به سایت لج ور خوش آمدید

LAJVAR

 

کارگران    کودکان     زنان    هنر و ادبیات     لطیفه    تصاویر     کامپیوتر     سایت های دیگر

اخبار روز از پیک ایران     خلاصه اخبار رادیو فردا    خارجی     آرشیو      صفحه نخست

 ______________________________________________________________

 

تحليلي مختصر در باب مساله جنگ و بحث هاي پيرامون آن

 

 امپرياليسم و ارتجاع، دو روي يک سکه

 

ارس احمدي

منبع: سایت در دفاع از صلح

اخيرا مقالات و بيانيه هاي متعددي در ارتباط با مساله جنگ منتشر شده است. اين مقالات ندرتا به حمايت از جنگ و عمدتا به مخالفت با جنگ پرداخته اند. مضاف بر اين دو طيف، طيف ديگري نيز به چشم مي خورد که در برخورد با مساله جنگ رندانه سکوت مي کند. اين طيف نيز نياز است به دقت مورد تحليل و بررسي قرار گيرد. البته به کار بردن لفظ سکوت به معني سکوت کامل نيست. بلکه ممکن اين سکوت با هزار و يک تحليل عوام فريبانه و به ظاهر منطقي نيز آرايش شده باشد ولي در محتوا نسبت به مساله جنگ خنثي عمل مي کند.

در اين نوشته سعي مي شود زواياي مختلف اين گونه تحليل ها روشن و ناگفته هاي پنهان در لواي برخي از اين تحليل ها روشن گردد.

 

آيا خطر جنگ پديده اي جديد است؟

خطر جنگ مجدد امپرياليسم و اقمارش بر عليه ايران هيچگاه از ديد آگاهان سياسي دور از ذهن نبوده است. هم زمان با انتخابات نهم رياست جمهوري بسياري من جمله ما مکررا خطر جنگ را در صورت پيروزي محافظه کاران کاملا دست راستي بر شمرديم. همان موقع در قالب مقالات متعددي متذکر شديم که در صورت يکدست شدن حاکميت در ايران و اتخاذ يک سيستم تحريک آميز جهاني، زمينه براي اتحاد تمام مجامع امپرياليستي بر عليه ايران فراهم و ايران به اولويت اول جنگ در جهان تبديل خواهد شد.

طيف قابل توجهي از حاميان شرکت در انتخابات به نفع کانديداي اصلاح طلبان را جرياناتي تشکيل مي دادند که با وجود نقد ها و مخالفت هاي گسترده با سياست هاي جمهوري اسلامي از اوان شکل گيري تا به امروز، شرکت در انتخابات نهم را مهم ارزيابي مي کردند و بر مبناي تحليل مشخص از شرايط مشخص، گزينه تحريم را به سادگي کنار گذاشتند. براي نمونه آقايان محمود دولت آبادي و نجف دريابندري از نويسندگان بزرگ و مشهور کشورمان نيز سکوت را کنار گذاشتند و شرکت در انتخابات را حياتي ارزيابي نمودند. آقاي دريابندري به وضوح گفت، سکوت روشن فکران تا اين لحظه اشتباه بوده است و بايد سخن گفت و دعوت کرد و نبايد اجازه داد عرصه را به سادگي بر ما تنگ تر کنند. دو مثال ذکر نشان مي دهد که طيف حامي شرکت در انتخابات با پيش بيني و شناخت هرچند حدودي از حوادث پس از انتخابات ديگران را به شرکت در انتخابات دعوت نمودند. مساله جنگ نيز يکي از خطراتي بود که توسط اين طيف مکررا بيان مي شد.

امپرياليسم هر از چندي براي فائق آمدن بر بحران هاي متعدد و کمرشکن سرمايه داري محتاج جنگ است. از آغاز بحران عمومی سرمايه داری در دوران جنگ اول جهانی و پيروزی انقلاب اکتبر، می بينيم که ده ها سال است که امپرياليسم به اشکال گوناگون در نقاط مختلف جهان به هر جنايتی دست زده است. 20 ميليون کشته در جنگ اول جهانی، 50 ميليون کشته در جنگ دوم جهانی، ده ها ميليون کشته در سراسر جهان در دوران جنگ سرد، جنايات اسرائيل، آفريقای جنوبی، آدمکشان آمريکای مرکزی و جنوبی از نمونه های آن است. در حال حاضر نيز مجددا به دنبال اولويت هاي جنگ مي گردد. منظور از کشورهاي محور شرارت نيز به بيان ديگر کشورهاي دم بخت مي باشد. امروز سوريه و ليبي ديگر اولويت اول جنگ نيستند. افغانستان و عراق نيز پيشتر تصاحب شده اند، لذا آن چه باقي مي ماند کشور ما ايران است. وارد ساختن کشور به بحران لاينحل جهاني که ديگر آمريکا اجازه ي خروج از آن را به ايران نخواهد داد حاصل همين بي تجربگي و خامي سياست بازان داخلي ست.

پيش تر و در مقالات گذشته توضيح داده بودم که مبارزه در جهت آرمان هاي ملي بدون درک عميق از تحرکات سرمايه داري جهاني ممکن نيست. حرکت سرمايه داري جهاني امروز با پديده ي ديگري به نام جهاني سازي اقتصاد و جهاني سازي بازار آزاد نيز روبرو ست. اين روند در مرحله بدوي به توليد دولت هاي اولترا راست در تمام کشورها مي پردازد. در اين توليد مثل تفاوتي بين آلمان پيشرفته و کشورهاي عقب مانده وجود ندارد. از اين روست که ما بارها تاکتيک ممانعت از قدرت گيری طيف های غير دموکرات اولترا راست را متذکر شده ايم.

خوب به اطرافتان نگاه کنيد، نشو و نماي اين دولت ها را مي بيند. در آلمان، دولت خانم "مرگل" روي کار آمده است که در نوع خود در تاريخ آلمان پس از جنگ دوم جهانی بي نظير است. در فرانسه، مهد دموکراسي ببينيد چه بساطي به راه انداخته اند. دولت آقای "شيراک" که از خير سر وحشت مردم فرانسه از "ژان مري لوپن" مجددا روي کار آمد امروز به اهرم تصويب قوانين ضد مردمي چون CPE تبديل شده است که با مخالفت و اعتصابات گسترده سنديکا ها و کنفدراسيون هاي دانشجويي و دانش آموزي اندکي عقب نشيني کرد. نامزد انتخابات آينده رياست جمهوري فرانسه –نيکولاي سارکوزي- کانديداي حزب گليست که خود را در اين مدت با رندي تمام به عنوان مخالف سياست هاي دولت معرفي کرد از بخت بالايي براي پيروزي در دور بعد انتخابات برخوردار است. در انگلستان، دولت "بلر" با وجود سياست هاي جنگ طلبانه در دور اول مجددا با اکثريت آرا انتخاب مي شود. در ايتاليا، دولت "برلوسکني" علي رغم مخالفت 90 درصد اعضاي پارلمان ايتاليا با سياست هاي جنگ طلبانه دولت هم چنان حامي خونريزي ارتش آمريکا و متحدانش در جهان است. موج انقلابات مخملي را همچون توطئه مثلث "لخ والسا"، جنبش همبستگي و کليساي کاتوليک در لهستان، در کشورهاي تازه عقب افتاده بلوک شرق پس از فروپاشي شوروي شاهد بوديم. اخيرا نيز شکل جديدی از اين قبيل انقلابات مخملی را برای سرنگونی حکومت در بلاروس آغاز کرده اند. از همه مهم تر دولت بوش که به عنوان نماينده مشئوم مرگ در سده بيست و يکم شناخته مي شود مجددا روي کار مي آيد و بنا بر آخرين آمار حدود 40 درصد مردم آمريکا از وي براي ادامه سياست هاي جنگ طلبانه حمايت مي کنند. در کشورهاي همسايه ايران نيز تغييرات به همين صورت رخ داده است و در آينده نيز رشد خواهد کرد. در پاکستان دولت "بي نظير بوتو" پايين کشيده مي شود و دولت کودتايي پرويز مشرف روي کار مي آيد. در ترکيه و آذربايجان وابسته ترين جريانات سياسي قدرت گرفته اند و آلت دست مستقيم آمريکا در شمال غرب ايران هستند. در فلسطين اشغالي نيز که در سال هاي گذشته با حضور سازمان الفتح و موافقين فکري ياسر عرفات در سازمان آزادي بخش فلسطين، هزينه ها به حداقل مي رسيد و در سال هاي اخير نيز دست آوردهاي گرانبهايي را به دست آورد، امروز شاهد قدرت گيري سازمان حماس هستيم که در آينده بر ميزان بحران خواهد افزود. پاسخ سازمان حماس به آمريکا واضح ترين شاهد اين تحليل است. اين سازمان در پاسخ به حملات تبليغاتي غرب به انتخابات فلسطين گفت اگر آمريکا با اسلام سر ستيز نداشته باشد ما با آمريکا مشکلي نداريم. بر اساس اين تحليل اگر آمريکا با اسلام سر ستيز نداشته باشد ولي در کنار آن به جنگ و خون ريزي و آدم کشي ادامه دهد، سازمان حماس با آن مشکلي نخواهد داشت. اين تفاوت اساسی تحليل های جريانات خلق در فلسطين و سازمان حماس می باشد. در تمام مدت مبارزه بر حق خلق فلسطين بر ضد اسرائيل، جمهوري اسلامي خود را به عنوان متحد اول فلسطين و لبنان معرفي مي کرد ولي امروز پس از خروج لبنان از اشغال شاهد موضع گيري سياست مداران لبنان بر عليه ايران هستيم. نتيجه همان مي شود که در جريان جلسه بررسي پرونده هسته اي ايران در سازمان ملل مشاهده کرديم که به غير از معدودي چون ونزوئلا باقي راي دهندگان که حکومت ايران به آن ها دل بسته بود، آب پاي پروپاگاند آمريکا بر عليه ايران مي دهند. در نهايت به ايران مي رسيم. در ايران نيز اين روند بدون هيچ تفاوتي می بايست طي شود. در ايران نيز مي بايست يک جريان کاملا دست راستي که با گوشت و پوست به سرمايه داري آن هم يک سرمايه داري مالی-تجاری و نه صنعتي و توليدي معتقد است و کارنامه اش چيزي جز رونق تجار و بازار و واردات هر کالاي ارزان خارجي براي خرد کردن صنعت و توليد نبوده است، روي کار بيايد.

موارد ذکر شده تنها بخش کوچکي از مرحله توليد مثل دولت هاي اولترا راستي در گام نخست جهاني سازي اقتصاد مي باشد. در مرحله بعد اتحاد عمومي ما بين اين دولت هاي خطرناک شکل مي گيرد. نتيجه اين اتحاد، غارت دسته جمعي با ابزارآلات جهاني و نسل کشي محرومان دنيا در آفريقا و کشورهاي در حال توسعه خواهد بود. في الواقع تعريف مارکسيست ها از آينده سرمايه داري که دنيا به دو بخش مصرف کننده و مصرف شونده تبديل مي شود در اين زمان به حاد ترين شکل خود مي رسد.

بدون ديدن اين مسير خونبار رشد سرمايه داري که حاصلي جز هر چه تنگ تر کردن عرصه براي مردم و هر چه فربه تر شدن کلان سرمايه داران نخواهد داشت، نمي توان مسايل ملي را تحليل کرد. در اين مسير ارتجاع و امپرياليسم نه تنها هم کاسه، بلکه کاملا يکي مي شوند. با اين افق جهاني مبارزه بر عليه ارتجاع، چيزي جز مبارزه بر عليه امپرياليسم جهاني و مبارزه با امپرياليسم جهاني، چيزي جز مبارزه با ارتجاع نخواهد بود.

 

حاميان جنگ چه کساني هستند؟

متاسفانه در ميان برخي افراد که خود در اين کشور زاده شده اند و آينده خود، فرزندان و هموطنانشان با سرنوشت ايران گره خورده است تفکر حمايت از جنگ وجود دارد. آن ها با درک ابتدايي و ناچيز از مفاهيم گسترده ي جهاني چون "پرهيز از جنگ"، "مبارزه مردمي در جهت آرمان هاي مردمي" و "حاکميت مردم بر سرنوشت خود"، از جنگ حمايت مي کنند. اگر چنان شناختي از مفهوم مبارزه بشر در طول تاريخ و اثرات کمرشکن جنگ داشتند هرگز آب پاي اين ابزار خانمان سوز سرمايه داري نمي دادند.

تصور آن ها از جنگ همان چيزي ست که در فيلم هاي کمپاني Hollywood ارائه مي شود. اين که چند نفر فرمانده باهوش و محترم به کمک چند تيم از نينجا هاي تعليم ديده بدون اينکه خون از بيني کسي بريزد، موضوع را حل و فصل مي کنند. اين چيزي ست که مدام توسط ارگان هاي تبليغاتي سرمايه داري در دنيا در قالب فيلم هاي سينمايي و بازي هاي کامپيوتري توزيع مي شود. در ايران ما که شعار مرگ بر آمريکا در آن روزي ميليون بار تکرار مي شود نيز اين فيلم ها به وفور پيدا مي شوند. در جريان انقلاب فرهنگی در اول انقلاب نيز همزمان با اين که دانشگاه ها به بهانه پاکسازی فرهنگی! از عوامل نفوذی غرب بسته بود، در سينماهای تهران به طور متوسط از 100 فيلم، حدود 40 تا 50 فيلم آن را همين تبليغات آمريکايي تشکيل می داد. اگر هم چند فيلم با مضمون انقلابی و مردمی پخش می شد ستاد هو و جنجال فردايش در روزنامه هايشان جار می زدند که کمونيست ها به سينماهای ما نفوذ کردند. حاصلش چه شد؟ حاصلش همان شد که انقلاب فرهنگی بهترين استادان دانشگاه ها و بسياری از دانشجويان ممتاز دانشگاه را اخراج کرد، در سينماها هم فيلم های انقلابی و اجتماعی قلم گرفته شد و همان فيلم های بند تنبانی که بسياری شان قبل از انقلاب هم پخش می شدند رايج گشت. خب، عجيب نيست برخی از کسانی که در اين فضا تغذيه شده اند از جنگ دفاع کنند.

حال موضوع را کمي دقيق تر بررسي مي کنيم. مي خواهيم ببينيم اين طيف که قطعا يک شبه از زمين سبز نشده اند، که بوده اند، قبلا چه مي گفته اند و اکنون چه مي گويند. اين طيف شعار حمايت از جنگ براي تغيير شرايط در داخل را از سال ها پيش تکرار مي کرده اند. مقالات گسترده اي از اين طيف تحت قالب اينکه بايد بين استبداد داخلي و استعماري خارجي يکي را انتخاب کنيم منتشر شد. اين تحليل ها در حدود سال 1380 به ميان آمد. دليل اين امر آن بود که در سال 1380 يک سري برخورد ها با جريانات دانشجويي و غير دانشجويي که پس از حادثه کوي دانشگاه مجددا فعاليت سياسي و فرهنگي را آغاز نموده بودند صورت گرفت. ابزار مطبوعاتي و ميکروفن از دست بسياري از اين افراد گرفته شد. آن ها مدتي سکوت کردند ولي بعد از مدتي که ديدند ديگر دستشان به جايي نمي رسد گفتند اگر آمريکا بيايد کار درست مي شود. اين کار درست مي شود هم به اين معني بود که ما مجال نطق کردن مي يابيم. في الواقع سعادت مردم ايران از نظر اينان چنين است که به فلان آقا با عزت و احترام ميکروفن بدهند که خودي نشان بدهد. مي توانم با قطعيت بگويم که اگر اين افراد امروز مطبوعه اي داشتند و نطق مي کردند و به جاي ماهي يک بار، روزي دو بار بي بي سي با آن ها گفتگو مي کرد، هيچ گاه از جنگ بر عليه ايران حمايت نمي کردند.

دوستان مارکسيست ما مي توانند به اين افراد ياد بدهند که مبارزه يعني چه. مي توانند براي اين افراد بازگويند که اين جريان های صادق مارکسيستي که در قالب دانشجويي و فرهنگي خود را نشان مي دهند چگونه کار کردند و با چه امکاناتي کار خود را آغاز کردند. بدون هيچ توان مالي و مطبوعه اي آغاز کردند، نه تلويزيون داشتند، نه يک روزنامه رسمی و نه هيچ چيز ديگر ولی با صداقت و ممارست و پيگيري اي که از خود نشان دادند سخنشان به گوش ديگران رسيد و توانستند هرچند اندک بر فضاي خارج خود تاثير بگذارند.

بجاست توضيح دهيم که اين خواست ملوکانه از کجا نشات مي گيرد. به وضعيت مبارزان در قرن گذشته نگاهي ساده بياندازيد. هرگاه با اين دست از منتقدها که غالبا از دريچه ليبراليسم نگران جهان اند روبرو مي شويد، يک دفتر، يک مجمع و يا يک خبرگزاري نيز درکنار آنها مي بينيد. هزار و يک مطبوعه ليبرال که از امکانات فوق العاده سرمايه داري و در جهت منافع سرمايه داري استفاده مي کنند با آن ها مرتبا مصاحبه مي کنند و تحليل هايشان را مدام به جامعه تزريق مي کنند. در مقابل به چپ ها نگاه کنيد. دفتر و دستک که هيچ بايستي دور و برشان را نيز بپايند که آژان دست بند به دستشان نزند. بسيار واضح است که اين طيف افراد اصلا نمي دانند کار در فضاي بسته يعني چه. براي همين است که زود خسته مي شوند و دعوت مي کنند که آقايان آن طرف آب تشريف بياورند. بد نيست به اين افراد يادآوري کرد که اگر بورژوا هم هستيد حداقل بورژواهاي انقلابي در انقلاب فرانسه را الگوي خود قرار دهيد.

خوشبختانه امروز نيروهاي ملي کشور نيز سعي مي کنند خط خود را از اين افراد جدا کنند و آن ها کاملا در اقليت هستند. مقالات و تحليل هاي برخي چهره هاي ملي همچون مهندس سحابي نشان مي دهد که طيف نيروهاي ملي نيز به خطر جنگ آگاه هستند و مانند ديگر نيروهاي حامي صلح بر عليه آن اعلام موضع مي کنند.

نکته مهم ديگري که اخيرا رخ داد سخن راني دو نفر از اعضاي سابق تحکيم وحدت، در سناي آمريکا بود. خيزش جريانات حامي جنگ نيز با سخن راني اين دو نفر بيشتر شد. علي رغم تمام توجيه و تفسيري که آقايان افشاري و عطري پس از سخنراني در سناي آمريکا و در پاسخ به اعتراضات گسترده به عمل آوردند، حرکت آن ها فوق العاده تحريک آميز، خطرناک و حتي مي توان گفت به نفع جنگ بود. اين سخن راني در سناي آمريکا و به دعوت سناتورهاي محافظه کار آمريکايي که از جمله مهم ترين مشوقين حمله آمريکا به ايران مي باشند صورت گرفت. اين حرکت نه تنها واپس گرايان مدافع جنگ را در داخل کشور تشويق کرد بلکه تمامي مجموعه تحکيم وحدت در داخل را نيز با خطر سرکوب روبرو ساخت. تمامي موارد ذکر شده تنها بررسي خوشبينانه اين مساله مي باشد. بدين معني که اگر خوشبينانه نگاه کنيم اين دو نفر اشتباه کرده اند. اگر بخواهيم کمي هم بدبيني چاشني آن بکنيم بي شک خواهيم پرسيد که چگونه يک عضو حساس تحکيم وحدت (علي افشاري) که در ايران زنداني نيز بوده است سر از آمريکا در مي آورد؟ اکثر کساني که در ايران به جرم سياسي دستگير مي شوند غالبا با حبس و سپس محکوميت هاي تعليقي روبرو مي شوند. يکي از نتايج اين احکام اين است که فرد ممنوع الخروج مي شود. حال ديگر بررسي اين موضوع با علاقه مندان که چگونه يکي از اعضاي حساس تحکيم وحدت که زنداني بوده است و فيلم اعترافاتش که قطعا زير فشار تهيه شده نيز در تلويزيون پخش شده است، سر از آمريکا در مي آورد. همانطور که گفتم اگر بخواهيم 100 درصد خوشبينانه موضوع را بررسي نکنيم، به نظر مي رسد که اين حرکت هم از داخل و هم از خارج هماهنگ بوده است.

خوشبختانه در حالي که اين دو نفر از اعضاي سابق تحکيم وحدت، خواسته يا ناخواسته آب پاي جنگ مي دهند، در درون تحکيم وحدت و بسياري انجمن هاي اسلامي که در سال هاي اخير دستخوش تغييرات کيفي فراواني شده اند نيز اکثريت در مقابل جنگ ايستاده اند. جدا از اين اعلام موضع صريح که در چند نوبت نيز پخش شد، يک گردش به چپ قدرتمند نيز در برخی طيف هاي اين مجموعه مشاهده مي شود که نشان از حضور جريان هايي سالم و صادق در طيف گسترده ي انجمن هاي اسلامي و تحکيم وحدت دارد. چندي پيش نامه آقاي مرتضي اصلاحچي در مورد سوسياليسم را ديديم. اين نمونه بخش کوچکي از تغييرات کيفي اين مجموعه ها است که در آينده نه چندان دور نيز گسترده تر خواهد شد. انديشه سوسياليسم هرگاه که اندک مجالي براي نشان دادن خود بيابد به سرعت در ميان قشرهاي تحصيل کرده و سپس در ذهن توده هاي مردم نقش مي بندد چرا که آرماني جز بهروزي انسان نداشته است.

اگر بخواهيم، علت اين حمايت از جنگ را به طور خلاصه بيان نماييم، می توانيم به تبليغات دروغ آمريکا در جهان و تاريخ نويسی به شيوه آمريکايي که همواره بخشی يا تمام حقيقت را کتمان می کند، اشاره کنيم. همين تبليغات مسموم سبب می شود که عده ای به وعده های آمريکا دلخوش کنند و باور کنند آمريکا از جنبش ملی دفاع می کند. اين اشتباه را در زمان شاه بخشی از بدنه جبهه ملی مرتکب شد که عواقب آن را نيز ديد. عواقب آن نيز چيزی نبود جز اينکه همين آمريکا که آن را ناجی خيالی خود تصور می کردند، دولت مصدق را سرکوب کرد. پس از انقلاب نيز کسانی چون عباس اميرانتظام در دولت موقت همچنان بدون درس گرفتن از گذشته باور داشتند که وعده وعيد های آمريکا واقعی ست. برای آن که نشان دهيم آمريکا تا چه اندازه ماهرانه سر همين خوش باوران را در جريان آغاز جنگ ايران و عراق کلاه گذاشت و در عين اينکه عراق را برای جنگ عليه ايران آماده می کرد، دولت مردان ايران را نيز فريب می داده است، به بخش هاي از يک سند افشا شده سفارت آمريکا در جريان اشغال اين سفارت در تهران اشاره می کنيم:

-از گزارش لينگن (کاردار سفارت آمريکا در تهران بعد از انقلاب) به وزير خارجه-

فوری - 18-4-58

"... امير انتظام در برخوردش با من گفت که نگرانی هايش مربوط به وضعيت رهبران بغداد و شوروی نسبت به ايران می باشد؛ و بر اين تاکيد کرد که معتقد است که اين يکی از نکات منافع مشترک بين دولت موقت و آمريکاست.

... سهيم کردن دولت موقت در ارزيابی از وضع عراق می تواند معرف اين باشد که آمريکا همانطور که می گويد توجه زيادی به ثبات در منطقه خليج فارس دارد. فرض کنيم که می توانيم چيزهايي بدهيم مبنی بر اين که عراق قصد جنگ ندارد و در اين مسائل تعادل ببخشيم..."

می بينيد که بر اساس همين اطلاعات غلط و اين گونه فريب ها، امثال اميرانتظام تا لحظه ورود ارتش عراق به ايران در خواب خرگوشی فرو رفتند. بخش قابل توجهی از خوش باوری های فعلی نيز حاصل عدم آگاهی از حوادث مملکت و در يک کلام، کم اطلاعی و بی توجهی به تجربيات تاريخی می باشد. چنانچه شرح خيانت های آمريکا بدون اندکی سانسور، بعد از انقلاب و قبل از انقلاب چاپ و منتشر می شد و اين افراد نيز زحمت مطالعه آن را به خود می دادند شاهد اينگونه موضع گيری های انحرافی نبوديم.

 

چه کساني در برابر خطر جنگ سکوت مي کنند؟

اين طيف نياز به تحليل عميقي دارد. در اين طيف تفکرات خطرناکي ديده مي شود که چنانچه به موقع بررسي و اصلاح نشود تاثير مخرب خود را بر آينده ايران خواهد گذاشت. طيف خاموش در مورد مساله جنگ شامل دو گروه متمايز مي شود. گروه اول را حاميان ناخودآگاه جنگ تشکيل مي دهند. بدين مضمون که اين گروه با سکوت خود که البته از روي غرض سياسي نيست زمينه غلبه تبليغات جنگ طلبان را فراهم مي آورند. همانطور که در زمان انتخابات نهم مشاهده کرديم سکوت بسياري هر چند از روي تدبير به خطا رفت و نتيجه عکس داد. آنها در زمان انتخابات معتقد بودند تمام فرايندهاي انتخابات من جمله تاييد و رد صلاحيت مصطفي معين يک صحنه سازي است و هدفي جز بالا بردن راي وي ندارد لذا براي آن ها نتيجه انتخابات به ظاهر عيان بود. از سوي ديگر اين گروه شاهد تبليغات ضد انتخاباتي ديگران نيز بودند و حاضر نبودند با اعلام موضوع شفاف، خطر حمله تحريم کنندگان از همه سو را به جان و دل بپذيرند؛ لذا سکوت کردند. نتيجه انتخابات آنان را نيز به شدت شگفت زده کرد ولي پس از انتخابات ديگر براي تکان خوردن دير بود.

متاسفانه ما بسياري از اين افراد را ديديم که در گفتگوهاي شخصي موافق شرکت در انتخابات بودند ولي حاضر نبودند علني حمايت کنند. ما اعتقاد داريم که در راه مبارزه، يک شهامت انقلابي نيز لازم است بدين معني که چنانچه هر فرد واقعيتي را تشخيص داد در بيان آن بکوشد و از ضد تبليغات نترسد.

گروه دوم را حاميان آگاه و خفته جنگ تشکيل مي دهند. علت سکوت اين طيف به هيچ وجه پيچيده نيست. اين طيف را غالبا افرادي با سابقه فعاليت سياسي تشکيل مي دهند که براي آينده نيز برنامه هايي دارند. اما علت سکوت آن ها چيست؟ اين گروه در شرايط فعلي و در قالب مبارزه لحظه به لحظه سياسي جايي ندارند و خود نيز علي رغم تمام تيرهاي رسامشان به اين امر وقوف کامل دارند. نه بخشي از مبارزه ملي فعلي هستند و نه با ادامه سياست هاي منفک از بافت توده اي مردم مي توانند جزئي از اين مجموعه باشند در نتيجه تنها راهي که براي نفوذ به بدنه سياسي ايران برايشان باقي مي ماند، استفاده از شرايط پس از جنگ است. به نظر مي رسد برخي از اين افراد کت و شلوارهاي نوي خود را نيز خريده اند که در يک دولت انتقالي مانند آنچه در عراق ديديم صندلي اي نيز به آن ها داده شود و از قضا شايد بتوانند همچون آقای بارزانی برای آمريکا نيز خودی نشان بدهند. حتي بعيد هم نيست که در ماه هاي آينده براي خود و ديگر جريانات مانند خود در خارج از کشور، کابينه مجازي نيز تشکيل دهند. اين طيف از سوي ديگر به خوبي مي داند که نبايد مستقيما از جنگ حمايت کند بلکه با يک سکوت حساب شده مي تواند به تمامي منافع خود برسد و براي خود دردسر بيهوده نيز نمي تراشد. برنامه گروه دوم چيزي جز ماهي گيري از آب گل آلوده نمي باشد. جرياني که حاضر است براي منفعت شخصي خود چنين نقش هاي دروغيني بازي کند در فرداي ايران نيز معلوم نيست با چند جا کنار خواهد آمد و تا چه ميزان کشورمان و ثروت هاي ملي آن را به حراج خواهد گذاشت.

 

شعار "اين جنگ، جنگ ما نيست" به چه معناست؟

اين شعار، شعاري ست که جديدا هرچند اندک مطرح مي شود. ممکن است براي نمونه اعلاميه هاي فراواني از اين طيف به چشم بخورد که در آن بحث مخالفت با جنگ نيز هرچند به صورت مبهم وجود داشته باشد ولي يک چيز در اين مجموعه تحليل ها مشترک است و آن، مانور مبهم حول مساله جنگ است. به بيان ساده، خواننده با وجود آن که چندين بار در جريان اين قبيل تحليل ها با عبارت "مخالفت با جنگ" روبرو مي شود ولي در نهايت نمي تواند تشخيص دهد که منظور نويسنده چيست. در اين بخش مي خواهيم ببينيم شعار "اين جنگ، جنگ ما نيست" به چه معناست، نقاط ضعف آن کجا و علت بروز ابهام در اين قبيل تحليل ها چه مي باشد.

بهتر است در ابتدا ببينيم شعار فوق از لحاظ زماني به چه زماني اشاره مي کند. اين شعار، زماني مي تواند به ميان آيد که جنگي وجود داشته باشد. براي نمونه فرض کنيم که در فرداي نامعلوم، کشورمان درگير جنگ شد. آنگاه براي نمونه طرفداران اين شعار مي آيند و اين شعار را مطرح مي کنند. در نتيجه مشاهده خواهيم کرد که اين شعار مربوط به زمان آغاز جنگ مي باشد و نه پيش از وقوع جنگ. ضعف بارز اين تحليل نيز در همين جا نهفته است. بدين معني که اين تحليل هيچ راه حلي براي جلوگيري از جنگ نمي تواند ارائه دهد و صرفا در صورت مواجهه کشور با جنگ، لطف مي کند مي گويد اين جنگ، جنگ ما نيست.

نتيجه اين شعار چه مي تواند باشد؟ نتيجه اين شعار نيز مي تواند نوعي انفعال در پيشگيري از وقوع جنگ باشد. بدين مضمون که امروز اگر ديوار هم براي جلوگيري از جنگ تکاني بخورد، از طرفداران اين طيف حرکتي مشاهده نخواهد شد. چرا؟ زيرا خيالشان راحت است که اين جنگ، جنگ آن ها نيست!

اگر جنگ زمين و زمان را يکي کرد، بسياري از مردم زير فشارهاي نظامي مهاجمان تلف شدند، جنگ هاي قومي شدت گرفت، قوميت ها خواهان تجزيه ايران به 6 بخش شدند و ايران تجزيه شد، بيگانگان در تمام روستا ها پادگان تشکيل دادند، مردم شهرها براي سال ها از ترس انفجارات موسمي به باديه و حاشيه شهر ها کوچ کردند (مساله اي که امروز در عراق همچنان ادامه دارد) و هزار و يک حادثه ديگر، باز هم خيال اين طيف راحت است زيرا اين جنگ، جنگ آن ها نبوده است!

همانطور که مشاهده مي کنيم، نقطه ضعف اول اين شعار که در خود نوعي تحليل را نيز يدک مي کشد در اشاره آن به دوران جنگ مي باشد و در مورد شرايط پيش از جنگ سکوت مي کند. به همين دليل است که ما طرف داران اين شعار را به عنوان بخشي از حاميان سکوت مي شناسيم. حال که نقطه ضعف بارز اين تحليل بيان شد، به بيان ساير اشتباهات موجود در اين شکل تحليل مي پردازيم.

گمان مي کنم که ارائه دهندگان ابتدايي اين شعار، در اينکه امپرياليسم و ارتجاع دو روي يک سکه هستند با ما هم نظر باشند. خب، اگر اين موضوع را بپذيريم، پس في الواقع اين جنگ بر عليه چيست؟ اگر هم تا اين حد پيش نرويم، بايد از خود پرسيد آسيب اصلي جنگ به چه کساني بر مي گردد؟

بر اساس اين تحليل، آيا جنگ هاي اخير آمريکا در عراق و افغانستان، جنگي بر ضد مردم نبوده است؟ براي نمونه فرماندهان ارتش آمريکا و عراق رفته اند در صحرا با هم کشتي فرنگي گرفته اند، مردم عراق هم دور تا دور جمع شده اند و تخمه مي شکسته اند؟ خير اين طور نبوده و نيست. اين جنگ، قبل از هر چيزي نسل کشي مردم عراق و افغانستان را به همراه داشته است. آوارگي، فقر و مرگ و مير اين مردم را سبب شده است. ممکن است آتش اين جنگ کمتر به چشم ارتجاع برود ولي در اين که اثر مخرب و مستقيم آن مردم را تهديد مي کند شکي نيست. در نتيجه پيشگيري از چنين جنگ ويران گري که معلوم نيست چه بر سر ايران و مردم خواهد آورد اصل است و نه نشستن و با خيال راحت نغمه ي "اين جنگ، جنگ ما نيست" سر دادن.

چندي پيش يک اعلاميه ضد جنگ توسط بخشي از مجموعه انجمن اسلامي دانشگاه تهران و چند تن ديگر که عضو اين انجمن نيستند به چاپ رسيد. در کنار بخش هاي مثبت اين اعلاميه که صريحا به اعلام موضع در برابر حمله آمريکا مي پردازد، بخش هايي از شعار "اين جنگ، جنگ ما نيست" نيز در آن گنجانده شده است، که نقطه ضعف اين اعلاميه بود. البته در پشت اين قبيل تحليل ها، هيچ غرض سياسي وجود ندارد و آن را صرفا مي توان اشتباهات پذيرفته در تحليل هاي سياسي قلمداد کرد که اميدوارم به سرعت اين مجموعه ها خود آن را اصلاح نمايند.

 

چرا ما اعتقاد داريم رهايي از جنگ ممکن است؟

آنگونه که در بخش نخست به انگيزه جنگ هاي آمريکا و به طور دقيق تر سرمايه داري مدرن که تناوب بحران هاي دروني اش به واسطه رشد تکنولوژي و شکل گيري تجارت الکترونيک بسيار سريع تر شده است، پرداختيم تا زمان حيات سرمايه داري و تا زماني که راه رشد سرمايه داري! ادامه داشته باشد، اين جنگ ها نيز ادامه خواهد داشت. نه تنها اين جنگ ها مدت هاي مديد ادامه خواهد داشت بلکه مدام شديد تر و دامنه کشتار در آن نيز به واسطه توليد سلاح هاي مدرن کشتار جمعي بيشتر خواهد شد. آمريکا در داخل اين جنگ ها به طور سري و بدون اعلام جهاني، از اين سلاح هاي جديد استفاده مي کند و اثرات و قدرت ويران گر آن ها نيز کنترل مي شود. گاهي نيز مانند حمله اول به عراق توسط ژنرال کالين پاول اين افتضاح رو مي شود و مشخص مي گردد که در اکثر گلوله هايي که در اين جنگ استفاده شده بود، از آلياژهاي سنگين چون اورانيوم استفاده شده بود. علت امر اين است که اين آلياژهاي سنگين که داراي خاصيت راديواکتيو شديدي نيز هستند، مي توانند از بسياري استحکامات عبور کنند و قدرت نفوذشان از مرمي هاي معمولي بسيار بيشتر است. بخش ديگري از اين تراژدي البته به صورتي بسيار مبهم در جنگ بالکان نيز افشا شد که در آن، موشک هاي شليک شده توسط هواپيماهاي مهاجم حاوي مقاديري از عناصر راديواکتيو نيز بوده اند به طوری که حتی برای نظاميان مهاجم نيز آسيب های جدی ای در بر داشت. اين ها سلاح هايي هستند که تحت بررسي مي باشند و هنوز مصرف آن معمول نگشته است.

جنگ هاي موسمي امپرياليسم نيز که در آن ها مردم درجه دوم جهان از ديد آمريکا کشته مي شوند فرصتي براي استفاده و بررسي اين سلاح هاي جديد مي باشد. هيتلر نيز نسل ها را طبقه بندي مي کرد و همانطور که مي دانيم يهودي ها در اين ليست آخرين گروه بودند و آن فجايع در حقشان رخ داد. او نيز مانند امپرياليسم نوين معتقد بود که انسان هاي درجه دوم هزينه رفاه نژادهاي برتر هستند و مشکلي نيست اگر کشته شوند. آمريکا هم همينطور فکر مي کند. از ديد آمريکا براي مثال مردم آفريقا و مردم ويتنام موش آزمايشگاهي بوده و هستند و مردم ديگر کشورها بايد به اين آزمايشگاه هاي آمريکا احترام بگذارند و آخ نگويند. اگر چنين کردند مدرن هستند! متعلق به قرن 21 ام هستند. اگر هم گفتند اين ها جنايتکارند، اين ها آدم کش هستند و مردم با مبارزه جلوي اين جنايات را خواهند گرفت، حتما طبق نظرات مدرن! آقاي پيمان عارف اين ها مربوط به قرن گذشته هستند و تجدد خواه نيستند.

پس از بيان اين مقدمه در مورد علت و شيوه جنگ هاي جديد آمريکا مي توان نشان داد که چرا انديشه رهايي از جنگ و جلوگيري از جنگ يک امر غير ممکن و خيالي نمي باشد. في الواقع آن پديده اي که مي تواند از جنگ استعمار خارجي جلوگيري کند، نه ارتجاع جنگ طلب، بلکه خود مردم هستند. ارتجاع جنگ طلب با تمام توان آب پاي اين جنگ مي دهد زيرا اميد دارد در کنار شرايط جنگي با بسياري مبارزان تصفيه حساب خونيني به راه بياندازد. در اين لحظه گرهي که چنين پيوند متعفني شکل گرفته است تنها راه جلوگيري از جنگ حرکت و اتحاد مردم بر ضد اين امر است.

امروز ايران تنها کشور دنيا نيست. نه تنها کشور دنيا نيست بلکه تنها کشور بحران زده دنيا نيز نيست. چرا در ديگر کشورها چنين پديده هايي رخ نمي دهد؟ چرا در کشوري مانند فرانسه، دولت هر چه مي کوشد قوانين مشکل دار تصويب کند، هر چه سعي مي کند قانون اساسي اتحاديه اروپا را تصويب کند نمي تواند؟ زيرا با پديده اي به نام ايستادگي مردم روبروست. براي نمونه ببينيم در همين کشور فرانسه که اخيرا بر ضد قانون کار موقت جوانان ملقب به Contrat premier embauche (CPE) ايستاد، چگونه اين اتحاد شکل گرفت و رشد يافت :

شرح مقاومت مردم فرانسه بر ضد قانون CPE

در اين مورد خاص در کشور فرانسه چيزي تحت عنوان يک سازمان متحد بر ضد CPE در ابتدا وجود نداشت. احزاب سياسي اعم از چپ و راست چندان طرفدار جدي اي در ميان دانشجويان ندارند. براي نمونه اين طور نيست که فلان حزب مثلا حزب کمونيست فرانسه يک چنان سازمان جواناني داشته باشد که تمام فرانسه را در بر بگيرد. هستند دانشجويان و ديگر جواناني که بدينگونه فعاليت سياسي مي کنند ولي تعداد آن ها به هيچ وجه زياد نيست.

در فرانسه سنديکاهاي کارگري قدرت مندي حضور دارند که هر از گاهي در اعتراض به سياست هاي دولت اعتصاب مي کنند ولي آن ها هم در فاز اول و مهم جنبش ضد CPE در فرانسه سکوت کردند. کنفدراسيون هاي دانشجويي و دانش آموزي نيز در فرانسه در مدارس، دانشگاه ها، اکول ها و دانشکده هاي تخصصي نيز حضور دارند ولي دامنه فعاليت هاي آنها گسترده نيست. براي نمونه در بهترين انتخابات ها در دانشگاه ها به طور متوسط 30 تا 40 درصد شرکت مي کنند. اين امر نشان مي دهد، اين کنفدراسيون ها هم با وجود حضور فيزيکي در ابتداي جنبش از چنان قدرتمندي برخوردار نبودند که بتوانند يک شبه فرانسه را وارد اعتصاب کنند.

اما در مقابل اتفاقي که افتاد، اين بود که يک قانون کار موقت در مورد جوانان و به طور مشخص تر يک قانون بر ضد جوانان به تصويب رسيد و همه را در مقابل عمل انجام گرفته قرار داد. از آن روز حرکت ها در ساده ترين شکل ممکن آغاز گشت آن هم نه توسط احزاب و جريانات قدرتمند بلکه توسط يک اقليت فعال. بدين صورت که گروه هاي کوچک دانشجويي و جوانان که شامل انواع و اقسام طرز فکرها از سوسياليست، طرفدار صلح سبز، آنارشيست و غيره بودند، همديگر را از اطراف جستجو کردند و بناي دعوت به مقاومت بر عليه CPE را گذاشتند. اين افراد در قالب يک برگه کوچک جوانان را به مقاومت دعوت کردند. در اين برگه ابتدا CPE را در چند جمله کوتاه توضيح داده و سپس عزم خود براي مقاومت در برابر آن اعلام مي کردند. اين برگه ها مرتبا توسط همين گروه هاي کوچک جوانان در تمام شهرها پخش می شد و در جلوي درب اکثر اماکن و جاهايي که جوانان بيشتری حضور داشتند انداخته می شد. کم کم ديگراني نيز چه پيوسته چه غير پيوسته، در تکثير و پخش آن کمک مي کردند و بدين وسيله و به سادگی جنبش رشد کرد. به طوري که تمام کنفدراسيون ها و سنديکاها نيز بدان پيوستند و جنبش ملی جوانان شکل گرفت. هر چند روز يک بار تمام افراد متحصن در مکاني براي مثال در مقابل روبروي دانشگاهشان يا در مقابل مدرسه شان يا در جاي ديگر جمع مي شدند و به صورت دسته جمعي راي مي گرفتند که مقاومت ادامه داشته باشد يا متوقف شود. اين جنبش در شرايطي رخ داد که در ابتدا نخست وزير با خنده از کنار آن مي گذشت ولي در آخر با سرافکندگي در مقابل آن تسليم شد.

در ايران نيز چنانچه يک مقاومت گسترده بر ضد جنگ و بر ضد سياست هاي دولت که هيزم پاي آتش جنگ مي ريزد شکل بگيرد، اين خطر بر طرف خواهد شد. در اين عرصه، نيازمند يک اتحاد همه جانبه حول محور صلح و پرهيز از جنگ هستيم. سنجيده است که جريانات مختلف سياسي و اعتقادي با توجه به حساسيت امر در کنار هم قرار گيرند و در مخالفت با سياست هاي مشوق جنگ دولت و سياست هاي جنگ طلبانه آمريکا مقاومت سياسي را آغاز کنند و اين مقاومت را به بافت توده هاي مردم به هر وسيله ممکن تزريق نمايند. تمامي مردم ايران بدين وسيله هم با جنگ طلبان داخلي و هم با جنگ طلبان خارجي اتمام حجت خواهند کرد. تمامي ايرانياني که امکانات ارتباطي دارند بايستي در آگاه سازي افکار عمومي جهان بر ضد اين سياست مشترک جنگ طلبي که يک سوي آن دولت ايران و سوي ديگر آن دولت ايالات متحده است، بکوشند و اجازه ندهند افکار عمومي جهان در فضاي مسموم تبليغات آمريکا نسبت به سرنوشت مردم ايران بي تفاوت شود.

پيش به سوی جبهه متحد صلح ...