کارگران
کودکان
زنان هنر
و ادبیات
لطیفه
تصاویر
کامپیوتر
سایت های دیگر
اخبار روز از پیک ایران
خلاصه اخبار رادیو فردا
خارجی
آرشیو
صفحه
نخست
______________________________________________________________
شاه پيش از آنکه برود رفته بود
در آنزمان چاقو دسته ِ خودش را می ُبريد!...
همنشين بهار
رود خروشان مردم
بپاخاسته ايران شاه را کنار زد و او که همه چيز را زير سر امثال هايزر و کارتر و
کالاهان ميديد ــ در گردباد حادثهها،
۲۶دی
ماه ۱۳۵۷
از ايران رفت، رفتنی که بازگشت نداشت.
او و هيچکس ديگر تصّور هم نميکرد که در قاهره به خاک می افتد...
روزنامه ها پيش از رفتن او تيتر ,شاه رفت, را آماده کرده بودند چرا که جدا از مردم
به شور آمده، ابر و باد و مه و خورشيد و فلک، نيز نمی خواستند او بماند.
به ,قره باغی, که تقاضا ميکرد ,اعليحضرت لطفاً نرويد,، گفته بود:
تو کجای کاري؟ سفير آمريكا با ژنرال هايزر اينجا بودند و از من ساعت و روز حركتم را
مىخواستند!
در آنزمان چاقو دسته ِ خودش را می ُبريد! حتی ُسوليوان و برژينسکی و جورج بال و
سران ,کمسيون سه جانبه, و نيز، امثال ثابت پاسال و القانيان و اخوان و خيامی
اعليحضرت را دماغ در نمی آوردند !
***
برق تظاهرات ميليونی مردم، اربابان او را هم گرفته بود و آنها منافع خود را در دَک
کردن شاه و توامان پس زدن نيروهای راديکال و کنار آمدن با امثال بهشتی و اردبيلی می
ديدند و اين حرفِ ربيعى، فرمانده پيشين نيروى هوايى که گفت: ,هايزر شاه را مثل يك
موش مرده از ايران بيرون انداخت!, ــ بيجا نبود. با اين حال شاه از خر خودش پائين
نميآمد و می گفت:
,آنها از سياست مستقل من و نقشى كه در سازمان كشور هاى صادر كننده نفت (اوپك)بازى
مىكردم راضى نبودند و از تبديل ايران به يك قدرت نظامى و صنعتى در منطقه دل خوشى
نداشتند.,
هرالدتريبيون مى نويسد: ,او ضمن سخنان خود يك بار گفت: در آخرين سال سلطنتم... و
لحظهاى تامل كرده جمله خود را به اين ترتيب اصلاح نمود- در آخرين سالى كه در كشور
بودم...
گويى هنوز پايان سلطنت خود را باور نداشت.,...
برگرديم به ۲۶دی
ماه ۵۷
***
همه جا ولوله بود، و آن دسته از آخوندها که تا حالا گوشه و کنار کز کرده بودند تا
بيبنند چه خبر ميشود و دنيا دست کيست ــ دُور بر داشته، کفش و کلاه کردند تا
نگذارند دشمنان خدا و پيغمبر در صفوف تظاهرات رخنه کنند !
سمبلهای شاهانه خرد و خمير ميشد. مجسّمه ميدان انقلاب (۲۴
اسفند) جان سختی نشان ميداد و هر چه زور می زدند، از جايش تکان نميخورد، حتی
جرثقيل هم دستهايش را بالا کرد و لُنگ انداخت! تا اينکه يک تريلی غول پيکر از راه
رسبد و در حاليکه همه داد ميزدند , درود بر تريلی قهرمان ,! حسابش را رسيد.
***
انقلاب ,کعبه, آمال و آرزوها شده و هر کسی خود را ابراهيم خليل می ديد که بايد بُت
ها را يکی پس از ديگری بشکند.
,باده شور,، همه را سرمست کرده و هيچکس حال و روز خود را نميفهميد...
در تظاهرات، عکس صمد بهرنگ و احمد زاده ها را پائين کشيده بودند و امثال معادی خواه
و هادی غفاری و فاکر و لاجوردي، از خطر کفار و منافقين دم می زدند که تظاهرات مردم
مسلمان را آلوده می کنند !
گوئی آسمان آبی که از دود و آتش لاستيک های سوخته، سياه شده بود نيز، فردای تيره و
تار را به تصوير می کشيد...
دلشوره اينکه نکند از چاله به چاه بيافتيم و بد از بدتر شود ــ فرهيختگان جامعه را
در خود فرو برده بود.هيچوقت يادم نمی رود که بهشتی می گفت :
[کلمه به کلمه حرف او نيست اما منتهای امانت را در نقل قول به کار می برَم]
آقا جان ما الآن با دشمن غداری روبرو هستيم که خطر اصلی است ، چرا شما ايراد می
گيريد؟ چرا نق می زنيد. چرا همزبان ِدشمن می شويد . صبر کنيد انشاالله به فضل الهی
اين رژيم طاغوت که به درَک واصل شد، آنوقت می نشينيم و با هم صحبت می کنيم ...
***
بگذريم و باز به
۲۶
دی ماه ۵۷
برگرديم.
مردم هميشه منتظر ما، همچون قحطی کشيده و تشنه ای که چشم به راه باران است در
انتظار تغئير اوضاع و دگرگونی مناسبات آلوده ِ وابسته ساز می سوختند که استبداد زير
پرده دين از َگرد ِ راه رسيد . حالا همه آيات عظام و حجج اسلام جلودار شده بودند...
آيا براى
ايجاد نظمى پويا و نوين بود که آخوندها ساز مخالفت با رژيم پيشين را ميزدند ؟
حوزه هاى علميه در آنزمان نيز غرقه در, ُسيوطى, و ,َوسا ئل, و َ,مکاسِب, و . . .
بود و در ظلمت شبانه آن روزگار , ُلمعه , ! و نورى نمى تابيد ، حد اکثر درکى که
ازپديده هاى نو و مسائل ُمستحدثه وجود داشت ، نه پيمان استعماری ,سنتو, ، نه آرتيست
بازى هاى سياسی و خيمه شب بازى هاى انتخاباتى ، نه قراردادهای ننگينی که رژيم شاه
با آمريکا و انگليس ميبست ، نه تراژدى فلسطين و ويتنام ، نه کنسرسيوم غارتگر نفت ،
نه جنايات ساواک شاه که بهترين فرزندان مردم را زير شکنجه مى کشتند . . . که
مسائلی چون چگونگى بر گزارى نماز در قطب شمال و جنوب که
۶
ماهه شب و ۶
ماه روز است و کيفيت غسل در زير دوش به جاى خزينه بود.
خيلى که هنر ميکردند مانند حضرت آيت الله العظمى حاج شيخ ناصرمكارم شيرازى با تشخيص
درست ِ سمت ِ باد ! پس از
۲۸
مرداد و شهادت امثال خسرو روزبه ، در رد ماترياليسم ,فيلسوف نما , را نوشته ، جايزه
بهترين کتاب سال را از طرف دربار شاه به خود اختصاص مى دادند ! و يا همچون مشکينى
با ادله قرانى ! عليه اصل تکامل و کتاب خلقت انسان دکتر يدالله سحابى داد سخن
ميدادند و به دکتر على شريعتى به خاطر اينکه دستهاى آلوده ,دستی برای گرفتن و
دستی برای بوسيدن, ! را رو کرده بود - پيله نموده و دوش به دوش ساواک برايش دوز و
کلک ميچيدند ...وقتى هم از اقتصاد اسلامى صحبت مى شد ، شناخت و ديد آخوند ها از
مسئله کنز و قسط و . . . صد پلّه از امثال , جان ميليارد کينز , که براى نجات
سرمايه دارى ، چين و ُچروک آنرا ُاتو کرده بودند ! پائين تر بود.
***
از رفتن شاه می گفتيم، اصحاب مطبوعات معتقد بودند اگرچه هنوز زير پای ساواك محکم
است و دولت زمين نخورده و احتمال کودتای برخی امرای ارتش و بازگشت مجدد شاه صفر
نيست، امّا بايد جا زدن ِ او را جار زد تا دل آمرين تيراندازی به مردم، خالی شود و
نظاميان پايين دست اطمينان حاصل كنند كه شاه باز نخواهد گشت و از تير اندازى به
مردم دست بردارند. همه روزنامه نگاران آنزمان زحمات امثال غلامحسين صالحيار و رحمان
هاتفی... به ياد دارند.
روزنامه ها نوشتند , شاه رفت , ، برخی بين کلمه , شاه , و , رفت , با دست کلمه , در
, را اضافه کرده و بلند بلند داد می زدند:
, شاه در رفت... شاه در رفت. ,
***
اعليحضرت البته ميهنش را دوست داشت اما کبر و غرور ، دهنکجی به ,شبی که آبستن سحر
بود,، و نيز تکيه اش به باعث و بانی کودتای ننگين
۲۸
مرداد ...او را زمين زد. با مردم و جامعه بيگانه و ,کافر ِ واقعيت, بود و مانند
ازهاری که در باره تظاهرات مردم می گفت ,نوار است., ــ شاهنشاه نيز ــ زنانى را كه
در تظاهرات دوران انقلاب شركت می كردند، توده ايهائی می پنداشت که از چادر سياه
استفاده کردهاند! گويا وقتى از پنجره كوچك هليكوپتر بر فراز آسمان تهران، مردم به
جوش آمده را می بيند از خلبانش (آقای بهزاد معزی) ميپرسد اين ها چی می خوان؟ آيا
همه اينها بر ضد من تظاهرات مىكنند؟ واسه چی ؟
بارها ميگفت: ,من بنيادهاى يك ملت را كه اصولاً سنتى و محافظه كار بود دگرگون
كردم..., واقعاً تصور می کرد به ميهنش خدمت می کند اما افسوس که نه تصورات آدمی
هميشه واقعی است و نه حس نيتِ تنها، کاری از پيش می برَد. او سوء نيت نداشت.
***
واپسين سال هاى نظام سلطنتى که ناگهان قيمت نفت بالا رفت ، باز هوا برَش داشت غافل
از اين که حركت پرشتاب ايران به سوى پيشرفت و مدرنيسم !ــ به ضد خودش مبدل ميشد و
تورم و اختناق تور خود را پهن ميکرد.
هنگامى كه اوريانا فالاچى به او گفت، ...در حال حاضر چند زندانى سياسى در ايران
وجود دارد؟ پاسخ داد: ,...بستگى به اين دارد كه منظور شما از زندانى سياسى چه باشد.
مثلاً اگر از كمونيست ها صحبت مى كنيد، من آنها را زندانى سياسى نمى دانم زيرا
كمونيست بودن به موجب قانون در ايران ممنوع است. در نتيجه به نظر من يك كمونيست
زندانى سياسى نيست بلكه مجرم است. اگر از كسانى صحبت مى كنيد كه مرتكب سوءقصد مى
شوند و پيران و زنان و بچه هاى بيگناه را مى كشند، به طريق اولى آنها را هم زندانى
سياسى نمى شمارم. من هيچ ترحمى نسبت به اين افراد ندارم... هرگز كمترين ترحمى براى
کسانيكه شما نام چريك بر آنها مى گذاريد، يا آنهايى كه به كشورشان خيانت مى كنند،
ندارم!...,
حالا شاه دستش از دنيا کوتاه است و بعد از آنکه استبداد دينی رو سپيدش کرده،
خدابيامرز هم لقب گرفته که بسيار بسيار پُر معنا است.
***
,همنشين,ی داشتم که در زندان هميشه با من بود، پدر و مادرش با زندانی شدن او کلافه
و بيپناه شده بودند و به هر دری می زدند تا فرزندشان که حکمش تمام شده و آزاد نشده
بود ــ بلکه از ,ملی کشی ,رهائی يابد . دزدکی ِ فرزندشان، پرسون و پرسون رفته بودند
و خانم فرخ رو پارسا را که وزير آموزش و پرورش بود، ديده و التماس کرده بودند شما
را به خدا پسر ما را که يک سال است حکمش تمام شده بفرمائيد آزاد کنند ما بيچاره
هستيم و او شمشير دست ما بود...خيلی هم گريسته بودند.
خانم فرخ رو پارسا (خدا رحمتش کند) متأثر شده و می گويد آيا فرزند شما تقاضای بخشش
نکرده؟ مادر می گويد ,نه اهل اين چيزا نيس ... اون که ملی کشی می کنه, ، خانم وزير
می گويند راستش خانم فرح ديبا شاگرد خودم بودند، من باشه ميگم اما می دونم بی نتيجه
است...يعنی به حرف ايشان هم گوش نميدهند.
***
بهترين فرزندان مردم قربانی استبداد می شدند ، امثال دکتر اعظمي، قادر شريف، سعيد
محسن ، مهرنوش ابراهيمی و شکرالله پاکنژاد... فدا ميشدند... هيچ روز و شبی نبود
که در کميته به اصطلاح ضد خرابکاری شاه فرياد زندانی های زير شکنجه به گوش نرسد،
هيچ روزی ...امّا هميشه به خودم نهيب زدهام ميدان دادن به کينه ها گل وجود آدمی را
پرپر ميکند . به جای لعنت به تاريکی ، شمعی برافروزيم. کيست که ادعا کند هر لحظه
با شاهی و شيخی در درون خويش درگير نيست ؟
***
شاهنشاه مدت ها پيش از
۲۶
دی سال ۵۷
، از ايران رفته بود! روزی که امثال روزبه و حنيف نژاد و جزنی و شعاعيان...به خاک
افتادند رفته بود !
۱۷
شهريور ۵۷
رفت که رفت... با اين حال تصميم گرفتم مصر را ببينم تا علاوه بر اهرام و ابو سمبل و
موزه ای که موميائی فرعون در آن است... ــ مسجد الرفاعي، سر مزار شاه بروم و رفتم.
بگذريم که بر خلاف قبر تنها و مظلوم دکتر شريعتی در سوريه، و مزار شهيدانی که اينک
سنگ قبرهايشان را هم می شکنند ــ آرامگاه او دبدبه و کبکبه داشت، اما مرا پاک در
خود فرو برد. نمی توانم روی ستم بزرگی که در عصر او به فرهنگ ورزان جامعه رفت ، خط
بکشم. ذره المثقالی هم در جنايات اداره سوم ساواک ترديد ندارم...با اينکه ظلم و جور
بى َحد رژيم آخوندى که شکنجه گران ساواک را هم انگشت به دهان نموده ، ستم نظام ِ
پيشين را کمرنگ کرده ولى واقعيت اين است که بخصوص پس از
۲۸
مرداد به اين سو که کنسرسيوم غارتگر نفت بيداد ميکرد ، رژيم شاه بزرگترين َسد ِ
شکل گيرى نهادهاى دموکراتيک بود. ظلمات پس از
۲۲
بهمن
۱۳۵۷
و ُملا ُخورشدن ِ آنهمه رنج و شکنج ــ فقط در گواِدُلوپ و آخرين بازی ماهرانه کارتر
و فقرعنصرذهنى ــ ريشه ندارد ، به ستم رژيم پيشين نيز مربوط است. منهای شهدای
ُبزرگواری چون دکتر ارانی و وارطان و... تنها از حماسه سياهکل تا حول و حوش انقلاب،
۴۶
نفر از زندانيان سياسی در زير شکنجه های ساواک شاه جان دادند ، اما...در مسجد
الرفاعی از صميم قلب برای شاه فاتحه خواندم ( و در حقيقت برای خودم که هر دم با گرگ
و روباه و موش درگيرم.)
آرزو کردم هيچ شاهی و شيخی و شهنشاهشيخی تحت هيچ عنواني، ,آزادی خلاقيت, را که
قلمهای مقدس ديکته ناپذير، تنها پرتو کوچکی از آن است ، چشم نزند، هيچکس بر ذهنيت
عاطفى و مذهبى مردم پاک ما سوار نشود، آزادى کامل نقد مذهب و نيز نقد , هيستری ِ ضد
مذهبی ,، در سطح جامعه به رسميت شناخته شود و بالا ترازهمه دين از دولت جدا باشد
وجز ستم و استثمار هيچ ُکفرى به رسميت شناخته نشود... آرزو کردم اين حکومت پليد که
هر مويش يک ساز ميزند , ويقولون بافواهم ما ليس فی قلوبهم , سرنگون به دست توانای
مردم ايران گردد، مردمی فرهيخته که خدائی جز عشق، و شيطانی جز انتقام گيری ندارند
بر سر ِ کار آيند و آرامگاه شاه نيز به ميهن خودمان انتقال يابد.