کارگران
کودکان
زنان هنر
و ادبیات
لطیفه
تصاویر
کامپیوتر
سایت های دیگر
اخبار روز از پیک ایران
خلاصه اخبار رادیو فردا
خارجی
آرشیو
صفحه
نخست
______________________________________________________________
ايران: سرزمين سنگ پا
بهنام حشمت
چهارشنبه 14 بهمن 1383 –2 فوريه 2005
نمی دانم از اهميت سنگ پا در فرهنگ ايرانی
ما با خير هستيد يا خير؟ به دلايلی که هيچ گاه نفهميدم من هيچ وقت از سنگ پا
خوشم نمی آمد. اولا، به نظرم شکل و بشيره اش بی ريخت بود. ثانيا، خيلی هم زبر و
زمخت که البته می بايد بود تا بتواند عملکردش را داشته باشد. از سوی ديگر، باز
به دلايلی که نمی دانم، نماد پرروئی هم بود و هست. حتما شنيده ايد که می گويند،
«رو که نيست، سنگ پای قزوينه!» حالا چرا قزوين، آنهم بر من روشن نيست. من فکر
می کنم دليلی ندارد که آدم نتواند بگويد همدان يا مشهد و يا هر کجای ديگر.
واما، چرا می گويم که سنگ پا در ايران زياد است، يا چرا می گويم ايران سرزمين
سنگ پا؟
در سايت بی بی سي، متن مصاحبه خانم فرح پهلوی را خواندم و به روزنامه های امروز
ايران هم سرک کشيدم و متن صحبت های رئيس قوه قضائيه را ملاحظه کردم. به نظرم هر
دوی اين موارد مصداق کامل فراوانی سنگ پا در ايران هستند. مصاحبه گر از خانم
فرح پهلوی می پرسد که بعضی ها به شاه انتقاد می کنند- و اضافه کنم که اين عده
فقط شامل چپ های «وطن فروش» ايرانی نمی شود بلکه اغلب تحليل گران غربی هم در
اين عقيده متحد القوند که آن مرحوم کوشيد ايران را به شيوه ای قرن نوزدهمی
اداره کند و گند کار در آمد- ولی خانم فرح پهلوی هم چنان با گونه ای طلبکاری از
مردم ايران سخن می گويند: «و واقعا هر روز که می گذره احترام من به ايشون بيشتر
ميشه.» خوب بشود ما که بخيل نيستيم. و اما، «با تمام مشکلات اون مملکت را به
کجا رسوندند». ممکن است توضيح بدهيد که به کجا رسوندند! نه روزنامه ای نه نشريه
ای و نه حزبی، و اقتصادی که تماما مثل حالا وابسته به فروش محصولی است که خودما
در توليدش نقشی نداريم. خداوند تبارک و تعالی و طبيعت کمک کرده و ايران نفت
دارد. در عرصه تحولات سياسی نيز، درست مانند بنيادگرايان بعدی که شعار می دادند
«حزب فقط حزب الله» اعليحضرت هم فرموده بودند «حزب فقط رستاخيز» و بعد هرکس هم
که موافق نباشد، دمش را مثل يک موش می گيرم و می اندازم بيرون [يادتان نيست
خانم فرح پهلوی؟]، خانم فرح پهلوی ادامه می دهند، «و اگر اين اتفاق نيفتاده بود
ايران اکنون کجا بود. مقايسه کنيم که 25 سال پيش ايران کجا بود، منطقه در چه
حالی بود، دنيا در چه حالی بود و امروز در چه حالی است». می فرمائيد اين
«اتفاق» ولی لطفا برای خوانندگان توضيح بدهيد که از ديد شما چرا اين «اتفاق»
افتاد! ولي، اين جا ديگر ملکه سابق ايران اندکی کم لطفی می کنند. يعنی اگر
ايشان هنوز بر سرير قدرت بودند، يعنی می فرمائيد اوضاع منطقه و دنيا طور ديگری
می شد! ما الان کجا بوديم؟ نمی دانم. راحت تر عرق می خورديم ولی هم چنان آزادی
نفس کشيدن نداشتيم. حجاب هم اجباری نبود ولی ساواک لعنتی مثل ساوامای لعنتی که
تازه از دست آقای خاتمی جايزه هم می گيرد، روی حلقوم ما نشسته بود. غرب به ما
گير نمی داد. و بعد،«و مطمئنم که خاطره ايشون، زحمات ايشون... ديگه منتظر تاريخ
نبايد بشيم امروز هم خيلی از ايرانيها واقف هستند که ايشون چه کارهائی برای
مملکت کرد.». خوب انشاالله که مبارک است. به روی چشم منتظر تاريخ نمی نشينيم
ولی بيائيد و قول زنانه و مردانه بدهيد که همان تاريخ را باز نويسی نکنيم. جالب
ترين بخش اين مصاحبه اين است که از «مشروطه سلطنتي» سخن می گويند. نمی دانم چرا
ايشان يا رضا پهلوی و يا ديگر پهلوی طلبان که به غلط خود را مشروطه خواه می
نامند به اين پرسش ساده کار ندارند که اگر مشروطه سلطنتی اين قدر خوب است، در
50 سال دوران سياه حکومت پهلوی ها چرا سلطنت تان، مشروطه نبود؟ می گوئيد نه، يک
سئوال ساده دارم: کدام يک از کارهای رضا شاه و محمدرضا شاه براساس قانون اساسی
مشروطه ايران بود؟
واما، از نمونه دوم سنگ پا،
آقای هاشمی عراقی ملقب به شاهرودی می فرمايند: «کشورهای اسلامی التماس می کنند
نظام قضائی ايران را در اختيارشان بگذاريم». خوب بگذاريد، چرا اين کار را نمی
کنيد. شما که 26 سال کوشيديد انقلاب را صادر کنيد و حالا با اين که به شما
التماس می کنند، حاضر نيستيد به آنها کمک کنيد. پيشنهاد من اين است که برای اين
که يک بار در حق مردم ايران کار خوبی کرده باشيد قاضی مرتضوی را با يک بليط يک
سره به کشورهای اسلامی صادر کنيد. ايشان با «دانش عظيمی» که در باره نظام قضائی
ايران دارند در کوتاه ترين مدت، اين نظام را پياده می کنند. البته به ايشان
سفارش بفرمائيد که نه وبلاگ گران را شکنجه کنند و نه زهرا کاظمی ها را به قتل
برسانند. چون کشورهای ديگر اسلامی نه آقای خامنه ای دارند و نه آقای هاشمی
عراقی که از ايشان حمايت کنند.
از مصاديق سنگ پا که عرض کردم يکی اين است که می فرمايند، « آنچه در رابطه با
مقاصد بلند اسلامی و عدالت اجتماعی در ايران میگذرد، قابل مقايسه با دنيا
نيست». البته به يک معنا درست می گويند.
«مقاصد بلند اسلامی» مثل اجباری شدن چادر، شرعی شدن تن فروشي، صدور زن و دختر،
خيابان خوابی و يخ زدن در خيابانها، ترکيدن اقليتی از پرخوری و غنا و آسيب پذير
شدن اکثريت مطلق مردم و اما از «عدالت اجتماعي»، به غير از شماره اندکی
«آقازاده ها» و «خودی ها»، هر کس را بخواهند بدون کوچکتری توجه به قانون و به
موقعيت و سن و نژاد و جنس می گيرند و به يک شيوه شکنجه می کنند. با مساعدت
سياست پردازان اين حاکميت ما داريم نه فقط به زمانه «شاهنشاه آريامهر» بلکه به
زمانه فتحعليشاه قاجار رجعت شکوهمند می کنيم که به غير از اين اقليت ناچيز،
بقيه در هيچ بودن با يک ديگر برابريم. از اين عدالت بيشتر!
در دنباله فرمايشان ايشان می خوانيم:
«در بعد سياسی، اجتماعی و بحث حق مشاركت مردم در تعيين سرنوشت خود
كارهای ارزشمندی در كشورمان صورت گرفته است»
واقعا بر منکرش لعنت. از کارهای ارزشمندی که صورت گرفته می توان به نقش
استصوابی ديناسورهای شورای نگهبان اشاره کرد که نه اجازه می دهند نامزد شدن
برای اين مناصب آزاد باشد و نه رای دهندگان آزاد باشند. ايشان البته که درست می
گويند «کارهای ارزشمندی» صورت گرفته است ولی همه صحبت بر اين است که «ارزشمند»
برای کي؟ اگر منظورشان روحانيت حاکم باشد که حرفشان صددرصد درست است ولی اگر
مردم ايران را مد نظر دارند که بايد بگويم، خير قربان... اين فرمايش شما، مصداق
همان سنگ پا است.
برگرفته از وب نوشته های یک آدم شکاک
http://polemoon.persianblog.com