کارگران
کودکان
زنان هنر
و ادبیات
لطیفه
تصاویر
کامپیوتر
سایت های دیگر
اخبار روز از پیک ایران
خلاصه اخبار رادیو فردا
خارجی
آرشیو
صفحه
نخست
______________________________________________________________
"شوونیسم" ایرانی در منگنه مطالبات ملی
(نقدی بر مواضع داریوش همایون)
وریا محمدی
نفی واقعیات، گذر از کنار جدیترین ملزومات سیاسی روز و هیچ انگاشتن دیگران، خصیصه بارز شمار زیادی از مدعیان دروغین دمکراسی و حقوق بشری ایران است که هر از چند گاهی در واکنشهای برخی از این جنابان تبلور مییابد.
"یک کشور، یک ملت" عنوان نوشتهای چند خطی از داریوش همایون است که در نفی ستم ملی، نفی تبعیض و در رد فدرالیزم بعنوان یک آلترناتیو سیاسی در ایران آینده، نگاشته شده است.
در این نوشته توضیحی سعی خواهم کرد با اشاره به نوشته اخیر آقای همایون، استناد به برنامه پیشنهادی حزب متبوعش و فاکت آوری از عینیات ملموس و کاملاً ساده جامعه ایران و عرصه سیاسی آن، تا حد توان،غیر واقعی بودن، مغرضانه نوشتن و آمرانه دستور صادر کردنهای ایشان و همکیشانش را تحلیل نمایم.
شکاف بین "آنچه که هست" و "آنچه که باید باشد" یکی از عادیترین حقایق زندگی است که تاثیر ژرفی را که واقعیت بر رفتار مردم میگذارد، به پدیدهای اسرار آمیز تبدیل میکند.
انسان رفتارش را بر بینشی که از واقعیات دارد بنا میکند. انسان در توضیح علت انجام دادن هر کاری به حقایق مربوط به جهان اشاره میکند . تنها یک انسان تهی مغز در خلاء توجیه اخلاقی یا رویایی میتراشد.
بیگمان چنین اصلی در توجیه عکس العمل داریوش همایون در برابر خواستهای برحق ملیتهای ساکن ایران و در آن میان اصل فدرالیسم، نمیتواند صادق باشد، چراکه کارهای تاکنونی داریوش، کاملاً فکر شده و عامدانه بوده و رفتار سیاسیاش را نه آنگونه که خود آنرا در راستای منافع عمومی میشمارد که در امتداد برتری دادن خواستههای فردی او و اقلیتی محدود بر خواستهای دیگران بوده است.
آقای همایون در همان سطور اولیه نوشتهاش با سیاه نمایی، عدم وجود یک اتحاد مبارزاتی در ایران، به درازا کشیده شدن عمر رژیم و احتمال وقوع یک دورنمای تیره را به گردن سازمانهای کرد، عرب، بلوچ، ترکمن و ... میاندازد و ادعا میکند که آنها زیر شعار حق تعیین سرنوشت به ضرب تکرار و با نادیده گرفتن هر سخن مخالف، هر چه هم درست باشد، ملت ایران را حذف و سیاست و تاریخ و جغرافیای ایران را به ترتیب تکه تکه میکنند.
البته پیشاپیش باید گفت که انتشار چنین مواضعی از سوی داریوش همایونها غیر منتظره نیست و بالطبع تعجب آور نخواهد بود، اما آنچه که ایجاب میکند نظراتشان به چالش کشیده شود، وارونه سازیهای بی مهابایشان است.
سخن راندن از همکاری مبارزان راه آزادی و حقوق بشر برای داریوش همایون که رضا پهلوی را در فیض بردن از خصوصیات بارز پدر در دفاع از سلطنت، نالایق میخواند و وی را فرزند ناخلف میداند، به راستی شرمآور است.
مگر همین نیروهای سیاسی مداماً به شما گوشزد نکردهاند که تز حکومت مشروطه سلطنتی را که در لفافه دمکراسی و زرورق مدرنیزاسیون پیچیدهاید دور بریزید و تغییر جهت داده و به صفوف اپوزیسیون واقعی برگردید !!! (هر چند چنین برگشتی بدون ابراز ندامت از کارهای پیشین امکان قبول و پذیرش ندارد)
آیا ملیتهای ایران و احزاب و سازمانهای سیاسی آنها مانع اتحاد ایرانیانند در مبارزه علیه جمهوری اسلامی یا شمائی که هم و غم خود را نفی هویت ملی آنها قرار دادهاید؟کدام مانعیم وقتی که میبینید دیگران در کمال واقعبینی و کاملاً انسانی از شما خواستهاند تا از این تزهایتان دست بکشید و راه اتحاد ملیتهای ایران را در پیش گیرید یا شما که ازهم اکنون شمشیر از رو بستهاید و حتی همکاری با جمهوری اسلامی برعلیه آنها را ترویج میکنید؟ شما دارید به کار خود ادامه میدهید و آرزوها و احساساتتان را که همانا بازگرداندن ایران به سیستم حکومت پادشاهی است، دنبال میکنید و با خشونت و خرابکاری و سیاه نمائی به جنگ آنها میروید.
آیا این سازمانهای و مردم این مناطق هستند که ایران را به سمت تکه تکه شدن میبرند یا شمایی که با تحریف از فدرالیسم لولوی تجزیه طلبی ساختهاید؟
شما که در غرب مینشینید و به کشوری چون یوگسلاوی نزدیکترید پس بهتر باید تجربهی آن ها را درک کرده باشید. شما و حزب ملت ایران آدمهای نیستید که ندانید تهدید خلقهای ایرانی و نام بردن از مطالبات برحق آنها تحت عناوین پوشالی و کاذبی چون تکه تکه کردن و عامل از هم پاشیدگی ایران، نه تنها چون تجربه یوگسلاوی به اتحاد کمک نخواهد کرد بلکه مانع جدائی نخواهد شد و آنرا تسریع خواهد نمود. حال کدامیک عامل تجزیه ایرانیم ؟ ما خلقهای ایرانی یا شما داریوش همایونها؟؟؟
آقای همایون مسئله به همین جا ختم نمیشود که خلقهای ایرانی خواست "حقوق فرهنگی" و عدم تمرکز حکومتی را که به اعتقاد شما تا "ملیت سازی" بالا برده شده، از جنابعالی اجازه تائید یا نفی آنرا بگیرند که شما هم در جواب بفرمایید : از ملیت تا ملت جز همان "ی" فاصلهای نیست.
در این خصوص باید عرض کنم بله به اعتقاد شما همان "ی" فاصله است اما به اعتقاد ملیتهای ایرانی داستان چنان زجرآور است که نوشتن آن به سالها مطالعه، کنکاش و جستجو نیاز دارد و من بر این باورم رنجهای رفته بر خلقها را کسی را توان نگاشتن نیست. اما به هر حال در چند بند مختصر و کوتاه فرق "ی" ما را با "ی" شما توضیح خواهم داد.
_ یک سده بعد از سپری شدن تشکیل حکومت در دوره مدرن در ایران، مسئله ملی کماکان یک موضوع لاینحل بوده و تا به امروز ادامه داشته است.
نادیده گرفتن هویت و خواستههای ملل غیرفارس و تلاش برای ساختن ملت واحد که در نوشته آقای همایون هم هویداست، نتایج منفی در بر داشته است و خلقهای ایرانی نفی هویت خود را از جانب ملیت حاکم و قدرت متمرکز، بسته و ایدئولوژیک، دیگر نمیپذیرند.
_ در همین وقایع اخیر کردستان، مردم به جان آمده از فرط تبعیض ملی، بی عدالتی، بیکاری، بی حرمتی، شهروند درجه چندم قلمداد شدن و هزار و یک علت دیگر که بخش عمده از آن متاثر از ستم ملی است عصیان کردند.
آقای همایون شما بهتر از هر کس دیگری میدانید و تشخیصتان هم چندان بد نیست که ندانید قتل فجیعی چون قتل شوانه قادری به ندرت در دیگر نقاط ایران قابل اجراست. اما در مناطقی چون کردستان و اهواز و ترکمن صحرا، از این وحشیگریها زیاد دیدهایم.
لابد اگر وقت خود را چند لحظه به سیر رویدادهای اخیر در کردستان سپرده باشید ( هر چند میدانم برایتان هم چندان جالب نیست ) دریافتهاید که کردستان کماکان تنها نقطهای از ایران است که در آن عملاً اعدامهای سیاسی جریان دارد . شما و دوستانتان را بارها دیدهایم که به راحتی از کنار آن گذشتهاید و به آن اهمیت ندادهاید.
آری من نمیتوانم به شما ایمان داشته باشم که حقوق خلقهای ایرانی (که آنرا هم نفی میفرمائید ) از به زندان افتادن یک فعال سیاسی در تهران برایتان مهمتر باشد.
به تجربه دیدهایم که آن طور که به یک دستگیری ساده چند ساعتی یک روزنامه نگار بها میدهید، به کشتارهای سعبانه همان "ملت " ایران در مناطقی که خلقهای ایرانی روزگار میگذرانند توجه نداشته اید.
به هر حال منظورم این است که از خود بپرسید چرا جنایتی چون جنایت وحشیانه مرگ شوانه قادری موجب قیام میلیونی خلق کرد شد؟ به عبارت دیگر، همان "ی" کوچک ترکید و انفجارش تمامی کردستان را فر گرفت.
_ همزمان با خیزش مردمی تابستان 84 کردستان، رژیم جمهوری اسلامی به راحتی و در لوای بهانهای واهی، مردم بیگناه بلوچ را به اتهام ارتباط با گروگانگیران، مورد هجوم هوائی قرار داد که به قدری حمله مهیب بود که صدای انفجارها در کیلومترها آنطرفتر شنیده شده بود.
آیا به راحتی در تهران، شیراز یا اصفهان این رویدادها قابل اجراست؟؟؟ پس تفاوت گویا از یک "ی" یک کم بیشتر است ! مگر نه آقای همایون؟
آری خلقهای ایرانی ملیت سازی نکردهاند، بلکه بودهاند و شما ندیدهاید. بودهاند و به همین جرم در بلوچستان که از توسعه نیافتگی بیشتری در مقایسه با سایر مناطق ایران به ویژه مرکز برخوردار است محکومند و مردمش بر اساس گزارش اقتصادی سال 81 که توسط سازمانهای دولتی رژیم اعلام شد با شاخص توسعه انسانی "54" از آخر اول شدند.
_ در اهواز همین چند ماه پیش شاهد بودیم که مردم در اعتراض به پاکسازی ملی که دستور بالاترین مقامات جمهوری اسلامی بود چگونه به خیابانها ریختند و در حالی که به وحشیانهترین شیوه سرکوب شدند با دهن کجی مقامات دولتی مواجه گردیدند.
این ماجرا در ترکمن صحرا هم از یک "ی" فراتر است، میدانید چرا آقای همایون؟ چون گذشت هشتاد سال سیاست استعماری، بخش بزرگی از سرزمین ترکمن صحرا را به اشغال غیر ترکمنها در آورده و ترکمنهای ایران که از کمترین حقوق خود محرومند، حتی حق نامگذاری و انتخاب اسم فرزندان خود را ندارند .
اسامی زیبای ترکمنی همچون "آیلار"، "آیتین آی"، "آیسان"، "یاغمیر"، "گونش"، "آیدینگ" و ... آرام آرام فراموش میشود و جای خود را به اسامی فارسی و اکنون عربی هم، میدهد و علت هم نه در رویگردانی مردم از فرهنگ خودی، بلکه در ممانعت رژیم دینی ایران از حق انتخاب ترکمن هاست. این موضوع در میان اکثر ملیتهای ایرانی صادق است.
حال موضوع را در ابعاد کلی اگر بخواهیم بشکافیم و آنرا در مورد کلیه ملیتهای ایرانی بررسی کنیم، اوضاع بدتر هم میشود.
آقای همایون گوش دادن یا خواندن این واقعیات برای شما حتی چند لحظه هم جالب نیست، اما خلقهای ایرانی سالها با این مصیبتها سرکرده و با آنها دست و پنجه نرم کردهاند.
1: آقای همایون چرا در دوران همان رضا شاهی که شما به تاج مبارکش هنوز هم قسم یاد میکنید و چه بعد از آن باید اکثر قریب به اتفاق خلقهای ایرانی همواره در فقر و محرومیت به سر ببرند و قدرت مرکزی قریب به هفتاد درصد بودجه اختصاصی به آن مناطق را صرف عملیات و تدابیر اطلاعاتی و نظامی امنیتی کند و در یک کلام تجهیز ماشین سرکوب را در اولویت قرار دهد؟
2: با این فقر شدید ذکر شده چرا باید مامورین دولتی و امنیتیها در این مناطق در شهرکهای ویژه و محلات حفاظت شده زندگی کنند و از حداکثر امکانات برخوردار باشند اما در کردستان فیلتر اطلاعات و پیشتر ساواک، زندگی را بر مردم تلخ کند و فقر ناشی از بیکاری سر به آسمان بکشد، در بلوچستان، بلوچها در کپرهای حصیری با فقر و بدبختی و بیماری و گرسنگی سرکنند و در اهواز هر از چند گاهی فاجعه محمره را علیه مردم بی دفاع تکرار کنند؟
3: در یکی از اعترافهای جمهوری اسلامی آمده است که کم توجهی به نابرابریهای منطقهای منجر به مهاجرت از استانهای فقیر به استانهای پیشرفته تر میشود. خلقهای ایرانی به دلیل فقر و گرسنگی و تبعیض به دیگر استانهای کشور نظیر شهرهای مرکزی و بزرگ ایران مهاجرت میکنند و حتی برای هر کاری خود را به خطرات بی شمار مرزهای ایران سپردهاند که هر چند وقت یکبار هم خبر کشته شدن تعدادی از این زحمتکشان که تنها جرمشان کسب درآمد برای تامین معیشت خانوادههای چند نفری است منتشر میشود.
4: در عرصه امکانات آموزش سالیانه هزارن نفر از این ملیتها علیرغم قبولی در کنکور، به دلیل مردودی در گزینش سیاسی، عقیدتی از تحصیلات دانشگاهی محروم میشوند. هر نوع اعتراض به وضع حاکم با برخوردهای شدید امنیتی روبرو میشود.
بله آقای همایون تفاوت یک "ی" بسیار زیاد است اما شما چشمهایتان را بر واقعیات بستهاید.
داریوش همایون نظام فدرالی را که برخی سازمانهای سیاسی برای ایران آینده توصیه میکنند، فراورده تحولاتی میداند که خارج از ایران روی داده و مشخصاً به مسئله کردستان عراق اشاره میکند و میگوید خود مختاری با دگرگونی اوضاع به یک گردش قلم فدرالیسم شده تا فردا به گردش قلم دیگری استقلال شود.
در این رابطه باید از آقای همایون پرسید اگر در مناطق مرزی که کردها و بلوچها و آذریها میزیند، اگر امکانات تجارت و بازرا پررونق اقتصادی مرزی وجود میداشت و مناطق آزاد تجاری ایجاد میشد، آیا بازهم بی سامانی و فقر بیداد میکرد؟
اگر عربها که بر دریائی از نفت نشستهاند از امکانات و ثروتهای آن بهره برده بودند، باز هم فقر تا کنج خانههای خوزستان رسوخ میکرد؟
پس اگر اینها در نتیجه نزدیک به یک سده دیکتاتوری شاهی و دینی، امروز خواهان حقوق خویشند، شما به نام اپوزیسیون ناتوان خارج نشین که تنها کارتان نفی دیگران و انکار واقعیت است، چرا این حق را برایشان به رسمیت نمیشناسید؟ (البته دلیل این واکنش شما برای اهل سیاست روشن است و لازم به توضیح نیست).
اینجاست که فدرالیسم سنگ محک خوبی برای مدعیان دمکراسی است. شما که در اوج ناتوانی و خارج از قدرت اینگونه علیه ملیتهای ایرانی موضع میگیرید، وای به حال قدرت گرفتنتان!!!
بازسازی خیالی جامعه به وسیله این چنین نظریه پردازی سیاسی، همانا حکایت از پنبه درگوش فرو کردن داریوش همایون از بی نظمیهای سیاسی دارد. داریوش همایون یا باورش نمیشود یا نمیخواهد باور کند که دیگر نمیتوان خلقهای ایرانی را پشت دروازههای فرهنگ و تمدن نگاه داشت و با واژههای پرطمطراق و توخالی چون "هویت ایرانی" و "اصالت آریائی" خاک به چشم آنها پاشاند.
داریوش همایون در سه بند، غافل ماندن سازمانهای مدافع فدرالیسم را نقد میکند که جداً شنیدنی است.
وی در بند اول که آنرا مشکل نامیده میفرماید : برای درآوردن ایران به یک نظام فدرال باید آنرا پاره پاره کرد و مشکل دیگر این است که سازمانهای مدعی چنین طرحی با هم تفاهم ندارند(دیگر تفرقه انداختن همچون پیشه همیشگیتان کار سادهای نیست).
به اعتقاد من خلاف این گفته میتواند صادق باشد، چرا که واقعیتهای موجود بیانگر آنست که باید تغییرات ریشهای در ایران صورت گیرد تا مسائل و مشکلات مزمن گذشته، از جمله ستم ملی رفع گردد و ایران از خطر آشفتگی و انشقاق رهایی یابد.
فدرالیسم در شرایط جاری یگانه راه نجات ایران از لولوی تجزیه است، یعنی آن چیزی که مخالفان این سیستم علیه آن وانمود میکنند. زیرا اگر پشت سر داریوش همایونها صف بکشیم رؤیای یک دمکراسی مدرن، نفی هرگونه تک صدایی و یکه تازی و پیاده کردن مناسبات متوازن بین خلقهای ایرانی، که نهایتاً منجر به حل مسئله ملی میگردد، باید به آرزوها بپیوندد.
جا دارد مردم ایران بعد از بیشتر از یکصد سال مبارزه برای آزادی، طعم رهایی، برابری و دمکراسی و همزیستی مسالمت آمیز را در ایرانی فدرال تجربه کنند.
ایراد دومی که داریوش همایون بر فدرالیسم وارد میداند، نسبت دادن حمایت از تهاجم خارجی به ایران از سوی سازمانهای مدافع فدرالیسم است.
حقا که اگر امروز داریوش همایون بر این سازمانها خرده میگیرد، پس یا ما در خواب چند دههای بودهایم و تغییر مواضع وی را ندیدهایم و یا آقای همایون افکار عمومی را به سخره میگیرد.
جا دارد که پرسش کنیم آقای همایون چه کسانی سالهای سال در همان لوس آنجلس از ارتباطات گذشته برای نزدیکی به هیات حاکمه آمریکا سود بردند و هرگاه نوشتهای ضدآمریکائی در هر کدام از نشریات دیگر سازمانها انتشار میافت با عجله ترجمه میشد و به افراد مربوطه در دولت آمریکا دو دستی تقدیم میشد تا اثبات کنید که دیگران همه ضد آمریکاییاند و شما تنها مدافع و حامی منافع آمریکا در ایرانید،که نکند اگر آمریکا تصمیم گرفت رژیم ملاها را در هم بپیچد، شما که پایگاه اجتماعی و اعتبار تودهای ندارید، از قافله عقب بمانید و از بالای سر مردم نتوانید به قدرت برسید.
کارنامهی شما که حتی شماری از اعضایتان هم اینک عضو احزاب آمریکائی و لوبی در این کشورند و این برای همگان معلوم است جایی برای خرده گرفتن بر دیگران باقی نگذاشته است، به راستی شما حتما قزوین رفته و سنگ پا خریده اید . درود بر این روی بیکران !
سومین ایراد وارده به فدرالیسم را داریوش همایون در یک خط چنین توضیح دهید: با همه تاکیدها برستم ملی و فارسهای چنین و چنان، ما یک ملت ایران داریم با پیشینه دفاع از یکپارچگی و استقلال ملی و این ملت ایران میخواهد همچنان بماند و اجازه نخواهد داد(اولاً ما به فارسها بد و "چنین و چنان" نگفته و نخواهیم گفت، تفرقه افکنی ممنوع! ثانیاً ا"اجازه دهنده" کیست؟).
آیا این همان تعین تکلیف کردن و آمرانه دستور صادر کردن برای خلقهای ایران نیست؟
آیا این ادعا چیزی جز هیچ انگاشتن ملیتهای ایرانی، کم شعور جلوه دادن آنها و تهدید به مقابله با آنها نیست؟
آقای همایون،از تخت طلا بر زمین نیامده و کماکان از مقام شاهانه دستور صادر میکند . آن دوران گذشت آن اطاعت های اجباری و گاهاً کورکورانه، سپری شد و در یک کلام به آقای همایون باید گفت دوران حکمرانی امثال شما و کماکان خود را نیروی برتر و تعین کننده قلمداد نمودن مدتهاست که گذشته است.
آنچه شما خوابش را برای ایران فردا میبینید، دوری باطل است که تفسیری جز آب در هاون کوبیدن ندارد. آقای همایون ما دم خروس را باور کنیم یا قسم حضرت عباس را ؟ میپرسد چرا؟؟ جنابعالی در نوشته اخیرتان میفرمائید که حق دمکراتیک سازمانهای قومی را برسمیت میشناسید، اما در مانیفست خود که حزب بنا شده بر آن را برای امروز و آینده مینامید در بخش تمرکز زدائی میفرمائید که ایران چند ملیتی نیست و در توضیحی که دادهاید نتیجهای گرفته اید چنین کشوری را نمیتوان چند ملیتی نامید و در نهایت نمیتوان از ستم ملی سخن گفت.
در ایرانی با شش ملیت مشخص، در ایرانی با سابقه طولانی اعمال ستم ملی، در ایرانی که احساسات ملی هر کدام از این ملل قابل چشم پوشی نیست و در کوچکترین واکنشهای ضد حکومتی از کردستان و اهواز گرفته تا ترکمن صحرا و بلوچستان خود نمائی میکند و داریوش همایونها حاضر به دیدن و اعتراف به آنها نیستند، سخنی برای گفتن با داریوش همایون باقی نیست.
ایران کشور خلقهاست و هیچ ملیتی بر دیگری برتری ندارد. این همان اصلی است که به مذاق داریوش همایون ناخوشایند است.
آزادی و دمکراسی در چنین کشور وسیع، ثروتمند و چند فرهنگی، تنها از طریق عدم تمرکز قدرت و سیاست و شرکت دادن تمام خلقهای ایرانی در قدرت سیاسی و اداره کشور است که میتواند به وحدت واقعی منجر شود، که مناسبترین روش در شرایط حاضر استقرار سیستمی فدارل در ایران بعد از جمهوری اسلامی است.
اظهارات بدبینانه، ضد خلقی و مغرضانه هرگز راه صحیح برخورد به مسئله ملیتها نیست. همانطور که بعد از مصادره انقلاب در بهمن 57 شاهد بودیم تغییر ساختار زاینده هیچ تحول و امیدی نبود و همگان را سخت متعجب کرد.
ایران آتی اگر قرار است دستخوش انشقاق، تجزیه و درگیری نشود،باید از هماکنون تضمین برای آینده خلقهای آن ایجاد کرد که به آنها اطمینان داده شود که ایران آتی،ایرانی برای همزیستی مسالمت آمیز و برابر است.
بیگمان عدم وجود چنین تضمینی که داریوش همایون به آن دامن میزند عمر رژیم را دراز کرده و ایران را در مراحل بعدی در احتمال تجزیه قرار میدهد.
از مزییتهای فدرالیسم متخصصان و صاحبنظران زیاد گفته و نوشتهاند و اینجا جنگ آری یا نه به آن نیست، اما آقای همایون اگربه دمکراسی و میثاقهای حقوق بشری باور دارید (که ندارید) بد نیست آن را یک بار هم شده مرور کنید. نکند در آن نسخه شما این بند مورد نظر من چاپ نشده باشد، اما من مینویسم که شما به یاد بیاورید:
_ کلیه ملل دارای حقوق خودمختاری هستند. به موجب حقوق مزبور ملل وضع سیاسی خود را آزادانه تعیین و توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی خود را آزادانه تامیین میکنند.
آری آقای همایون از این دشمنیها دست بردارید، بس است مغرضانه برخورد کردن ودیگر دستور صادر نفرمایید، زیرا:
آن صبو بشکست و آن پیمانه ریخت
www.koorso.blogfa.com :منبع