کارگران
کودکان
زنان هنر
و ادبیات
لطیفه
تصاویر
کامپیوتر
سایت های دیگر
اخبار روز از پیک ایران
خلاصه اخبار رادیو فردا
خارجی
آرشیو
صفحه
نخست
______________________________________________________________
تنها طوفان کودکان ناهمگون می زاید
نوشتار زیر پاسخی است کوتاه به مقاله حمیدرضا جلائی پور که با نام «خطای غفلت از هویت دینی» به تاریخ 21/2/1385 » در روزنامه شرق منتشر شده بود.
از آنجا که پاسخ مهدی شیرزاد را نیز همسو و هم آوا با انتقادات آقای جلائی پور می دانم، و اعتقاد دارم که آن مقاله دیدگاهی کاملاً کارکردی داشته، در مقاله حاضر سعی کرده ام «اصل مطلب» را به چالش بکشم. که چرا اساساً به صرف نام، انجمن های اسلامی می بایست هویت دینی داشته باشند؟!!!
فارغ از تعاریف «هویت دینی» که آقای شیرزاد در مقاله «غفلت در غفلت» (شرق 10/3/1385) به تفصیل آورده اند، قصد این نوشتار اصرار بر تمرین مدارا و آزمون دمکراسی است. و پرهیز دادن آقای جلائی پور از دگماتیسم مزمنی که پس از شکست در انتخابات 1384 ریاست جمهوری، اصلاح طلبان متحمل شدند.
به نظر نگارنده این سطور، سخنرانی آقای جلائی پور در نشست بزرگداشت شهدای دانشگاه پزشکی که مسبب مقاله «خطای غفلت از هویت دینی» بود، کلماتی از سر نوع نگاه نخبه گرا و منزه طلب ایشان قلمداد می شود که در اخلاق و مذهب لحاظ شده است. ایشان یک نهاد مدنی و اجتماعی را چنان برگزیده و مقدس می شمارد که غیر قابل تغییر و اصلاح اش می سازد؛ و این تناقض آشکار در گفتار و کردار آقای جلائی پور و بسیاری از اصلاح طلبان حکومتی، مدت هاست که دیده می شود.
نوشتار حاضر به شفاف سازی گوشه ای از دلائل این مساله خواهد پرداخت.
تنها طوفان کودکان ناهمگون می زاید
«متن کامل»
حمیدرضا جلائی پور درآغاز، سخنانش را با نگاهی از بالا آغاز می کند و می گوید: «به نظر می رسد درباره اهمیت «هویت دینی» انجمن های اسلامی اتفاق نظر وجود ندارد». در همین آغاز بحث جا دارد از آقای جلائی پور پرسیده شود که چرا همواره به دنبال «اتفاق نظر» می گردند؟ ایشان با همان ذهنیت دهه های پیش که شبهه محبوبیت و مقبولیتی در محافل مسلمان داشجویی داشتند، قصد نقد «هویت» انجمن های اسلامی کنونی در دانشگاه ها را دارند. چرا باید «اتفاق نظر» داشت؟ برای اینکه اگر جز یک نظر مطرح باشد، ممکن است مانند اکنون، مدنظر آقای جلائی پور در اقلیت قرار گیرد و قدرت از کف برود. برای همین است که مبنای آغاز بحث ایشان، در مورد انجمن های اسلامی خطاست. انجمن های اسلامی درحال حاضر، تنها محل و گزینه دانشجویان برای دفاع از منافع صنفی شان است. و البته این منافع صنفی، حق آزادی بیان و نشر آزادانه افکار و عقاید را نیز دربر می گیرد. حال اگر انجمن های اسلامی را به صرف نام، تنها نهادی مذهبی دانست، نمی توان عملکرد یک سندیکا یا فدراسیون دانشجویی – آنچه اکنون در خود دارد- را به آن واگذار کرد. پس دانشگاه را به محیطی بسته مبدل و دانشجویان را محدود کرده ایم، اگر خواهان آن باشیم که اتفاق نظر درباره «هویت دینی» در انجمن های اسلامی پدید آید؛ این اشارات آقای جلائی پور البته از آنجا ناشی شده که ایشان قدرت و مقبولیت جناح سیاسی خود را در بین قشر دانشجو، ازدست رفته می بیند، اگر نه پیشترها و ایام اصلاحات، گفتگو از آزادی و تاب اندیشه مخالف و پلورالیسم و کثرت گرائی مد روز بود، اینک اما، «اتفاق نظر» و احتمالاً اتفاق نظر با جلائی پور، مهمتر است از آزادی دانشجو در انتخاب عقیده و نحوه عمل صنفی یا سیاسی خود.
آقای جلائی پور دلایل افول تاثیرگذاری انجمن های اسلامی در عرصه عمومی کشور را «غفلت از هویت یابی دینی» بعد از سال 1380 دانسته اند. اما نه در مقاله مورد اشاره و نه در مقاله «فعالان فضایی» (شرق 20/2/1385) مشخصاً اشاره ای به نمودها و نشانه های این افول نداشته اند. و تنها به ذکر مصیبت (بیان دلایل خود) پرداخته اند و چون یک طرفه به قاضی رفته اند، راضی هم برگشته اند!
در پاسخ متذکر می شوم که انجمن های اسلامی، نه تنها دچار افول نشده که در حال حاضر به عنوان فعال ترین بخش جامعه مدنی مردم ایران حضوری چشمگیر نیز دارند. اما دلیل گله آقای جلائی پور امر دیگری است، که در دگماتیسم فکری و سکتاریسم عملی ایشان قابل ردیابی است. انجمن های اسلامی همانطور که پیشتر اشاره شد، تنها گزینه فعال برای حضور صنفی دانشجویان محسوب می شوند.
اکنون نسلی جدید، از اواخر دهه هفتاد پا به شورای مرکزی این انجمن ها نهاده . نسلی که اصلاحات کند و منفعل را فعالانه نقد کرد و جایگزین مناسب تری را برای دستیابی به شکل دیگری از زندگی جستجو می کرد. نسلی که از دل خاکستر دانشجویان تیرماه 1378 سر برآورده بود. و قهرمانانش را نه در مردان اصلاح طلب حاکم، بلکه در لایه های تیره و ناخوانده تاریخ جستجو می کرد. و این بار با برخوردی متفاوت و رویکردی کاملاً علمی و مادی وارد انجمن های اسلامی می شد.
این نگرش برخلاف رای همفکران جلائی پور و آنانی بود که تا پیش از این، شعار کثرت گرایی سر می دادند! اما آقای جلائی پور به بهانه کمبود موضوعی انتزاعی و نه عینی به نام «هویت دینی» آنان را به باد نقدی نفئی کشاند. و صرفاً حض خود برده و در این زمانه دشوار که فشار از هر سو بر انجمن های مستقل دانشجویی وارد می شود، زحمت ایشان افزاید !
آقای جلائی پور برای اثبات ادعای خود که لازمه انجمن ها اسلامی، «هویت دینی» است به نفی دستاوردهای دوم خرداد و اصلاحات که خود نیز از بانیان و راهبران آن بوده دست می زند. و طی یک عمل انتحاری اعلام می کند:« رشد احزاب سیاسی، و NGOها و نشریات مستقل برای همه ایرانیان فراهم نیست». ایشان فراموش کرده اند که تا چند سال قبل، هم حزب مشارکتی در قدرت بود که اتفاقاً شاخه جوانان و دانشجوئی اش کارکردی صرفاً به هنگام انتخابات داشت، و هم روزنامه های بسیاری که خود ایشان دست اندرکار آن ها نیز بودند؛ نمی دانم چرا به خاطر ندارم که در آن دورانِ حصول قدرت و حضور مخاطب، ایشان به انجمن های اسلامی نقدی وارد، و یا نگران هویت دینی آن ها بوده باشند.
در عین حال آیا تنها نگرانی، از پایمال شدن «هویت دینی» دانشگاه و دانشجویان با دوری از مذهب در انجمن های اسلامی ناشی می شود؟ آقای جلائی پور اگر اندکی سر بچرخاند، نهادهای انتصابی چون نمایندگان ولی فقیه و بسیج دانشجویی را خواهند دید که آزادانه و با صرف بودجه کافی، مشغول پاسداری از «هویت دینی» دانشگاه ها و دانشجویان هستند. پس دیگر چه نیازی است که انجمن های اسلامی نیز «هویت دینی» تعریف نشده آقای جلائی پور را پذیرفته و اشاعه دهند یا خیر؟! مگر این نکته که هدف آقای جلائی پور صرفاً حمله به انجمن ها به قصد تضعیف و احیاناً تصاحب راهبردی آنان است. چرا که از دست هواداران جناح ایشان خارج شده و گرایشات «سکولار» یافته اند. چرا که جناح ایشان دیگر جایی در میان دانشجویان ندارند و این نکته ای است که آقای جلائی پور را خشمگین کرده است.
آقای جلائی پور نخستین دلیل دفاع از «هویت دینی» برای انجمن های اسلامی را «آرامش بخشی» و دومین مورد را جلوگیری از ریزش نیروهای مذهبی مترقی می دانند. و بحثی اخلاقی را پیش می کشند که موضوعیت ندارد و صرفاً ناشی از نخبه گرائی ایشان است. باکونین در کتاب مسائل انقلاب می نویسد:«انقلابی... از اخلاق اجتماعی روزگار خویش، انگیزه ها و مظاهر آن ها، متنفر و بیزار است. هرچیزی که انقلاب را تقویت کند اخلاقی و هر چیزی که از آن جلوگیری کند، غیر انقلابی است». بدین شکل است که آقای جلائی پور رفتار و گفتاری به مثابه یک اسلام گرای انقلابی در پیش گرفته و هم مسائل پیرامونش را با متر «اسوه گرائی» آن ها می سنجد.
چنین اشاره اخلاقی ای، صرفاً بحثی انتزاعی است و چنانچه گفته آمد به دلیل شخصی بودن مبحث، قابل دفاع نیز نیست؛ اما در مورد جذب دانشجویان مذهبی، توسط نهادهایی که از طریق حکومت تعیین می شوند، باید پرسید دانشجویی که هویت خود را، فقط به خاطر «آرامش» با «مذهب» تعریف کرده باشد، و برای حفظ آن، در صورت خروج از انجمن ها، جذب نهادهای غیر دمکراتیک یا حکومتی شود، چه تضمینی دارد که در صورت دارا بودن اکثریت رای در انجمن ها، آن نهاد را در خدمت حاکمیت نخواهد؟!
البته این همان نکته ای است که در پس حرف های آقای جلائی پور نهان است. وی انجمن های مستقل دانشجویی را خطرناک می داند و به بهانه اهداء «هویت دینی» به آن ها، به دنبال وابسته ساختن انجمن ها به نهادهایی دیگر است. که البته بازهم سلسله مراتب در آن ها «مدنی و از پائین» نخواهد بود. تجربه اصلاح طلبان حکومتی در انتخابات خرداد 1385 موید چنین نکته ای است.
آقای جلائی پور نتیجه گیری فرضی خود را از عملکرد انجمن های اسلامی، مبتنی بر «استدلال غلط» می خوانند، درحالیکه خود به نحوی مغلطه انگیز می گوید: «دولت ها باید فعالیت آزادانه انجمن ها و تشکل های صنفی و مدنی را در عرصه عمومی تضمین کنند، در حالیکه انجمن های اسلامی دولت نیستند... ». ایراد کار از آنجاست که دولت در ذهن آقای جلائی پور مفهومی انتزاعی و مجزا از نهادهای مدنی و مردم دارد. و آن به مثابه یک نظام ایدئولوژیک سیاسی تعریف شده است. درحالیکه چنین نیست و به واقع این نهادهای مردمی و مدنی چون انجمن ها و اصناف و تشکل ها هستند که اقتدار یک دولت – حکومت را و ماندگاری آن را، تضمین می کنند. همین جاست که باید به آقای جلائی پور تذکر داد، که نهاد کارائی که در نظر شما به صورت انجمن های دانشجویی فرمانبر و هواداران باشگاه سیاسی مورد نظرتان وجود دارد، برای همیشه از میان رفته است و اتفاقاً پیشنهاد مطروحه از طرف شما چندان بد نیست که در صورت پیروزی انجمن های کنونی و دستیابی به شرایطی دیگر، که آزادی انجمن ها و حق تاسیس تشکل ها، قانونی شود، نام و اساسنامه «تنها» و «تحمیلی» انجمن های اسلامی، تغییر کند.
در بند سوم از بحث حمیدرضا جلائی پور درباره انجمن های اسلامی دانشجویان، در ابتدا گفته شده که لازمه دفاع از حق فعالیت «لائیک ها و دگر اندیشان»، لزوماً این نیست که: «اگر یک عضو انجمن اسلامی، بنا بر هر دلیل از لحاظ عقیدتی در معرض تغییر قرار گرفته است، وظیفه اخلاقی او این است که انجمن های اسلامی خارج شود.» و بالاخره طاقت نیاورده و به حضور «لائیک ها و سوسیالیست ها» اشاره می کند که باید از انجمن ها خارج شوند.
نحوه برخورد آقای جلائی پور با دگر اندیشان (به زعم خودشان) یادآور برخوردهای نئونازی ها با نسل دوم و سوم مهاجرین در کشورهای اروپائی است. بماند که دانشجویان «لائیک لیبرال و سوسیالیست»، فرزندان همین مردمند و حق حیاط برابر با همه، نیز دارند. و اصولاً باورها و اعتقادات نمی تواند مبنای تفکیک انسان ها در جامعه مدنی – مردمی باشد. همان طور که جنسیت یا نژاد این گونه نیست. اما دریغ که دگماتیسم فکری آقای جلائی پور، این همه را مانع است.
آقای جلائی پور در بند آخر گفتارش، از شهدای – عمدتاً – مسلمان انقلاب نام می برد؛ از دانشجویان مسلمانی که در راه اعتلای اسلام انقلابی، شهیدان بسیار داده اند یاد می کند؛ اما نمی گوید که این همه خون شهدا ریخته شده تا آزادی پایدار بماند. تا تنها یک گزینه برای ابراز بیان نباشد، که آن هم میراث در انحصار برخی قلمداد شود. و دانشجویان «دگر»اندیش خطاب نشوند.
آقای جلائی پور عزیز، آنان که همه یک نظر و یک رای باشند، ناآگاه ترین مردمان روزگار خویشند. تحول و تغییر، از تفاوت افکار و اعمال آدمیان در آزادی منشاء می گیرد. «غافلان همسازند» و « تنها طوفان کودکان نا همگون می زاید» و همساز سازی مد نظر شما، اتفاقاً همان «غفلت» عظیم است. اجازه دهید طوفان درگیرد، اگر چه بر روی کاغذ و در اذهان، بهتر از آن که خرابی به بار آورد.
چه کسی گفته که نقد ایدئولوژی، به معنی نفی تاریخ است؟ چرا به همه مسائل زمینی و زاده ذهن و دست بشر، جامه تقدس می پوشانید؟! با حضور متفاوت دانشجویان در انجمن های اسلامی، نه تنها «میراث غنی ایثارگری» از بین نمی رود، بلکه حاصل آن در آزادی و حق تاسیس و انتخاب تشکل های صنفی برای دانشجویان تقویت نیز می شود.
آقای جلائی پور بدون مشخص کردن نمونه ای واضح و تنها با نثری ملون و ملول و با طرح گذشته پر افتخار انجمن های اسلامی، که البته آن هم مبرا از ایراد و انتقاد پذیر نیست و هست ! با کشیدن هاله قدسی به گرد انجمن ها، سعی در اثبات فرضیه های خود دارند. وی می گوید انجمن های اسلامی با حفظ «هویت دینی» بهتر می توانند از دگر اندیشان و لائیک ها دفاع کنند. پرسش این است که چرا باید چنین دفاعی از سوی دارندگان «هویت دینی» صورت گیرد؟ مگر افراد و گروه های مذکور نمی توانند مستقلاً از حقوق خود دفاع کنند که می باید دفاع از حقوق خود را به ایشان واگذارند. اگر بر طبق قانون که آقای جلائی پور آن را نادیده می گیرند، محلی برای ایجاد تشکل های صنفی برای دگراندیشان پیشبینی نشده، چرا نباید این حق را داشته باشند که از جایگاه انجمن های اسلامی از حقوق خود دفاع کنند. اساساً این نگرش انحصارطلبانه از کجا ناشی شده است؟ اگر چه آقای جلائی پور مثال دفاع از حقوق دگر اندیشان توسط اصلاح طلبان را در مطلب خود ذکر کرده اند، و باز بدون ذکر نمونه از کنار آن منت، گذشته اند و آن را در حد یک لطیفه در انتهای مطلبشان برای خوانندگان باقی می گذرند.
آقای جلائی پور عزیز، به عنوان یک جوان مراتب اعتراض خود را نسبت به مقاله «خطای غفلت از هویت دینی» شما ابراز کرده و عمل به اعتقادات شما را غیر اخلاقی و ناقض هر نوع فعالیت مدنی و دمراتیک می دانم. به عرض می رسانم که تحولات اخیر در دانشگاه ها، نشان داده که دانشجویان مستقل و به زعم شما دگر اندیش، نه تنها از فعالیت های خود ناامید نیستند، که سنگرهای فعالیت صلح آمیز و دمکراتیک را یک به یک فتح می کنند. بنده به شخصه امیدوارم که شما کظم غیض کرده و خسارت شکست جناح خود را در انتخابات سال گذشته بر گرده دانشجویان مگذارید.
توفیق خدمت خلق است
احمد زاهدی لنگرودی