کارگران
کودکان
زنان هنر
و ادبیات
لطیفه
تصاویر
کامپیوتر
سایت های دیگر
اخبار روز از پیک ایران
خلاصه اخبار رادیو فردا
خارجی
آرشیو
صفحه
نخست
______________________________________________________________
جامعه بدون سر حاصل يک دهه سرکوب
گفتگوى بهروز صفرى با ناصر زرافشان
مصاحبه زير در اواخر آبان ماه سال جارى و در زمانى که دکتر ناصر زرافشان براى چند
روز به مرخصى استعلاجى آمده بود انجام شد و در پانزدهمين شماره نشريه دانشجويى
"نواى نو" (ارگان انجمن اسلامى دانشجويان دانشگاه صنعتى سهند تبريز) منتشر شد.
گفتگو: بهروز
صفرى
Behrouz.Safari@gmail.com
ــ در مورد وضعيت خودتان و وضعيت زندان و ساير زندانيان بگوييد.
من بنا به توصيه پزشکان، براى ادامه معالجه کليه ام به مدت ده روز از زندان بيرون
آمدم. با توجه به آزمايش ها و سونوگرافى انجام شده، کليه چپ ظاهرا پاک شده است، اما
کليه راست نياز به سنگ شکنى مجدد دارد و اکنون مشغول آزمايش ها و مقدمات عمل هستم.
در مورد وضعيت زندان و زندانيان هم در، کمابيش بر همان پاشنه ى همبستگى ميچرخد.
مسائل و تحولات داخل زندان هم مفصل است و بحث درباره آنها فرصتى جداگانه ميخواهد.
در آشفته بازار رسانه اى که چند روزنامه، چند تريبون دانشگاهى يا چند رسانه برون
مرزى ميتوانند افکار عمومى جامعه را شکل دهند، وقتى بدون بيطرفي، و هر يک در جهت
اهداف سياسى و تبليغاتى خود، گاه حتى به چهره سازى هاى کاذب دست بزنند، جامعه از
مسائل و مشکلات و تحولات زندانها هم ـ مثل بسيارى از عرصه هاى ديگر ـ تصوير شفاف و
منطبق با واقعيت ندارد و البته مجال طرح آنها هم در يک چنين گفتگوى کوتاهى نيست.
اما بد نيست براى شما به عنوان يک نشريه دانشجويى گوشه اى از اين مسائل را که به
جنبش دانشجويى هم بى ارتباط نيست، توضيح دهم: از پديده هاى تعجب آور زندان طى
سالهاى گذشته حضور گروهى غير دانشجو در زندان بود که برخى از آنان بعد از حوادث 18
تير دانشگاه و تنش هاى پس از آن زندانى شده بودند و برخى ديگرشان پرونده هايى در
زمينه جرايم عمومى داشتند اما در جريان نقل و انتقالات بين زندانها، معلوم نبود
چگونه و به چه دليل در مجموعه زندانيان سياسى و مطبوعاتى خزيده بودند. اما همه خود
را دانشجو معرفى ميکردند: افرادى غير سياسى و اغلب کم سواد و حتى غالبا فاقد ديپلم
دبيرستان. اما در اخبارى که از آنان در بيرون منتشر ميشد، يا در اظهارات برخى افراد
و محافل خارج کشور که از ماهيت خود آنها هم کسى شناخت روشنى نداشت، يا در بيانيه
هايى که گهگاه از سوى تشکل هاى موهوم و ناشناس به وسيله برخى رسانه هاى خارج کشور
منتشر ميشد از آنها به عنوان زندانيان سياسي، فعالان دانشجويي، زندانيان جنبش
دانشجويى و نظاير اينها نام برده ميشد و هنوز گاهى ميشود، بى آنکه جماعت مزبور در
هيچيک از دانشگاهها يا موسسات آموزش عالى کشور سابقه تحصيل داشته باشند. به خاطر
دارم زمانى يکى از دانشجويان زندانى دانشگاه اميرکبير از يکى از آنها پرسيده بود
شما دانشجوى کدام دانشگاه يا موسسه عالى هستيد و طرف جواب داده بود من مادرزاد
دانشجو بودهام و اين حرف مدتها بهانه شوخى و تفريح زندانيان بود. به نظر ميرسيد
نوعى موازى سازى بدلى براى جنبش دانشجويى در کار بوده است که ناموفق از آب درآمده.
رفتار و عملکرد اين جماعت براى زندانيان سياسى غالبا محل سوال بود و بعضا داراى
برخى مسائل و مشکلات اخلاقى نيز بودند و گه گاه از آنها عليه زندانيان سياسى يا
دانشجويان زندانى هم استفاده ميکردند اما جالب تر اين بود که اين جماعت در مرخصى
هاى طولانى هم که از زندان بيرون مى آمدند، اينجا و آنجا، و گاه در رسانه هايى که
به آنها دسترسى داشتند عليه زندانيان سياسى هم سمپاشى مى کردند. اما رفته رفته که
به قول معروف "شور قضيه درآمده" آنان را يکى يکى به عنوان مرخصى از زندان بيرون
فرستادند و ديگر برنگشتند (بى آنکه دوره محکوميت اسمى خود را گذرانده باشند). و
اکنون هم که مدتهاى مديد است اکثر اين افراد در بيرون از زندان به سر مى برند.
نظاير اين حرکات ـ به خصوص در شرايطى که جنبش اجتماعى جدى و متشکل در جامعه وجود
ندارد ـ وجود دارد و من معتقدم اين نوع تبليغات توخالى و جريان سازى هاى کاذب و
عوام فريبانه لطمه هاى جدى را متوجه سلامتى و آينده جنبش خواهد ساخت. براى جلوگيرى
از اين لطمات بايد به مردم در مورد آنها به طور شفاف آگاهى داد، بگذريم.
ــ
فضاى سياسى امروز ايران را چگونه ارزيابى مى کنيد؟
شرايط سياسى کنونى جامعه شرايط عادى و طبيعى نيست، زيرا که جامعه در نتيجه حرکت
طبيعى خود به وضعيت کنونى نرسيده است. با سقوط رژيم شاه کسانى که پس از تشنجات و
نوسانات سالهاى اوليه سرانجام در قدرت قرار گرفتند، در دهه 60 و طى کشتارهاى هولناک
آن دهه نيروهاى دموکراتيک و نمايندگان سياسى مردم را سرکوب و کشتار کردند تا زير
پوشش بنيادگرايى شيعي، سلطه بازار و سرمايه هاى تجارى عقب مانده ماقبل سرمايه دارى
و نمايندگان فکرى آنها را بر جامعه تحميل کنند. اما از آنجا که سمت حرکت يک جامعه و
مضمون تغييرات آن را اقتضائات عينى آن جامعه تعيين ميکند نه تمايلات و توهمات کسانى
که بر آن حکومت ميکنند، و از آنجا که مسير رشد و حرکت جامعه به تبعيت از ساختار
اقتصادى و اجتماعى آن، مسير رشد سرمايه دارى پيرامونى بود، طى دهه بعد، در مجموعه
حاکم و در ساختار قدرت، يک لايه ليبرالى نيمبند، ضعيف و جبون هم که مرکب از
تکنوکراتها و بوروکراتهاى تازه به دوران رسيده و فرصت طلب بود، در کنار بنيادگرايان
حاکم جوانه زد و با اتکا به سرمايه دارى عمدتا دولتى و دلالى که به برکت درآمدهاى
بادآورده نفتى رشد کرده بود، در کنار قدرتمندان قبلى يک جناح به اصطلاح "اصلاح طلب"
را هم به وجود آورد. بديهى است که هيچ يک از اين دو نماينده واقعى منافع توده عادى
مردم نبودند، گرچه طى دوره هايى واقعا نماينده توهمات آنان بودند و بر همين اساس هم
به قدرت رسيده بودند، و به اين ترتيب در برابر بنيادگرايى مذهبى که خط سياسى صاحبان
اصلى قدرت، و ليبراليسم، که خط سياسى اين سرمايه دارى نيم بند دولتى بود، جاى
دموکراتيسم، يعنى آن خط سياسى که منافع و خواستها و مواضع توده عادى مردم را در
برابر اين دو نمايندگى و از آنها دفاع کند در اين سال ها همواره خالى بوده است، و
مردم که نمايندگان سياسى آنها را در دهه 60 گردن زده بودند، در اين سالها چون تن بى
سر، گاه از سوى بنيادگرايان مذهبى و گاه از طرف ليبرالهاى حکومتى بازى خورده اند.
اما بزرگترين عاملى که با وجود استبداد سياسى و فساد مالى گسترده، با وجود بيگانگى
قدرت حاکم با مردم و پسرفت ضد دموکراتيک جامعه طى اين سالها موجب بقاى اين وضع شده
است، درآمدهاى بادآورده نفتى است که به عنوان افزار قدرتمندى به حاکميت موجود امکان
داده است هم خود را تقويت کند و به عنوان کارفرماى بزرگ، همه عرصه هاى اقتصادى و
سياسى و اجتماعى زندگى جامعه را تحت سلطه خود درآورده و همه را وابسته خود سازد، و
هم با تزريق بخشى از اين درآمد به خصوص به جوامع شهرى در جريان توزيع ثانويه آن،
آثار و عواقب شرايط حاکم را تعديل کرده و به تعويق اندازد.
از طرف ديگر، رويگردان شدن بيش از پيش مردم از اين هر دو جناح، و فقدان يک گزينه
دموکراتيک در جامعه، زمينه رشد تمايلات يا توهمات سلطنت طلبانه و حتى استقبال از
شعارها و سياستهاى مداخله جويانه ى امپرياليستى را براى رهايى از شرايط موجود در
بخش هايى از مردم پديد آورده است. استبداد سياسي، فشار اقتصادى و فساد مالى گرايش
هاى گريز از مرکز را تقويت کرده و زمينه تشديد اختلافات قومي، مذهبى و نژادى را نيز
در مناطقى از کشور فراهم ساخته است. در چنين شرايطي، با توجه به اين اوضاع و احوال
بغرنج و بى ثباتى جهاني، و فضاى پر تنش منطقه، شرايط جاري، شرايط تشديد بحران و
درغلطيدن ايران به درون گردابى است که تمامى منطقه را در خود گرفته است. من از آنچه
صاحبان قدرت کرده اند و ميکنند بوى خوشى نمى شنوم.
ــ
فعالان سياسى حامى دکتر معين و هاشمى رفسنجانى مى گويند سبب روى کار آمدن احمدى
نژاد، تحريم کنندگان انتخابات بودند و اگر آنها به ما راى داده بودند، احمدى نژاد
انتخاب نميشد. نظر شما در اين باره چيست؟
حرف لق و بى پايهاى است و نشان ميدهد باقى مانده "دو خردادى"ها هنوز هم به آن درجه
از پختگى و بلوغ سياسى نرسيده اند که به جاى توجيه و فرافکنى و نسبت دادن ناکامى
خود به اين يا آن عامل بيروني، و در واقع به جاى تلاش براى پنهان کردن شکست خود،
بنشينند و با شجاعت و خون سردى دلايل درونى اين شکست را جستجو و تحليل کنند. آنها
به مردم، متشکل ساختن مردم و جنبش هاى مردمى اعتقادى ندارند و فقط در مقاطع
انتخاباتى راى مردم را ميخواهند. در تمام دورانى که در حاکميت بودند نسبت به
نيروهاى مردمى روش سکوت و سانسور و بى اعتنايى را اعمال مى کردند و هنوز هم ميکنند
و معناى "همه ايرانى ها" در شعارهاى اوليه شان در عمل "همه دو خردادى ها" بود. با
اين وصف چرا در انتخابات يکباره توقع دارند همه نيروهاى مردمى از آنها حمايت کنند؟
اين گفته از چند جهت ايراد جدى دارد: اول اينکه از لحاظ منطقى طرح آن نابجا و بى
نتيجه است زيرا ناظر به امرى است مختومه که به هر حال تحقق نيافته و بنابراين غير
واقعى است. دليل امر واقع، خود واقعيت آن است. اما آنچه با اين "اگر" مطرح ميشود
بحثى است مربوط به گذشته اى که اتفاق افتاده، نه راجع به تصميم گيرى در مورد امرى
که قرار است اتفاق افتد تا امکان مداخله در آن و بنابراين طرح بحث آن معقول باشد،
بحثى است که بر "اگر" ها بنا شده نه بر امور واقعى. امر واقعى همانى است که تحقق
يافته. اينگونه اگرها و فرضهاى غير واقعى چه چيزى را تغيير ميدهد؟ چه چيزى را توضيح
ميدهد؟ "اگر" را نميتوان مبناى تحليل سياسى قرار داد.
دوم اينکه از لحاظ ماهيتى هم اين حرف تاب تجزيه و تحليل جدى ندارد: وقتى مى گويند
اگر تحريمى ها هم به دکتر معين يا رفسنجانى راى ميدادند، احمدى نژاد انتخاب نمى شد،
دقيقا به اين معنا است که به خاطر احمدى نژاد دکتر معين را انتخاب کنيد نه به خاطر
خود او. در اين طرز فکر، شرط پيروزى "دو خردادى"ها وجود راست مذهبى به عنوان عامل
دافعه است. و شرط باقى ماندن "دو خرداديها" در قدرت بقاى راست مذهبى است، زيرا با
فرض و شرطى که مطرح ميکنند: "اگر تحريم کنندگان چنين نکرده بودند... چنان مى شد"،
خود، اين رابطه ى شرطى را و اين اناطه را تاييد ميکنند و نتيجه اى که از ادامه اين
استدلال به دست مى آيد، اين است که اگر راست مذهبى وجود نداشته باشد، ديگر دليلى هم
براى انتخاب "دو خردادى"ها باقى نميماند و آنها نيز امکان بقا و عرض وجود ندارند، و
اين واقعيتى است که در پس صحنه آشفته و پر از سفسطه بحث هاى کنونى نهفته است. "دو
خردادى"ها با طرح مساله به اين شکل از بحث پيرامون هويت و عملکرد مستقل خود و
ارزيابى آن مى گريزند. مانند زنى که امکان ادامه زندگى با او وجود نداشته باشد، اما
پدرى هتاک داشته باشد و شوهر خود را که به علت عدم امکان سازش در صدد جدايى از
اوست، از هتاکى و تعرض پدر بترساند. حال آنکه در انتخابات عرفاً به برنامه يا
برنامه هاى يک کانديدا راى ميدهند، يعنى به اين فکر مى کنند که اگر حزب يا فردى در
قدرت قرار گيرد چه خواهد کرد، نه اينکه اگر او در قدرت قرار نگيرد چه خواهد شد.
تحريم کنندگان به نتايج حاصله از 26 سال حاکميت فعلى و از جمله به کارنامه "دو
خردادى"ها راى منفى دادند. اضافه کنم دکتر معين براى من شخصيت مورد احترامى است،
همچنان که بسيارى از "دو خردادى"ها، اما جنبش دوم خرداد دنبال يک حرکت اجتماعى براى
خود هويتى جدا از هويت شخصى اعضاى آن دارد، يعنى يک خط سياسى و اجتماعى است که بحث
و نقد آن ارتباطى به حرمت اعضاى آن ندارد. اگر تحريم کنندگان انتخابات به شما علاقه
و اعتقاد داشتند حتما به شما راى ميدادند. و اگر به شما راى ندادهاند به خاطر اين
است که به شما اعتماد و اعتقادى نداشته اند. شما مى گوييد با وجودى که به ما علاقه
و اعتماد نداريد به ما راى دهيد تا احمدى نژاد انتخاب نشود. اما موضوع را ميتوان از
اين زاويه هم تحت نظر قرار داد که اگر شما طى هشت سال گذشته طورى عمل کرده بوديد که
مردم علاقه و اعتمادشان از شما سلب نشده بود، احمدى نژاد انتخاب نميشد، پس انتخاب
او نتيجه عملکرد منفى شما طى هشت سال گذشته است. چرا اين نکته را مورد توجه قرار
نمى دهيد؟ و چرا بايد اين عملکرد ناموفق شما يک دوره ديگر هم ادامه يابد؟
ــ
نقش جنبش دموکراتيک در مقطع حاضر چيست؟
با توجه به موقعيت اجتماعى و فضايى که توصيف شد، به نظر من وظيفه جنبش دموکراتيک و
مترقى در وهله اول اين است که در مقابل دو خط سياسى مطرح در سطح جامعه (چه درون و
چه بيرون ساختار قدرت)، دموکراتيسم و هويت خود را تعريف و مشخص کند، خط مشى سياسي،
مواضع و چشم اندازهاى خود را در برابر بنيادگرايان مذهبى و اصلاح طلبى شکست خورده
ليبرالى تشريح و مشخص کند، تا به دنبال آن هم بتواند بر اين اساس، اساسى براى
همگرايى و تشکل نيروهاى پراکنده خود اقدام، و هم شرايط و حدود همکارى و هم پيمانى
احتمالى خود را با ساير نيروهايى که امکان بالقوه مبارزه براى خروج از بحران و بن
بست فعلى را دارند، روشن کند.
طى يک دهه گذشته زير بنباران سنگين تبليغاتى ليبراليسم نو، بسيارى از مفاهيم و
معيارهاى اجتماعى تحريف و مخدوش شده، بسيارى شبه تئورى هاى عوامفريبانه در جهت
توجيه سياست هاى ليبرالى و ناهنجارى هاى اجتماعى حاصل از آنها و لوث کردن حقانيت
مردم و مبارزات مردمى تبليغ، و بسيارى از مفاهيم مانند طبقات اجتماعى و منافع و
مصالح آنان، دولت و ماهيت و حدود نقش و وظايف آن، مبارزات دموکراتيک، بحث قهر،
انقلاب و اصلاحات، آزادي، دموکراسي، عدالت اجتماعى و مناسبات متقابل آنها،
امپرياليسم و جنگهاى مداخله جويانه منطقه اى آن و موضع نيروهاى دموکراتيک در برابر
اينگونه تحرکات نظامي، حقوق زنان، مساله قوميت ها و حقوق اقليت ها و دهها مساله
ديگر در موضع تحريف قرار گرفته و عمدتا مخدوش شده است. ما بايد با توضيح و تشريح
مواضع و معيارهاى دموکراتيک در اين زمينه ها و دفاع از آنها در برابر مواضع ليبرالى
و مرزبندى ميان دموکراتيسم و ليبراليسم و بنيادگرايى مذهبي، خود را تعريف کنيم.
بدون مواضع نظرى روشن هيچگونه فعاليت عملى به نتيجه مطلوب منجر نخواهد شد. فقط در
چنين صورتى امکان هرگونه وحدت عمل يا اتحاد و ائتلاف با نيروهاى اجتماعى ديگر نيز
فراهم خواهد شد.
ــ نظر شما در مورد "جبهه دموکراسى خواهى و حقوق بشر" چيست؟
اين جبهه که وعده تشکيل آن در جريان انتخابات رياست جمهورى داده شد هنوز هيچ گونه
فعاليتى نکرده است تا بتوان پيرامون آن بحث و اظهار نظر کرد، حتى مواضع نظرى خود را
هم اعلام نکرده و تاکنون از مرحله حرف فراتر نرفته است بنابراين در اين باره نظرى
ندارم.
منبع: روشنگری