کارگران
کودکان
زنان هنر
و ادبیات
لطیفه
تصاویر
کامپیوتر
سایت های دیگر
اخبار روز از پیک ایران
خلاصه اخبار رادیو فردا
خارجی
آرشیو
صفحه
نخست
______________________________________________________________
منم موافقم
۹ دسامبر ۲۰۰۵ - جمعه ۱۸ آذر ۱۳۸۴
برزو ابراهيمي
من موافقم به خاطر 16 آذر
چيزي بگويم. بله داستان از
اينجا شروع شد كه . . . يكي بود يكي نبود. غير از خدا،
شاهي بود و ميهني. روي شانه
هاي آن شاه مار نبود اگرچه فردوسي اصرار داشت اما ما
نديده بوديم و چيزي هم توي
عكسهايش پيدا نبود و نيست. بعضي ها ميگفتند شايد فردوسي
دماغش را به جاي سر مار
عوضي گرفته بود. در هر صورت داشتن يا نداشتن مار چندان مهم
نيست و هيچ تغييري در اصل
قضيه نميدهد و داستان همان داستان است. اين شاه خيلي تلاش
داشت كه كوروش را بخواباند
و كوروش هم مرتب غر ميزد "مگر من بچه ام كه ميخواهي مرا
بخواباني اگر قرار است
بخوابم خودم ميخوابم ديگر به پستانك و اسباب بازي تو احتياجي
نيست." اما شاه دست بردار
نبود او فكر ميكرد تا كوروش بيدار است كسي او را شاه
شاهان نمي شناسد براي همين
هم هرودت هيچ كجا اشاره اي به اين شاه نكرده است. و سنگ
نوشته اي كه هيچ سنگ نبشته
اي هم در هيچ كجاي اين كره خاكي در تاييد اين شاه پيدا
نشده است نه در غارها نه در
پستوها نه روي سقفها نه روي سفينه هاي فضايي نه حتي روي
بشقاب پرنده ها كه از كرات
ديگر ميآيند در هيچكدام اثري از اين شاه با هيچ خطي
تاكنون پيدا نشده است نه خط
ميخي نه خط مته اي نه حتي خط ليزري.
بعضي از محققين
پروپا قرص تقصير را گردن
توده ايها مياندازند كه تمام اين سنگ نبشته ها را از بين
برده اند و حتي اينان مدعي
اند كه اين حزب بود كه نگذاشت شاه هرودت را ملاقات كند
. . .
از آنجايي كه اين شاه از
دست خودش سخت ناراحت بود يك تنه عليه خودش انقلاب
كرد و چون هرودت را نتوانست
بيابد با شجاع الدين شفا ملاقات كرد و انقلابات خود را
همچون داريوش به ثبت رساند.
اما از بخت بد ايشان آقاي شفا سواد نوشتن خط ميخي را
نداشت و به خط فارسي نوشت و
چون باستان شناسان سواد خواندن خط ميخي را دارند نه خط
فارسي لذا وجود اين شاه
براي باستان شناسان و تاريخ خوانان چندان با اهميت و مهم
نيفتاد. حتي دماغ ايشان كه
از جنس "باستاني" بود نتوانست كمكي به شناسايي ايشان از
طرف آن پژوهشگران كند.
روزي در دوران اين شاه مردي
نخست وزير شد كه هيچ شباهتي
با كاوه ي آهنگر نداشت و سر
و كارش با آهن و پتك هم نبود والا تيكه بزرگه شاه گوشش
بود و اي چه بسا پوستش هم
روي سندان نميتوانست دوام بياورد و به جاي تابوت يك قاب
عكس لازم ميشد. اما از خوش
شانسيش آن وزير بيش از اندازه آدم خوبي بود و اعتقاد
نداشت كه با پتك چنان شاه
را صاف كند كه همچون صفحه كاغذي باطله آن را وسط كتاب
تاريخ بگذارد. اما شاه
همراه ابر و مه و باد و بقيه نيروهاي غيرانساني زد و كشت و
بست و شكست و او را بركنار
كرد و خود را جاودان دانست و چون داريوش سپاه جاويدان
ساخت و اهريمن به خانه دعوت
كرد كفر دانشجويان را درآورد و آنان اعتراض كردند و سه
نفر بر سر اين اعتراض جان
باختند كه يادشان و روزشان گرامي باد.
اكنون مقبره
اين شاه در سرزمين فراعنه
است. هنوز هم باستان شناسان سراغ فراعنه ميروند و كسي به
مقبره ايشان حتي براي فاتحه
هم نميرود اما قبر آن وزير در ايران زيارتگاه عاشقان
شده است. و باستان شناسان
نيز به ايران ميروند اما نه براي ديدن قبر آن وزير بلكه
براي ديدن موجود عجيب و
غريبي كه اخيرا وزير شده تنها موجود زنده اي است كه براي
باستان شناسان جذاب شده است.
ـــــ
آقاي احمدي نژاد ضمن خاموش
كردن هاله ي
نوراني خود در اجلاس سازمان
كنفرانس اسلامي شركت كرد و طي پيامي دو بار از ميزبان
خود ملك عبدالله تشكر كرد و
از اينكه در مكه مكان "نزول وحي" اين جلسه تشكيل شد
ابراز خرسندي كردند.
من موافقم اولا تا مدتي
نگذارند آقاي احمدي نژاد با
خبرنگاري مصاحبه كند و
ثانيا اگر به ديدار مرجعي رفتند نگذارند از آن ديدار فيلمي
گرفته شود چون بعيد نيست
اين بار آقاي احمدي نژاد مدعي شود وحي بر او نازل شده و
متن سخنراني اش در آن
كنفرانس از روي آن "وحي" تنظيم شده بود. آخر آقاي احمدي نژاد
همين يكي را كم داشت والا
نور را كه دارد وحي را هم داشته باشد كار تمام است.