کارگران
کودکان
زنان هنر
و ادبیات
لطیفه
تصاویر
کامپیوتر
سایت های دیگر
اخبار روز از پیک ایران
خلاصه اخبار رادیو فردا
خارجی
آرشیو
صفحه
نخست
______________________________________________________________
کودکان و جنگ
مهدی
ماکان
چهارشنبه شب یعنی شب چهاردهم تیرماه تلویزیون در میان دو نیمه فوتبال پرتغال و فرانسه، صحنه های رعب انگیزی از بمباران مناطق مسکونی فلسطین را به نمایش گذاشت که دل هر بیننده را به درد می آورد. صرفنظر از اینکه صدا و سیما به چه منظور کودکان اروپا و ولوله شادی آنان را در کنار درد و رنج کودکان و نوجوانان فلسطین قرار داد و گذشته از زمان انتخاب این دو صحنه هیچ منطق و مفهومی اقدام کشوری را در تخریب کور مناطق مسکونی کشور دیگر به بهانه گروگان گیری (یک نفر) نمی پذیرد. در اینکه همه کودکان در هر نقطه گیتی باید از یک زندگی شاد و آسوده برخوردار و لبانشان به خوشبختی زندگی گشاده باشد کوچکترین تردیدی روا نیست، اما نظاره بر چهره زرد و تکیده کودکان فلسطینی و آنچه هر روز و هر ساعت بر آنان می گذرد نمی تواند عواطف سالم یک انسان بی طرف را برنیانگیزد.
کودکان فقیر و محروم
در جای جای دنیا فراوانند. در هند، در بنگلادش، در فیلیپین ، در سراسر آفریقا، در
خود اروپا و آمریکا . اما یک تفاوت در همه این کشورها و قاره ها با کودکان فلسطین
وجود دارد. آن کودکان آزادند تا در کشورهای خود به مدد سرمایه! فقر را بدون آتش
مهیب تانکها و سلاحهای ویرانگر بین خود تقسیم کنند و کودکان فلسطینی فقر و آتش را
توأماً هدیه بگیرند ! آنان که جنگ را می افروزند تا از نمد آن کلاه چرکینی برای خود
بدوزند، قطعاً می دانند که نخستین قربانیان جنگها کودکانند. از هر رنگ، از هر جنس،
از هر قوم و ملت . اما مگر می شود این حقیقت را انکار کرد. که کودک ، کودک است چه
فلسطینی باشد چه زنگباری و چه اروپایی؟! ولی نظاره بر کودکانی که هر روز نهیب
مرگبار انفجار گلوله های تانک را در نزدیک خود می شنوند یا آنان که از انفجار
انتحاری و متلاشی شدن ناگهانی یک ماشین در کنار خیابان کشته می شوند، قطعاً برای
دلسوزی و حمایت مستحق ترند. کنوانسیون حقوق کودک می گوید که هیچ کودکی نباید از
تحصیل محروم باشد. نباید در سنینی که نیاز به حمایت جدی دارد کار کند. نباید گرسنه
باشد و نباید مورد آزار و شکنجه جنسی یا غیر از آن قرار گیرد. آمار سازمان ملل از
کودکان کار یا نوجوانان زیر سن بلوغ که از شدت فقر، گرسنگی ، بیماری و بی سرپناهی
عرصه زندگی را ترک می گویند بسیار دردناک و تکاندهنده است . کودک و نوجوان باید
زندگی کنند نه آنکه آماج حملات هواپیماها، ترورها و انفجارهای انتحاری قرار گیرند.
در خاطرات یکی از بازماندگان جنگ جهانی دوم که از تلویزیون آلمان پخش می شد، او
صحنه رقت انگیزی را بازگو کرد با یک نتیجه دوگانه. نیاز کودک به بازی و ضرورت
اجتناب ناپذیر مادر در دسترسی به غذا! بازمانده جنگ جهانی دوم گفت در برلین و در
پایان جنگ . هنگامیکه نفیر گلوله ها و نعره تانک ها خاموش شد، مادری با کودک
چهارساله اش در حالیکه هنوز از لابه لای آوارها دود غلیظ آتش سوزی یک شهر میلیونی
برمی خاست و همه جا در سکوت مرگ غوطه می خورد، در کنار خیابان به دنبال پس مانده
غذایی، زباله ها را زیرو رو می کرد و کودک در کنارش ایستاده بود و بی صبرانه برای
یافتن تکه نانی چشم به دست های کاونده مادر داشت. ناگهان از میان آوار بچه گربه
گرسنه ای بیرون آمد و در حالیکه ناله سر می داد، ملتمسانه به این مادر و کودک خیره
شد. کودک لحظاتی چند زباله و مادر و گرسنگی و آوار را فراموش کرد. به سوی گربه دوید
او را در بغل گرفت و فارغ از آنچه بر شهر و بر مردم آن گذشته بود به سوی مادر
بازگشت تا با بچه گربه آواره خود بازی کند. مادر دست از کندو کاو زباله ها برداشت.
با چشمانی اشکبار بچه گربه را از دست کودک گرفت و به سوی نقطه ای که شاید روزی خانه
او بود روان شد. او می خواست با بچه گربه چه کار کند؟ پیداست! بچه گربه می توانست
برای یکی دو روز غذایی مناسب ! باشد تا خود و کودکش از گرسنگی نمیرند.
این است منطق جنگ . منطق ترور. منطق ستم . کودک باید با عروسک، اسباب بازی و بچه
گربه بازی کند. کودک باید بازی کند ، و نوجوانان نیز! این حق آنان است . اما اکنون
چه می بینیم؟ کودکی که در خیابان و در حال بازی لت و پار می شود و نوجوانی که دور
کمرش ماده انفجاری می بندد و در بازار، رستوران، سوپرمارکت و هر مکانی که انباشته
از انسانهای زنده است خود را منفجر می کند تا انبوهی از آن زندگان را به دیار
مردگان بفرستد. آن زمامداری که دستور بمباران و آن سر تروریستی که فرمان انفجار می
دهد معضل زمانه ما هستند. این ناهمواری جهانی باید صاف و هموار شود. سرنوشت کودکان
را باید زمامداران عاقل و دوراندیش رقم زنند اگر کودکان کشوری می خندند، شادی می
کنند و برای پیروزی فوتبال کشورشان به سرو صورت خود رنگ می مالند یا کلاهی از پرچم
بر سر می گذارند، شاید ندانند و هرگز به این حقیقت ناب نیاندیشند که این خنده، این
استادیوم و این شرایط مطلوب و دلپذیر نتیجه درایت و درستکاری کسانی است که با
عناوین متفاوت صدراعظم، نخست وزیر، و یا رئیس جمهور و یا هر عنوان دیگری بر آنها
حکومت می کنند. آنان ناگزیرند به خواست مردم نه به جنگ افروزی که به شکفتگی میهن و
مردمانش بیاندیشند. به آنها دروغ نگویند، به قانون احترام گذارند و خود را یک
شهروند در میان تمام ساکنان کشور تحت فرمانشان قلمداد کنند . مردم هندوستان در این
میان نمونه وارند. با وجودسیل جمعیت فقیر و داشتن امکانات زندگی در حداقل ممکن، از
سیاست مدارانشان راضیند، زیرا به خوبی می دانند که آن سیاستمداران از تمام امکانات
برای امحاء فقر، زایش رفاه نسبی برای همه ، رشد صنایع و رونق کشاورزی و ایجاد کار
بهره می برند. هندوستان فقیر است ولی شهروندش راضی است زیرا نماینده مجلس ونخست
وزیرش را خود بی دخالت دیگران انتخاب می کند و آن نماینده و این نخست وزیر با تمام
توان برای همین شهروند کار می کنند تا نوجوانی به خود بمب نبندد و کودکی در خیابان
تکه تکه نشود.