کارگران
کودکان
زنان هنر
و ادبیات
لطیفه
تصاویر
کامپیوتر
سایت های دیگر
اخبار روز از پیک ایران
خلاصه اخبار رادیو فردا
خارجی
آرشیو
صفحه
نخست
______________________________________________________________
واژه اي چند در
باره کشتار دگرانديشان در ايران
•تاريخ ميهن مان، سرگذشت هولناک و ناباورانه ي پوست کندن و قطعه قطعه کردن و سر بريدن و زبان بريدن و ميل کشيدن به چشم و شمع آجين کردن و دار زدن و تيرباران کردن دگرانديشان و دگررفتاران و مخالفان سياسي و عقيدتي است.
•در پرتو تحقق آزادي، دمکراسي و مدنيت است که مي توان به حقوق شهروندي، به ويژه تحمل ديگران و دوري گزيدن از خشونت، دست يافت. معياري که نشانگر پيشرفت مقام انسان و سطح انسان دوستي در جامعه است.
مسعود نقره کار
شنبه ٢٢ اسفند ١٣٨٣ – ١٢ مارس ٢٠٠۵
چه بايد کرد؟
- برگرفته از کتاب: کشتاردگرانديشان در ايران ، اَماده ي انتشار.
تاريخ ميهن مان، سرگذشت هولناک و ناباورانه ي پوست کندن و قطعه قطعه کردن و سر بريدن و زبان بريدن و ميل کشيدن به چشم و شمع آجين کردن و دار زدن و تيرباران کردن دگرانديشان و دگررفتاران و مخالفان سياسي و عقيدتي است.
تاريخ ميهن مان، اما، روايت غرورآفرين سرزميني که نخستين" منشور حقوق بشر" را نيز فرياد کرد، هست؛ سرزمين ده ها پيام آورو فيلسوف و انديشمند و فرهنگ ساز بي تا. سرزمين ملتي که در همين يک صد ساله ي اخير دو انقلاب و چندين جنبش اجتماعي آزادي خواهانه و عدالت جويانه برپا داشته است.
و چه سرگذشت و روايت غريب و شگفت آفريني ست.
چه بايد کرد تا مردم اين سرزمين ديگر شاهد تصاوير هولناک و ناباورانه نباشند؟ چگونه مي توان مانع ادامه ي حيات مصيبت عدم تحمل و کشتار دگرانديشان، دگررفتاران و مخالفان سياسي و عقيدتي شد. و خشونت را از ميان برداشت، و يا لااَقل ان را محدود و کنترل کرد؟ و "ميکل آنژ"وار از صخره اي بزرگ "داود"ي زيبا ساخت.
***
گمان زده مي شد پس از رنسانس و عصر روشنگري و گام نهادن به مدرنيته، انسان با تأثير گرفتن از مجموعه اي عوامل اجتماعي و انساني به مفهومي تازه از انسان و جهان دست خواهد يافت، و بردبارانه و شکيبانه با عدم تحمل و خشونت فاصله خواهد گرفت، و اين ويژگي را نه فقط در حوزه ي انديشه، در کردارش نيز بازمي تاباند. و نشان داد که عدم تحمل و ناشکيبايي حس مشترک ملت ما نيست و مي توان حتي از ضمير ناخودآگاه فردي و جمعي بيرون اش راند!
گمان زده مي شد که انسان با دور شدن از دنياي مثالي و بينش و شيوه ي تفکر اسطوره اي و دستيابي به ذهنيتي مفهومي و شناختي، و دست يازيدن به تعقل (خرد) و فرديتي يگانه و فعال، جهان را سرشار از انسان هايي خواهد ساخت که عشق به ديگري، و پذيرش و توجه به دگيري عشق بزرگ اش، و جهان اش "جهان توجه به ديگري و عشق به ديگران" و اخلاق اش به معناي "توجه به حق حيات ديگري" خواهد شد.
گمان زده مي شد دگرگوني و تحولات در ذهن (روان) انسان و محيط زندگي اش در تعامل و تأثيرگذاري اي متقابل، جهان پيچاپيچ ذهنيت اش را بيش از پيش تغيير خواهد داد و بخش انديشه ورز (وجدان انساني)، و يا به قول مولانا "نيمه فرشته" بر پاره ي خردگريز و "نيمه حيوان" غلبه خواهد کرد، و انسان را از دنياي حيوانيت بيرون خواهد کشيد.
پس از رنسانس و عصر روشنگري انسان "مدرن" و محيط زندگي اش دستخوش دگرگوني هاي مثبتي شد (اروپا و امريکا). اما نه آن حد که گمان زده مي شد، به ويژه در عرصه ي بازانديشي مفاهيم عدم تحمل و خشونت، انسان "مدرن" اروپايي و امريکايي نتوانسته است تکليف خود را با اين مفاهيم روشن کند، و آن ها را در زندگي اش طرد نمايد.
سلطه و ساختار تفکر اسطوره اي و بنيادگرايانه، خشونت هاي فردي و خانوادگي و اجتماعي و دولتي، عدم تحمل دگرانديشان و دگررفتاران و مخالفان سياسي و عقيدتي در سطوح و ابعاد مختلف در امريکا و اروپا وجود دارد. (پيوست ...)
در سرزمين مان گمان زده مي شد "جنبش مشروطيت" مي تواند سرآغازي براي انديشيدن به مفاهيم عدم تحمل و خشونت و طرد آن ها از سطوح مختلف زندگي باشد، اما شکست انقلاب مشروطه اين آرزوي بخشي از مردم ايران را بر باد داد. تلاش ها و جانفشاني هاي دوران به اصطلاح سلطنت احمد شاه، سال هاي 30-1320 و انقلاب بهمن (58-1356) و رخداد دوم خرداد 1376 راه به جايي نبرد. هم امروز عدم تحمل و خشونت بخش بزرگي از گفتار و اعمال حکومتيان و وابستگان اش، و نيز پاره اي از مردم را دربر مي گيرد.
پيش تر به علل بروز و حضور پديده ي عدم تحمل و خشونت اشاره شد، به ويژه به نقش انديشه سياسي و باورهاي مذهبي در جامعه مان و نيز درهم آميزي فاجعه بار اين دو، و ذهنيتي دنباله رو، تابع و ايماني.
به هر گونه، راه غلبه بر پديده ي شوم عدم تحمل و خشونت، تحقق آزادي، دمکراسي، فردباوري و قوانين مبتني بر بنيان هاي دمکراتيک است.
در گام نخست مي بايد موانع فکري و سياسي موجود بر سر راه دستيابي به آزادي و دمکراسي و مدنيت را از ميان برداشت. شايد بتوان اين موانع را به موانع فردي و موانع محيطي (اجتماعي) تقسيم کرد.
موانع فردي: خودشناسي و گام زدن در راه کاهش و يا از ميان بردن خصائل غيردمکراتيک پراهميت و مقدم بر شناخت ديگران، پاره اي از ديگر عوامل است. زدايش اين نوع تفکر که انسان و جهان به دو پاره ي خوب و بد، خدا و شيطان، فرشته و ديو، سفيد و سياه تقسيم شده است، و فقط خود را در خيل خوبان و خدايان و فرشتگان و سفيدان ديدن تفکري غيردمکراتيک است. جهان را تنها از طريق خواست و اعمال فرشتگان و ديوان ديدن و توضيح دادن، درکي همه جانبه و درست نيست و انسان را به دريافت شناخت واقعي از پديده ها و جهان رهنمون نمي کند. آن کس که خود را صاحب حقيقت مطلق، و يا حقيقت برتر مي پندارد مانعي در راه تحقق آزادي و دمکراسي است.
خودخواهي هاي افراطي ي مالي و معنوي، خودمحوري، خودپسندي و خودحق بيني، تمايلات قدرت طلبانه، خشونت، خشم، کينه ورزي، انتقام جويي، نفرت، دوست نداشتن و عدم تحمل ديگران و... ديگرخواست ها و غرايز عريان حيواني از موانع راه هستند. خودخواهي افراطي و بيمارگونه، تنگ نظري و دور شدن از واقعيت و حقايق تاريخي را به همراه خواهد داشت. مي توان با تقويت ظرفيت هاي عشق به انسان و زندگي، دوست داشتن و تحمل ديگران، انديشه را بر غرايز تفوق داد. "روح" انسان تمايل اش به عشق و شکيبايي بيشتر است، و اين را بايد تقويت کرد.
بي ترديد نقش پديده هاي مختلف اجتماعي و فرهنگي در پيدايي موانع فردي نيز نقش آفرين هستند.
موانع محيطي (اجتماعي): حاکميت استبداد متمرکز ديني از مهم ترين موانع در راه تحقق آزادي و دمکراسي و مدنيت در جامعه ماست. اين حاکميت نماد تجلي باورهاي مذهبي ي مرتجعانه و انديشه هاي سياسي نشأت گرفته از اين باورهاست. حاکميتي غيرملي و غيرمردمي، که "ملت" را در هيأت "امت" صغيراني مي داند که نياز به قيم دارد. حاکميتي که دين و حکومت (و دولت) يگانه اند و اختيارات مذهب و دولت تفکيک ناشده است، و تفکيک قوا هم در آن نه مظهر دمکراسي، که نمايش اجزاء يک حکومت مستبد ديني ست، يک اليگارشي مذهبي – فرقه ايست.
در ين جا بحث نفي مطلق مذهب در ميان نيست. مذهبي بودن و غير مذهبي بودن حق هر انساني ست. نقش سياسي و اجتماعي مذهب زير سؤال است و به تجربه نشان داده شده است که خطرناک و فاجعه آفرين است، به ويژه تشيع.
اين که ادعا مي شود تشيع تنها راه حق و صواب است و فقه شيعه و امر اجتهاد را نوآوري جا زدن دروغي بيش نيست. در نخستين گام اسلام و تشيع، و هر مذهب ديگر مي بايد از حکومت بيرون گذاشته شوند، و سپس روشنفکران ديني به راه اصلاح و رفرم در اين مذاهب خصوصاً تشيع روند. قيود ديني (و ايدئولوژيک) در اسلام و تشيع مان به پرواز انديشه و تفکر مجال نداده و نمي دهد، بال هاي اين پرواز شک و ترديدند نه يقين و مطلقيت. اين قيود را بايد از ميان برداشت، و روشنفکران و روشنگران ديني با اصلاحات و رفرم در اسلام و تشيع مي توانند تا حدي آن را تعديل کنند، به شرط آن که از خودمحوري و خود حق بيني فاصله بگيرند. حاکميت استبداد ديني در جامعه ي ما مي رود تا ناشکيبايي زمخت و خشن سياسي و عقيدتي، و عدم تحمل تعصب آميز دگرانديشان و دگررفتاران و مخالفان سياسي و عقيدتي را به آيين گروه هاي اجتماعي بدل کنند و آن را به يک ارزش و رفتار ثابت و جاافتاده مبدل سازند.
و اين يکي از دلايل مهمي است که جايگزيني چنين حکومتي را با يک حاکميت مردمي و دمکراتيک امري عاجل مي کند.
فقدان فرهنگ دمکراتيک در جامعه: نبود تفکر و کردادر پلوراليستي (کثرت گرايانه) و حقوق بشري، پذيرش اين واقعيت که انسان ها خواست ها و اعتقادات مختلف دارند و تفاوت ها را بايد به رسميت و محترم شمرد، از ديگر موانع آزادي و دمکراسي در جامعه مان است.
و پوشيده نيست که عشق به ديگران و به زندگي، در جامعه اي پديدار و پايدار مي شود که در آن جا آزادي، دمکراسي، عدالت و امنيت وجود داشته باشد.
در رابطه با عدم تحمل و کشتار دگرانديشان، دگررفتاران و مخالفان سياسي و عقيدتي مي بايد به اين باور دست يافت و آن را در جامعه نهادينه کرد که آزادي در گستره ي انديشه حق هر انساني ست. انسان ها نمي بايد به اين خاطر که انديشه ي متفاوت، حتي مخالف، در سر دارند، مورد آزار، تحقير، تحميق، تکفير، ضرب و شتم، زندان، شکنجه، و کشتار قرار گيرند. عرصه ي رفتار و کرداد انسان ها نيز با تدوين قوانين دمکراتيک و همگاني، و بر اساس حفظ امنيت و آرامش جامعه، حفظ حيات و کرامت انسان، تنظيم و کنترل شود.
در پرتو تحقق آزادي، دمکراسي و مدنيت است که مي توان به حقوق شهروندي، به ويژه تحمل ديگران و دوري گزيدن از خشونت، دست يافت. معياري که نشانگر پيشرفت مقام انسان و سطح انسان دوستي در جامعه است. تحمل و رواداري و دوري جستن از خشونت اگر صرفاً در حوزه ي انديشه (نظر و حرف) بماند بي فايده است، آن چه به اين مفاهيم جان مي دهد حوزه ي کردار و عمل است، و تاريخ را عدم تحمل در اين حوزه آلوده کرده است. پندارها، گفتارها و رفتارهاي نهادي شده دگرانديشي ستيزي را چه در گذشته و چه حال مي بايد از پستوهاي ذهن و عين فرد و جامعه بيرون کشيد و مورد نقد و بازنگري قرار داد. از عناصر نظري و ارزشي فرهنگ ايراني و اسلامي که مي توانند تقويت و تحقق عملي تحمل، مدارا، رواداري و تساهل و تسامج را سبب شوند نيز مي بايد بهره برد.
فرهنگ ايراني و اسلامي نمونه هايي چون شيخ ابوالحسن خارقاني – عارف ايراني – فراوان دارد که هم اکنون بر سر در خانقاه ويرانه اش مي توان خواند:
«هر که اين جا بيايد نانش دهيد و از ايمانش مپرسيد. آن که نزد خدا به جاني بيارزد نزد ابوالحسن به ناني بيارزد.»
و يا سعدي را با برخي از سروده هايش:
«بني آدم اعضاي يکديگرند که در آفرينش ز يک گوهرند
چو عضوي به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار»
آزادي و دمکراسي و مدنيت، سبب کاهش تنازعات ميان انسان ها و گروه هاي اجتماعي خواهد شد، و حتي مي تواند اين تنازعات را از ميان بردارد؛ مي تواند انسان ها را از خود بيگانگي، مسخ و ناشکيبايي دور کند، و مناسبات انسان ها را در جهت تعاون، همکاري، همنوع دوستي و احترام به حفظ حيات انسان ها سوق دهد، و بردباري و شکيبايي را با تقبيح و مهار عدم تحمل ديگري و خشونت و همنوع کشي، در ساختار روان انسان و جامعه، و افکار عمومي تقويت کند.
در همين راستا مي بايد خواستار لغو هر نوع شکنجه، تحت هر نامي، و نيز لغو مجازات اعدام شد. مجازات اعدام تجلي ي چيرگي انتقام بر عدالت است. ، که اين خود گامي به پيش براي شناسايي و تأمين حقوق بشر در جامعه مان است.
آزادي، دمکراسي و مدنيت تفاوت ها و رقابت ها را متوازن مي کند و سازمان مي دهد.
تفاوت و تنوع محور اصلي و تعيين کننده ي آزادي هاي سياسي و اجتماعي است، و پذيرش آن ها عامل پيشرفت انسان و جامعه است. تلاش براي از ميان برداشتن تفاوت ها، به ويژه در گستره ي انديشه و عقيده، تلاشي بيهوده و زيانبار است. تلاش براي يکسان سازي انسان ها و جامعه بشري با توجه به ويژگي هاي رواني و رفتاري انسان عملي نيست. گستره انديشه، گستره ي "آزادي مطلق" است و گستره گردار، "گستره قانون".
روانشناسي فردي، روانشناسي اجتماعي، جامعه شناسي مدرن و تجربه زندگي نشان داده اند که به تعداد انسان ها، ذهنيت و شخصيت متفاوت وجود داشته و دارد. مشکل بتوان دو انسان يافت که ذهنيت و شخصيتي واحد داشته باشند، چه رسد به اين که به دنبال ذهنيت و شخصيت واحد در يک گروه اجتماعي، طبقه و کل جامعه بود.
بين انسان خصوصيات مشترک نيز وجود دارد، اما تفاوت نيز قطعي ست و اين دومي ست که پراهميت است.
تفکر و رفتاري که "همه با هم"، يعني "همه با من، و هر کس با من نيست بر من است" را تبليغ و ترويج مي کرد و مي کند، يک تفکر و رفتار انساني نبوده و نيست. خودمحوري و خودخواهي ي فردي، فرقه اي و گروهي ايست که ريشه هاي عشق و شکيبايي را مي خشکاند و خون جنون در جامعه جاري مي کند. ريشه هاي اين تفکر نفرت و خشونت آفرين را بايد خشکاند.
تلاش براي هماهنند و همنواسازي انديشگي و عقيدتي، آن هم به ضرب آزار و اذيت و توهين و تحقير و تبعيد و تکفير و زندان و شکنجه، يعني سازمان دادن قتل عام ها و کشتارهاي بزرگ. کوشيدن در راه يکسان سازي انسان ها بزرگ ترين اهانت به ذهنيت و شخصيت يگانه انسان هاست، و تلاشي ست براي پيروزي غريزه حيواني و "نيمه حيواني" بر انديشه و کردار انساني.
تلاش براي يکسان سازي عقيدتي انسان ها، آبادسازي گورستان هاست، کاري که حکومت اسلامي کرده است، و بنا به ماهيت و ذات "انديشگي"اش خواهد کرد، و پوشيده نيست که:
گورستاني چندان بي مرز
شيار کردند
که بازماندگان را هنوز
از چشم خونابه روان است.
و پادزهر اين "نابهنگام آزاده و آزادي کش"، آزادي هاي فردي و اجتماعي، آزادي انديشه، بيان و قلم، آزادي مذهب و بي مذهبي، جدايي مذهب از حکومت، تأمين عدالت سياسي، اجتماعي و اقتصادي، تأمين امنيت قضايي، آزادي هاي فرهنگي و هنري، سياسي و اقتصادي و...است.