهش کرده است، و هم اینکه در کنه هر بیت از اشعار کلاسیک و یا اشعار امروزی اش، خاطره ها و گفتنی های بسیار  نهفته است، که این مهم ترین چیزی است که بایستی در آرامش، فرصت و زمانی مناسب به آن پرداخته شود.

 

اسماییل وفایغمایی، شاعر آزادیخواه و لاییک مقیم فرانسه، در پنجاه و پنج سال پیش در دشت کویر در روستای گرمه از توابع خور و بیابانک در یک خانواده ی فرهنگ پرور چشم بجهان گشود، و دوران کودکی و نوجوانی خود را در شهرهایی چون مشهد، دشت کویر، سیستان و بلوچستان و یزد واصفهان گذراند... 1

 

او یکی از سرآمدترین شاعران پرشور و انقلابی ِ معاصر است که،  اشعار زیبا و انقلابی اش، بسیاری از هنردوستان را در خودشان محصور کرده است. با اشعار و صدای جادویی اش سالهاست که روزگار می گذرانم و شعله ی امیدی که، در من زبانه می کشد، حرارت خود را وامدار اشعار او و دیگر شاعران مردمی و مبارزی است که از فنا شدن عشق و امید و زندگی در نکبت بارترین و سیاه ترین دوره ی تاریخ ایران زمین جلوگیری کرده اند و با گذشتن از هست و نیست خود، برای برقراری آزادی و مردمسالاری و برابری، با آزادی ستیزان به مقابله برخاستند:

 

نومیدی نمی تواند، تمام ملتی را بکشد

در نهایت

(در غماورترین غروب غربت این را می سرایم)

...در نهایت

در ضربان قلب مشترک

در آنسوی دیوارهای ویران

جلادان به زانو در خواهند آمد...2

 

برای پرداختن دقیق به زندگی ی هنری – سیاسی ِ اسماییل وفایغمایی، لازم می بینم، گذری کوتاه بر اعمال و رفتاربنیانگذار جمهوری اسلامی، یعنی خمینی و اسلام انسان ستیزش بپردازم، چرا که زندگی وفایغمایی، درست در همین نقطه از تاریخ، دچار دگرگونی گشت و این واقعیت هنوز هم ادامه دارد...

 

با اشعار او، حدود بیست و پنج سال پیش آشنا شدم، انقلاب سیاه ِ سیاسی– مذهبی ِ خمینی به پیروزی رسیده بود و بسیاری از مبارزان راه آزادی از گروهها و سازمانها و احزاب مختلف، یا برخاک افتاده بودند و یا زندانی و مخفی، و یا اینکه برای زنده نگه داشتن آتش مبارزه، بناگزیر، خود را با سختی فراوان، به کوهها و بیابانهای کردستان و عراق و دیگر کشورها رسانده بودند.

 

در سال 1357، رژیم، این جنازه ی رو دست مانده ی مردم ایران، برای سرکوب هرچه بیشتر مردم، بلافاصله، آزادیها را با بگیر و ببندهای گسترده، به میخ کشید و بعد با از پای درآوردن بسیاری از مخالفان و به بند کشیدن بسیاری دیگر، علنا راه را بر دیگر رقبای سیاسی خود زیر نام اسلام ناب محمدی، با بوق و کرنا و مردم فریبی ذاتی ویژه ی خود که، ریشه در هزار و چهارصد سال استثمار و بنده پروری اسلام داشت، بست و سد کرد، و با سینه ی دیوار گذاشتن آرمانها و آرزوها و خواسته های مردم ِ مات و مبهوت ایران، هست و نیست آنان را ببازی گرفت.

 

جنگ ایران و عراق باعث شد که خمینی و رژیم نا انسانی و پس مانده ی او، خسارتهای جبران ناپذیری بر کشور ما تحمیل شود که، آوارگی چهار میلیون ایرانی، یکی از آن هزاران است، رژیم خمینی بیشترین سود را از نبود ایرانیان مخالف حکومتش، بویژه آنان که او و رژیم تبهکار او را نمی پذیرفتند، به جیب زد.

 

 

 خمینی، تا جایی که می توانست مردم را به چوبه ی دار و تخت شکنجه بست و با هزاران درد و بلای دیگر از قبیل اعتیاد و سنگسار و خودسوزی و خودفروشی و... به نابودی کشاند و یا از سرزمین آباء و اجدادی چندین و چند هزار ساله شان دور کرد... و یا اینکه آنها را با نامهای کذایی همچون مرتد، دست نشاندگان شرق و غرب، مزدوران صهیونیزم، منافق، جیره خوراران استعمار و...، به جرم خیانت و بهانه های واهی دیگر... محکوم به مرگ نمود، بخاک انداخت و به تعقیب آنان کمر بست که، وفایغمایی نیز یکی از آن میلیونها ایرانی قربانی می باشد که، به خاطر مخالفتش با مرام و و عقیده ی خمینی و نظام ریاکار او، به مقابله برخاست، تحت تعقیب قرار گرفت و برای ادامه ی این مبارزه، بهمراه سایر یارانش، ایران را ترک کرد.

 

در آن سالها (هزارو سیصد و شصت تا اوایل سال هفتاد دو)، آنهایی که در ایران بودند، می دانند که از اینترنت و کانالهای تلوزیونی ایرانی ِ خارج کشور که در حال حاضر تعداد آنها روزبروز رو به افزایش است، خبری نبود و رسانه های داخل ایران، به علت حربه ی جنگ خانمانسوز امپریالیستی – ارتجاعی که، به پرکردن جیب دلالان و اسلحه سازان آمریکایی و اروپایی ختم شد و حاکمیت ِ نکبت بار سی ساله خمینیان و خامنه ایان را تثبیت کرد، بشدت سرکوب و سانسور می شدند و شاعران، نویسندگان و هنرمندان ِ مردمی و آزاده ی ایرانی، سلسله وار، با داشتن هر مرام و اندیشه ای قتل عام و سرکوب و روانه کشورهای بیگانه می گردیدند. در آنزمان تنها رادیوهایی که صدای آنها در ایران شنیده می شد، می توان به رادیو آمریکا، اسراییل، بی بی سی، فرانسه، مونته کارلو، مسکو و مجاهد و شاید چند رادیوی ِ دیگر که من از وجود آنها بی اطلاع بودم اشاره کرد که، آخرین ِ آنها، یعنی رادیوی مجاهد، تنها رادیوی سیاسی فعالی بود که با پخش اخبار و برنامه های متنوع ِ سیاسی- فرهنگی و اجتماعی، مورد  خشم و غضب حاکمان تهران قرار داشت، هر چند صدای آن از لابلای پارازیتها در شهری که من در آن ساکن بودم، به سختی شنیده می شد ولی، آن رادیوی ِ یکی دو ساعته، رژیم ملایان را دچار سرگیجه و وحشت عجیبی کرده بود و حاکمان تهران از ترسشان، شب و روز، خورد و خوراک و آرامش نداشتند.

 

من علاوه بر آثار شاعران کلاسیک و دوران مشروطیت، سروده های شاعران انقلابی و مردمی، همچون نیمایوشیج، نعمت آزرم، احمد شاملو و سهراب سپهری، اخوان ثالث، فروغ فرخزاد، نادرنادرپور، ژاله ی اصفهانی و ... را زیاد می خواندم  ولی شعرهای محکم و حماسی اسماییل وفا، برایم از جایگاه ویژه ای برخوردار بودند. جالب آنجاست که بدانید، من در گذشته بدون اینکه نام سراینده ی این شعرها را بدانم، با اشتیاق و علاقه ی فراوان آنها را از رادیو گوش و همزمان بروی نوار کاست ضبط می کردم و بعد از حفظ کردن کامل آنها، نوار را پاک و برای روز دیگر، و ضبط کردن شعرهای جدید، آماده می کردم. این شعرها را برای دوستان بسیار نزدیک، بو یژه استاد گرامی ام در ایران که از بردن نامش خودداری می نمایم، با غرور و شادی و عشق تمام می خواندم و مورد تشویق آنها قرار می گرفتم. خوشبختانه، در سال گذشته توانستم با آقای یغمایی گفتگو نمایم و دریافتم که، سراینده ی آن شعرهای زیبا، خود ایشان بوده اند.

 

شعر او،  صدای در گلو خفه شده ی صدها هزار مرد و زن اعدام شده و زندانی است، شعر او ناله های جانسوزشکنجه شدگانی است که هنوز بعد از سی سال تحمل بند و زنجیرو تیغ و درفش، به خمینی" نه " می گویند، آنهایی که بر آیین و مرام ایرانی ستیز و ضد انسانی او تف می کنند و درمقابل ولایت فقیه و وارثان برجا مانده از او، نه تنها سر خم نمی کنند بلکه، مانند میلیونها  هموطن دیگر به مبارزه و مخالفت با او و رژیم سیاه و ویرانگرش از پای ننشسته و نخواهند نشست.

 

با اینکه بسیاری از آثار آقای یغمایی در دسترسم نیست و تنها برخی از آنها را در گذشته، از رادیوی صدای مجاهد، در سالهایی که او با قلم خود، پابپای رزمندگان ارتش آزادیبخش ملی ایران، با رژیم سراپا جهل و بیخردی مبارزه می کرد، شنیده بودم. در آنزمان من نوجوانی بیش نبودم و مانند زمان کنونی، تمامی آزادیخواهانی را که علیه دستاربندان روحانی نمای بیخرد مبارزه می کردند، عاشقانه می ستودم و برایم تفاوتی نداشت که، آن مبارزِ آزادیخواه، دارای چه عقیده و مرام و مذهبی است و به چه حزب و سازمان و یا گروهی وابستگی سیاسی دارد.

 

ناگفته نماند، اسماییل وفا و رزمندگان ارتشی که از آن سخن رفت، از جنگ و خونریزی بیزار هستند ولی، مبارزه ی مسلحانه، انتخابی بود که، شخص خمینی، بیش از هر کس ِ دیگر، پیش پای آنان نهاد. که وی بارها در نوشته ها و سروده هایش به آن اشاره کرده است. 3

 

من در آن زمان تلاش می کردم مانند او سروده های انقلابی بسرایم و هنوز برخی از سروده هایش که با صدای خودش در رادیو خوانده می شد، در خاطرم مانده است:

 

باز می آئیم، باز می آئیم چون امواج ِ خون ِ سرخ ِ پرتوفان ِ بیدار ِ شهیدان / باز می آئیم از خشم سترگ ِ خلق ایران

باز می آئیم، باز می آئیم،

باز مي آئيم از زندان و از زنجير/ باز مي آئيم از ژرفای دار و گور و تخت ِ خونچكان ِ دخمه ی  تعزير/ باز می آئيم چونان جنگلی از آذرخش و شير... 4

و یا

دجال بد سرشت/ دیدی که سرنوشت/ بر دفترت جنایتت ای رذل نابکار/

قانون فتح و عدالت/

چسان نوشت...

 

و در جای دیگر:

وای از آنروز که طوفان گران برخیزد

خلق من یکسره از مرد و جوان برخیزد...

 

با شنیدن اینگونه شعرها و سروده ها، از تنها رادیویی که به سمت ایران امید می پراکند، تشویق می شدم و با خرسندی غیر قابل توصیف، تلاش می کردم تا دراولین فرصت احساسات درونیم را بروی کاغذ بیاورم و به سهم خود به عنوان  یک ایرانی آزاده و آزادیخواه، آنها را بگوش دیگران برسانم و تحت تأثیرهمین شعرها و سروده ها، شوق نوشتن در من افزونتر می شد، برای نمونه هنوز یادم هست در آنزمان چنین سرودم :

 

ارتش خلق براه است/ تا شود خلق رها / تا بمیرد ستم و استثمار/

سالیانی بگذشت/ دیدی ای خلق/ که بر ما چه گذشت/

صبر کردیم بسی/ تا مسیحا نفسی/ بدمد چون خورشید/ و ز بند وزنجیر وظلمت/ برهاند مارا

و هم اکنون یارا / ارتش خلق براه است/ تا شود خلق رها / تا بمیرد ستم استثمار. 5

 

و چند سروده ی دیگر...

 

وفایغمایی، شاعری است که عید نوروز و فصل زیبای بهار در شعرش، جایگاه ویژه ای دارند. او تا آنجایی که من می دانم بیش از بیست شعر و سروده در وصف بهار سروده است، و هر کدام از آنها، زیبایی ویژه خود را دارند:

 

نوروز نو شکفت فلک را به نوبهار

نقشی نوین به چرخش پرگارها گذشت...

و یا

آمد بهار و زاهد مسکین به حیرت است

از گل که پیش چشم جهان بی حجاب شد

و

گذشت دور زمستان رسيد دولت گل
به جای بانگ مؤذن ز اوج گلدسته 6

 

وی تا کنون بیش از شصت سرود، و ترانه- سرودهای انقلابی ِ بسیاری تقدیم فرهنگ ایران زمین کرده است، رمان دوجلدی خوابگرد، هفت جلد قصه کوتاه، دو قصه ی کوتاه ضبط شده بر روی کاست، هفت کاست پر شده از اشعار خود و دیگران و بیست دفتر شعر که چاپ، و وارد بازار شده اند، و بیش از بیست کتاب و نوشته های پژوهشی زیادی در زمینه ی تاریخ و شعر و... چاپ و منتشر کرده و یا در دست انتشار دارد. لازم به ذکر است، صدای زیبا و دلنشینی هم دارد، هنگامی که، شعرها و سروده های خود و دیگران را دکلمه می کند،خستگی از روح و غبار را از چهره می زداید.

 

او شاعر با احساس و محجوبی است که از سنین نوجوانی، خانه و کاشانه، پدر و مادر و سرزمین آباء و اجدادی را، تا روز مرگ ظالمان و جشن آزادی ایران زمین ترک کرده است و مبارزه را بقول خودش، تا روز ی که دفتر بسته شود، به روزمرگی ترجیح می دهد. او در دوری از میهن، مادر مهربان خود را که، سالیان سال چشم انتظار دیدار او بوده است، برای همیشه از دست می دهد  مادری که، جمهوری سفلگان، یکی دیگر از فرزندانش، بنام "علی امیرکبیر یغمایی" را پیش روی

او و همسرش در ایران، به علت هواداری از مجاهدین به جوخه اعدام سپرد:

ما تجربه کردیم شب دربدری را

و اندر گذر دربدری بی سحری را

...هم بر سر بازار برادر به سر دار

هم خاموشی شمع سرای پدری را

در اشک نهان گشتن ِآن مادرِ چون آب

هجران گرانسنگ غم بی پسری را ... 8

 

و در جایی دیگر، غم جانسوز فقدان مادر خویش را چنین می سراید:

 

در سوگ تو/ حیران در میان محرابها / اندوهم را باز هم بر دامان خیال تو باید بگریم/ آنجا که هنوز هم پناهگاه من است/ آنجا که بی هیچ معنایی برای اشک خود/ ترا با تمام بارانهای جهان/ ترا / به خاطر تو/ می گریم... *

 

همانطوریکه می دانید، تاریخ سرزمین ما از دیرباز، مملو از فداکاری ها و از خودگذشتگی ها بوده  است که، تاریخ معاصر نیز از آن مستثنی نیست، بهمین خاطر، زمانی که این شاعر پاکباز و شوریده سر، هنوز عضوی از خانواده ی ارتش آزادیبخش ملی بوده است، فروتنی و عشق بدون چشمداشت خود و همرزمانش را برای رهایی وطن اینگونه سروده است:

 

در برق و باد هستی ما را چه غم ز غربت

صد کهکشان بچرخش در ژرف سینه ی ماست

 

یک سکه نیست ما را در دستهای عریان

گنج بزرگ هستی کمتر دفینه ی ماست...9

 

اگر چه او بیش از سی سال از عمر خود را در غربت و آوارگی سپری کرده است ولی، مانند دیگر ایرانیان دور مانده از میهن، دل در گروی معشوق دارد و عاشق ایران و زیباییهای آن مرز و بوم پهناوراست، و پایداری و ماندگاری آنرا آرزو می کند:

 

... تو پایدار بمان ای تمامت ایران

که بی تمامت تو ناتمام ایران است 10

 

مرا ای باد شبگیران ببر تا سرزمین من

که تا یک لحظه برخیزد غم از قلب غمین من*

 

به تمامی آزادیخواهان و مبارزان راه آزادی عشق می ورزد، دوستشان دارد و از زبان همه آنها بویژه آنهایی که دیگر در بین ما نیستند به غداره بندان مذهبی حاکم می تازد:

 

میروید ای رفتگان! در بادها از یادها

یادهاتان نیز خواهد گشت پاک از بادها...

... برکشیده قلعه های جورتان سر تا به عرش

بر تر ازقصر ثمود و کاخهای عادها...11

 

در زمانی که نیروهای امریکایی و انگلیسی، برای هدفهای شوم و پلید خود، پشت مرزها ی میهنمان کمین کرده بودند، از تمامی ایرانیان با هر اندیشه و مرامی، کنار گذاشتن اختلافات و تضادها را خواستار شد، چرا که بر این اعتقاد بوده و هست که، ایرانزمین را بایستی از گزند هر دیّاری به هر قیمتی در امان داشت.  


تضادها را کنار بگذاریم! / میرزا کوچک و حیدرخان؟ /
سرای قاضی محمد را کسی می شناسد؟ / کردها و کوههایشان کجایند؟
ولرها و دشتها و تنگه هایشان؟ / ترکمنها و قشقائی ها و عربهای نیشکرستان؟
بوشهری ها و دلواری ها؟ / شیران سیستان و بلوچستان؟
/
یا جائی را که مصدق به عصایش تکیه می داد؟ پادگان کلنل پسیان کجاست و افسران خراسان؟
/
کامیونها و قطارها دارند می آیند می خواهم به آنها بگویم

... و بر فراز سر آنها اره ها و تبرها پرواز کنان! / وکسانی که کلاهشان را پائین کشیده اند. 12

 

اسماییل وفا یغمایی شاعر آزاده ای است که نه به خدای ساخته و پرداخته رهبران ادیان مختلف باج و خراج می دهد و نه سر تسلیم در مقابل احزاب غیرمذهبی فرو می آورد. او شاعری  آزاده و راستین است، خودسانسوری را کنار می گذارد، و پرده از نیرنگ و ستم آنها بر می دارد: 

و آخرين پيامبر
در سن پنجاه و دو سه سالگى
در سن كنونى راقم اين سطور-!!-
با «عايشه» نه ساله ازدواج كرد
و بهانه به دست گمراهان داد...

 

و یا

... مى توان به راستى زمزمه كرد:
حرفهاى« ميلوان جيلاس» و« مدود اف» كاستلر»و«جورج ارول»»

و« ريچارد رايت» و« سيلونه» و«آندره ژيد»
و  آندره مالرو» و«استفن كرين»و« سولژنيتسين»
و چند خروار معترض و بريده ديگر از مزدوران بورژوازى!! واقعى است.. 13

 

بطور کلی، سه واژه ی آزادی، آرامش و شعر، زندگی او را در بر می گیرند ولی، در رأس همه ی آنها، آزادی را نخستین و مهمترین آرمان بشری می پندارد و آنرا عاشقانه به ستایش می نشیند، فراتر از دلداده ای که، معشوق خویش را آرزو می کند و بنده ای که، آفریدگارش را می جوید و می ستاید:


زيبائی تو!
زيبایی ای آزادي
حتی زيباتر از معشوق من
- آفرینه ای که در روشنای پوست تن‌اش محو شوم
تا تاريكی و تنهائي خود را وانهم
و ترانه‌ای روشن جستجو كنم ... 14

 

او شاعر خستگی ناپذیری است که شور و امید و عشق، بر یأس و نومیدی در بیشترین ذرات شعرش، گاه آشکار و گاه نیمه آشکار خودنمایی می کند. در حقیقت زیبایی شعر او نیز نیرو و مایه ی خود را از سر پرشور او برای رسیدن به سایه سار و سرچشمه ی آرزوهایش، یعنی همان آزادی و دموکراسی وام می گیرد :


بتازیم ! رفیق/ که سرنوشت ما تاختن است / در جنگلهای توفان و برق
...
و راههای ناشناس

 

... پیش از آنکه در خم راه از پای افتیم / دو بال از شانه هامان خواهد روئید / و پرواز خواهیم کرد
فراتر از خستگی و خاک... 15

 

و یا:

آید آن لحظه که در هر گذری بعد فراق

همه کس رقص کنان دست نگاری گیرد

 

آید آن لحظه که از آینه در هر خانه

هر کسی باز به امید غباری گیرد... *

  

و از غم و تنهایی می نویسد که، گاه، بر روح  لطیف و احساس شاعرانه ی او سایه می پراکند، از دلتنگی هایش، و رنجی که انسان از بدو تولد تا روز آخرعمر، از دست آن خلاصی ندارد، رنجی که هر از گاهی به سراغمان می آید و از آن گریزی نیست:

 

نه با مهر دیگر درودی به صبحی

نه با ماه دیکر سلامی به شامی

 

خموش است دیگر مرا آنچه بینم

نیاید، نخیزد، نروید پیامی *

 

 

ولی، دیری نمی پاید که دوباره با خود به مهربانی می پردازد، عشق می ورزد و از موهبتهای  زندگی خود را محروم نمی سازد:

 

سر می زند دو باره خورشید مهربانی

در پرده های صبحی زرتاب و پرنیانی

 

طی می شود خلایق فصل فراق و فرقت

در می رسد به شادی ایام همزبانی 16

 

اسماییل وفا یغمایی تاکنون بیش از هزار غزل سروده است که بعلت پراکندگی آنها،خود من هنوز همه ی آنها نخوانده ام .او در گفتگویی ابراز داشت، دفتری از اشعارش که حاصل سالها تلاش او بوده است را، متاسفانه، در عراق گم کرده است. او علاوه بر سرودن شعرهای کلاسیک، با مهارت تمام، اشعار پرمغز زیادی به سبک های نیمایی، سپید دارد که به جرأت می توان گفت بسیاری از آنها در زبان فارسی بی نظیرند و نقد دقیق آنها، گفتگوی جداگانه با خود شاعر را می طلبد که، امیدوارم در فرصتی مناسب انجام شود:


كاليپتوس ها تشنه اند
در دهان من برگورهاى كشتگان برف مي بارد
ساعت ها تاريك ميشوند
و قطره قطره فرومى چكم در ژرفاى جهان...


...تو رفته اى!
در بامداد بى پايان شب
[
لبالب كيسه هاي خرد شده ى آينه و اشک]
به قلب وارونه ى خويش مي انديشم
و دقيقه اى كه شاخسار شعله ور را

به صاعقه ى يخ و سكوت بدل ساخت...

و یا

به صداى مردم دل بسته ام
ناقوسى كه گل سرخ را برسينه ى آسمان سنجاق می کند
دستى كه دريا ها و پيانو ها را در قلبم مى نوازد

و لبريز فتيله و چخماق است
درنگ ميكنم
هنوز در دهانم دريا آواز ميخواند
و درقلبم باران مى بارد...

 

و در جای دیگر:

 

در هر واژه قاتلى مى خندد
و بلاهت با بيضه هاى بنفش پرافتخارش مي رقصد،
در این جاست كه مي ايستم در تمامت فريادم
با معرفتى چون ستاره اى دنباله دار
روياروى اقيانوس سرد باد
و در ژرفناى شب پرشهوت... 17

 

 

شعر او شعر ستمدیدگان و سرکوب شدگان، قربانیان و فدا شدگان دستگاه ارتجاعی – استعماری معاصر است، شعر او مشت کوبنده ی مبارزانی است که سرنگونی حاکمیت دیکتاتوری اسلامی آل خمینی را فریاد کرده، می کنند.

 

شعر او درد و رنج، خروش و خشم، شادی و شور، اشک و آه، خنده و نور و زیبایی و غرور را در خود دارد، شعر او مشت گره کرده ی خلقی است که دیر یا زود طومار شیادان و روحانیان ریایی را در هم خواهد پیچاند و دودمان اهریمنی دژخیمان برجامانده از خمینی را برباد خواهد داد.

 

شعر او بهاران همزیستی و صلح و آرامش را در جامعه ای باز و آزاد نوید می دهد.

شعر او زندگی و پایندگی و سرفرازی و بالندگی است.

 

آری شعر او، رزم و فداکاری مبارزان، اشک یتیمان، بغض له شده ی پدران و مادران ِ داغدار، و خشم فرو خفته ی مردم ایران است.

 

 برای پرداختن به اشعار او، بایستی، با اندیشه ی او، با واژه ها و زبان شعری او آشنا و دوست شد. چرا که در کُنه هر بیت و مصرع و قطعه ی آنها، داستان و رازی نهفته است.

 

با شعر زیبایی از دفتر "نیایش نهانی مرتدان" که حدود یکسال و نیم از سرایش آن می گذرد، این نوشته را بپایان می برم.

باشد که دوستداران ادب و فرهنگ ایران زمین، قدر این شاعر پرتوان، و آثار ارزشمندش را بشناسند، و فرونتی و تواضع او را ستوده و ارج نهند.

 

 

«می خواهم انقلاب شوی ای سرزمین من»

 

می خواهم انقلاب شوی ای سرزمین من

می خواهم دوباره

آواز خیابانها و رقص رهگذران و ارتعاش پاها را

می خواهم دوباره

برخاستن ملتی را برای ملتی

خروشیدن ملتی را برای ملتی

جنگیدن ملتی را برای ملتی

نو شدن و زیباشدن ملتی کهن ریشه را

که زشتیها و کهنگی ها را به زانو در می آورد

و اعجاز خلقی را که خدای خود می شود

تا بر زمین خود آفتاب و آسمان خود را بنا کند

می خواهم انقلاب شوی ای سرزمین من

حتی اگر در نخستین روز آزادی

جسد بیجانی باشم در میان کشتگان بی نام

یا سنگ گور من

نخستین سنگی باشد

که برای بنای نخستین خانه ی محرومان

از جا کنده می شود.

 

مجموعه تلاشهای فرهنگی، ادبی و پژوهشی وی در پایان این نوشتار آمده است.

زبانش سرخ تر، سرش سبزتر و دلش شاد تر و دولتش پایدار باد.

....................................................................................................................

زیرنویسها:

1.  شرح احوالات و بخشی از آثار و زندگی اسماییل وفایغمایی

http://esmailvafa3.blogspot.com/2007/09/blog-post_01.html

 

2. دفتر نیایش نهانی مرتدان ( تا خورشید برآید و ناقوسها) ص31

 

3. مجموعه ی سی سرود سرخ (نفرين به جنگ و آنكه براوفروخت نار جنگ)

http://www.talieh-sepidedaman.com/Books/Sisorod.htm

و گفتگو با م. ساقی (قسمت سوم)

 

4. برای مطالعه ی تعدادی از آنها را می توانید به این آدرس مراجعه نمایید:

http://esmailvafapomes.blogspot.com/2007/09/blog-post_12.html

 

5. یادم هست در همان حال و هوا بود که روزی چند سروده از او و شعری در هجو علی خامنه ای سروده شده بود را در کاستی فراهم آورده بودم و با شوق به آنها گوش می دادم و بر عکس همیشه که بعد از چند بارخواندن و یا حفظ کردن، فراموش کردم که آنها را پاک نمایم تا دست کسی به آنها نرسد، و  این کاست اشتباها توسط کاست هایی از چند خواننده مانند داریوش و شاهرخ و ... توسط یکی از نزدیکان به امانت برده شده بود که آن دوستان نیز آن شعرها را با کنجکاوی و دقت، گوش داده بودند و غیر مستقیم، از طریق یکی از دوستان به من رساندند که، مواظبت خودم باشم و آنه هم در این رابطه به کسی چیزی نخواهند گفت.

«توضیح از نویسنده»

 

6. این شنگ شهر آشوب ص 59

- همانجا ص 87

تابلوهای بهاری شماره ی سه

http://esmailvafapomes.blogspot.com/2008/03/blog-post_19.html

 

7. از مجموعه ی عشق اگر نفسی...با صدای شاعر

http://www.talieh-sepidedaman.com/Voice.htm

 

8. این شنگ شهرآشوب.(ص 46)

شامگاهی زمینی(ص 46)

 

9. در ستایش از ارتش آزادیبخش ملی ایران

 

10. از مجموعه شعر منتشر شده نیایش نهانی مرتدان

(کتیبه ای بر دیوار تاریک ترین شب، سی ام/ اوت/ دوهزار و شش)

http://esmailvafapomes.blogspot.com/

*- این شنگ شهر آشوب ص 126

11. در رسالت کبوتر و سیب (تمامیت ارضی، ص 81)

گزيده شعرهاازفوريه 2005تاژوئن 2006))

23.05.2006

 

12. خطابه متناقض ومغموم ومه آلود اول ماه مه

 

13. شعر زیبای تمامت ایران

http://www.talieh-sepidedaman.com/Poems/Topaydar.htm

 

14. ای آزادی، نهم زوییه دو هزارو سه میلادی

http://esmailvafapomes.blogspot.com/2008/04/blog-post_11.html

 

15. ترانه پیرانه شاد تاختن، اول آوریل دوهزار و هشت میلادی

*- این شنگ شهر آشوب ص 84

*- همانجا ص 151

16. این شهر شنگ آشوب ص 118

همان دفتر ص 146- این غزل به صورت یک ترانه با صدای خانم مرضیه و آهنگی از محمد شمس اجرا شده است.

 

17. بر اقیانوس سرد باد

http://esmailvafapomes.blogspot.com/2007/09/blog-post_05.html

 

 1387.02.09 خورشیدی

 28.04.2008 میلادی

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------- 

کتابشناسی و آثار اسماعیل وفا یغمایی

 

در این بررسی مقالات و مصاحبه ها و بررسی ها ی مندرج در سایتهای اینترنتی  درج نشده است

 

شعر

 

سرود‌ و ترانه (مجموعه)

 

شعر (كاست  و سي ـ دي)  

 

شعرهاى ديگران (كاست)  

 

قصه كوتاه

 

  

قصه كوتاه  )كاست(

    

مقالات  ادبى

 

نوشته هاي پراكنده

 

تاريخ ‌(كاست)

    

 سرودها، ترانه‌ها، ترانه‌ ـ سرودها

 

نوشته هاي آماده انتشار

شعر

 

قصه كوتاه

     

 رُمان

 

تحقيق و نوشته هاي پراكنده

 -----------------------------------------------

www.esmailvafa.net

www.esmailvafa.blogspot.com