کارگران
کودکان
زنان هنر
و ادبیات
لطیفه
تصاویر
کامپیوتر
سایت های دیگر
اخبار روز از پیک ایران
خلاصه اخبار رادیو فردا
خارجی
آرشیو
صفحه
نخست
______________________________________________________________
سال 84، مقاومت و بدعتها در جنبش زنان
نوشين احمدی
خراسانی
نشریه نامه /
http://www.nashrieh-nameh.com
ثبت
تاريخ تحولات جنبش زنان در ايران با توجه به مرزهاي سيال و گسترهي پرتنوعاش جسارت
ميخواهد، هرچند كه فقط مرور تاريخ يكساله باشد. تندبادها و اتفاقات بسياري در اين
يكساله در كشور ما بهوقوع پيوست: از تغييراتي در دولت و ساختار سياسي، تا تحولات
در جامعهي مدني و بالاخص جنبش زنان؛ حوزههايي نيز همچنان بيتغيير باقيماند يا
خيلي آرام به حركت خود ادامهداد؛ در مورد بعضي از مسايل هم مانند 27 سال گذشته
سكوت شد. بنابراين جمعوجور كردن حوادثي كه در جنبش زنان رخنمود يا ميتوانست
بهوجود آيد، بسيار دشوار است و مسلماً در اين مقالهي مختصر نميگنجد، از اينرو
به بررسي آنچه مرسوم است ميپردازم.
از تلخيها آغاز ميكنم، شايد بدان جهت كه ما سال 84 را با اخراج نامنتظر زني
خبرنگار (مسيح علينژاد) از مجلس شورا، تبرئهي متهمان پروندهي زهرا كاظمي،
دادخواهي رنجخيز همسران زندانيان سياسي (معصومه شفيعي و هما زرافشان) آغاز كرديم و
همراه با دختر جوان خبرنگار در هرمزگان (الهام افروتن) سال را در زندان به پايان
رسانديم و همدل با همسران هيأتمديرهي زنداني سنديكاي شركت واحد، بهتزده واكنش
خشونتآميز "دولت محرومان" را در برابر حقخواهي محرومان نگريستيم و رنجكشيديم.
شايد هم بدان جهت كه ما در سال 84 با احضار برخي از زنان سردبير و مسؤول مجلات
(روِيا طلوعي، ثريا عزيزپناه، نگار اسكندرفر، فاطمه كمالي، تونيا كبودوند و...) و
توقيف نشرياتي همچون "راسان"، "كارنامه"، "جامعه نو" و ... و فيلتركردن برخي از
سايتهاي زنانه (سايت "تريبون فمينيستي ايران" و "زنان، ايران، جهان)" و برخي
وبلاگهاي زنانه (از جمله "زنانهها" و...) مواجهشديم. در طول سال 84 محاكمهي
زنان روزنامهنگار ديگري (سكينه كريمخاني، زهرا اميري و...) براي نشرياتي مانند
"فيلم و سينما"، "دنياي تصوير"، "هنر زندگي" و... بهعلت چاپ تصاوير زنان، همينطور
دستگيري و احضار دختران دانشجو (شيوا نظرآهاري، اكرم اقبالي، و...) بهدليل
فعاليتهاي منتقدانهشان را شاهد بوديم.
اما همهي حوادث تلخ و گزنده را دولت ـ مردان برايمان نساختند، بلكه طبيعت نيز
در سال گذشته بيمهرياش را نشانداد و دو تن از متفكران فمينيست ايراني را از ما
ربود. "پروين پايدار" و "حامد شهيديان" كه از قلههاي مرتفع جنبش زنان بودند، در
سال گذشته از ميان ما رفتند؛ و جمع نه چندان پرشمار فمينيستهاي ايراني را تنها
گذاشتند. نقش مؤثر اين دو متفكر بهخصوص براي فمينيستهاي كمي مسنتر كه حداقل
دوازده سال پيش را بهياد دارند، يعني دورهاي كه فقر مفرط نوشتارهاي فمينيستي (چه
بهصورت كتاب، مقاله، ترجمه و چه در سطح نظريهپردازي دربارهي زنان) بيداد ميكرد،
فراموشناشدني است. شيريني دستيابي به نوشتههاي اين دو نويسندهي برجسته در آن
برهوت هنوز خاطرهانگيز است، هرچند آثار آنان مطمئنا در آينده نيز جزو كارهاي
درخشان فمينيستي در تاريخ جنبش زنان باقي خواهد ماند.
و اما تلخكاميهاي ما در جنبش زنان همچنان ادامه داشت، وقتي كه شاهد بوديم سال 84
زنان "راست ـ بنيادگرا"، هم در كشور خودمان و هم در صحنهي بينالمللي حضور
پررنگتري يافتند. سرريز سونامي راست بنيادگرا، جنبشهاي حقخواهانهي زنان را در
داخل كشور و در سطح منطقه و جهان تاحدودي كمرنگ كرد. سال گذشته سالي بود كه مردان
سياست در جهان در همدستي با يكديگر (گرچه با منافع گوناگون) مفهوم "بنيادگرايي" را
بهتمامي ساخته و پرداخته كردند، شكلاش دادند، بازتعريفاش كردند و در برابر
جنبشهاي مترقي ملي و جهاني از جمله جنبش زنان علماش كردند. سال گذشته، سال
بمباران تبليغاتي و تصويرسازي رسانهاي از چالش و جنگ و خشونت بود، اين
تصويرسازيها در واقعيت، زنان را "قرباني" صحنهپردازيهايش كرد؛ قرباني تبليغ
نفرت، قرباني چالشهاي ايدئولوژيك، قرباني تصاوير خشن و مردانه در سطح ملي و
بينالمللي.
بدين ترتيب قدرتيابي راستها در سطح بينالمللي بالاخره در سطحي ملي هم نمود
پيداكرد و صحبتها پيرامون مسايل زنان در ساخت سياسي و رسمي را دچار انقباض كرد.
طرح پوشش ملي براي زنان، پافشاري و تأكيد بيپايه بر "تعدد زوجات" از سوي برخي از
زنان مجلسي، به "طنزهاي" تلخ جنبش زنان افزود. در اين سال بحث "زن باخانواده" يا
"زن بيخانواده" نيز به "سرگرمي" جالبي در جريان سخنرانيهاي رسمي تبديلشد، هرچند
قبل از آن نيز بهعنوان پاورقي و پيشفرض در سخنرانيهاي رسمي بر آن تأكيد ميشد.
بحث كاهش ساعات كاري زنان در ادارات دولتي و زورآزمايي زنان "صاحبمنصب" فعلي با
پيشينيان در سال 84 در مجاري رسمي نيز در جريان بود و گاهي حلوفصل اين منازعات با
ياريجستن از دادگاهها و احضار اين و آن (الهه كولايي) تخفيفيافت. در اين ميانه،
سال گذشته شاهد بوديم كه توليد انبوه نوشتاري، گفتاري و تصويري از سوي منابع رسمي
عليه فمينيسم، سازماندهي جديتري پيدا كرد و گاهي با فرياد و فغان از پوشش زنان
نيز درميآميخت.
اما اين تصاوير تلخ، سويهي مهم ديگري نيز داشت و آن سويهي مقاومت زنان بود،
سويهاي كه جنبش زنان درحالي به ظهور رساند كه هنوز وجود يا عدم وجود "جنبش" زنان
يكي از مباحث هرچند كمرنگ جامعهشناسان در سال 84 بود. جنبش زنان در اين سال تلاش
كرد فعاليتهايش را با "كنشگري" آغازكند و با وجود فضاي خشونتگراي بينالمللي و
داخلي، فعاليتهايش در حد و اندازهي محدود خودش، بهراستي قابل تحسين است.
جنبش زنان بهار سال 84 خود را با بيانيهي گروهي از فعالان جنبش زنان در اعتراض به
تشكيل محاكم شرع در كانادا و اعلام همبستگي گروهها و فعالان زنان داخل كشور با
زنان ايراني مقيم كانادا (كه عليه تشكيل اين محاكم در كانادا به فعاليت مشغول
بودند)، همچنين نوشتن نامهاي به سازمان فيفا در اعتراض به ممنوعيت ورود دختران به
استاديومهاي ورزشي براي تماشاي بازي فوتبال آغازكرد، اما زمستاناش را با
بيانيهاي بهمنظور حمايت از همسران كارگران شركت واحد و نيز اعتراض به دستگيري
الهام افروتن پايانداد.
بيانيهي بهاري جنبش زنان (در اعتراض به تشكيل محاكم شرع) هرچند رسانهپسند نبود
اما بهباور من از نوعي ديگر بود و بسيار مهم. از آن جهت مهم كه براي نخستينبار
زنان داخل كشور به كمك زناني ميشتافتند كه در كشورهاي غربي زندگي ميكردند. اين
بيانيه، از قدرت و اتكاء به نفس زنان در ايران و نيز از درك بخشهايي از فعالان
جنبش زنان نسبت به همپيوندي و درك منافع مشتركشان بهعنوان انسانهاي حاشيهاي در
سطح جهان حكايت دارد. گويي زنان در ايران طي سالها زندگي و ممارست با چرخشهاي
ناگهاني و تندبادهاي خشونت، بهتر ميتوانند دريابند كه چهگونه سياستهاي
زنستيزانه ميتواند بهراحتي بدون انگ "شرقي / غربي" خوردن، در همهجا بهسرعت
مورد استفادهي همهي دولتها با هر رنگ و ايدئولوژي قرار بگيرد. از اينرو گويا
زنان زودتر از ديگر گروهها درككردند كه خطر نزديك است، اگر در آن سوي جهان "زناني
مسلمان" طراحي ميكنند تا حقوقشان را پايمال كنند، در اين طرف دنيا هم اين
هويتسازي ميتواند بهسرعت صادر و درنتيجه تسري پيداكند. زنان گويي دريافتهاند كه
اگر آتش اين منازعات با ساخت و هويتهايي شكلگيرد كه نتيجهي آن قرار است به كاهش
حقوق زنان بينجامد، همهي دولتها فارغ از شرقيـغربي بودنشان، بهسرعت در آن
شريك ميشوند. اين بيانيه همچنين نشانداد كه هرچند زنان قدرتي ندارند تا
احساسشان را به زبان و فرهنگي مسلط تبدلكنند، اما لااقل درككردهاند كه تحولات
جامعهشان با تحولات جوامع ديگر پيوندي نزديك دارد و اگر ميبينند در سطح جهاني،
دولتها در حال تغييرشكل هستند و انواع بنيادگرايان و نومحافظهكاران در كشورهاي
مختلف بر سرير قدرت تكيه ميزنند، زنان نيز سعي ميكنند از همان ابتداي ظهور اين
دولتها در كل جهان در برابرشان بايستند. بنابراين وقتي گروههايي از زنان ايران
متوجهشدند كه دولتهاي راستگرا در كشورهاي ديگر روي كار ميآيند، احساسكردند كه
اگر به كمك جنبشهاي مترقي در آن كشورها نشتابند، در جامعهي خودشان هم راستگراها
قدرت خواهندگرفت. سرنوشت جنبش زنان ايران با جنبشهاي مترقي جهاني پيوندخورده،
همانطور كه ادامهي حيات همهي دولتهاي راستبنيادگرا نيز با هم گره خورده است.
اما اگر اين بيانيه و فعاليتهايي از اين دست، رسانهپسند نبود، در عوض، حضور زنان
جوان براي بازپسگيري جايگاه خود در استاديوم بهمنظور تماشاي مستقيم فوتبال از سوي
رسانهها مورد استقبال واقعشد و اگر در بهار سال 84 اين زورآزمايي براي گرفتن حق
"تماشا"، به ورود تعداد انگشتشماري از زنان به استاديوم آزادي انجاميد اما فعاليت
دوبارهي دختران جوان در زمستان همين سال با ترفند و دروغ و فريبدادن آنها به
بنبست خورد و آنان را پشت درهاي بسته باقيگذاشت.
فصل بهار اما بهراستي بيش از اينها براي جنبش زنان پربار بود. اواخر بهار سال
84، نهتنها گرماي هوا بلكه گرماي انتخابات رياستجمهوري بخش زيادي از نيروهاي فعال
جامعه را تحتتاثير قرارداد؛ گرچه هريك از اين نيروها واكنشهاي متفاوتي از خود
نشاندادند. فعالان جنبش زنان نيز كنش و واكنشهاي مختلفي در برابر آن داشتند. بحث
زنستيزي در قوانين، از جمله در قانون اساسي كه در 17 اسفند (روز جهاني زن) در سال
83 شروع شده بود، در بهار سال 84 با قوت ادامهيافت و با وجود انتخابات
رياستجمهوري و رد صلاحيت تمامي زنان كانديد رياستجمهوري ابعاد گستردهتري يافت.
از همينرو بود كه تجمعي كوچك براي اعتراض به رد صلاحيت زنان كانديد در مقابل كاخ
رياستجمهوري برگزار شد و بخشي از فعالان جنبش زنان كه درگير بحث "رجال" بودند را
به حركت واداشت.
اما در آستانهي انتخابات رياستجمهوري، كانديد شدن يا نشدن زنان گرهگاه اصلي
نبود، بلكه اولين پرسش آن بود كه اساساً نقش زنان در فضاي نسبتاً باز انتخابات
رياستجمهوري چهگونه ميتواند باشد؟ گروهي از فعالان زن ميخواستند از فرصت
انتخاباتي استفاده كنند و به كانديداها برنامههاي زنانه تزريقكنند، البته گاهي
يادشان ميرفت كه ما آنقدرها هم قوي نيستيم و موقعيتمان هنوز به آنجايي نرسيده
كه بتوانيم "تزريقات" راهبياندازيم، بلكه ممكن است خودمان "تزريق شويم." چراكه
معادلات قدرت مردانه و رابطهاش با زنان در آن حدي كه ما تصور ميكنيم عوض نشده و
با وجود انبوهي منافع مادي و رانت و پُست و مقام دولتي، ما زنان كمتر ميتوانيم
نقش تعيينكننده را بازيكنيم. گرچه بههرحال از نظر برخي از گروههاي زنان اين امر
امكانپذير بود. شايد اين خوشباوري از آنجهت است كه معمولاً در فضاي انتخاباتي،
مردهاي سياست مهربانتر و "حرفشنوتر" ميشوند.
گروهي ديگر هم مثل هميشه ميگفتند ما با "كل قضيه" مخالفايم. اينعده كه همواره
با "كل" همهچيز مخالفاند، اصولاً لازم نميبينند به جزئيات بپردازند و از آنجايي
كه با "كل دولتها"، "كل نظام سرمايهداري"، "كل قوانين"، كل همهچيز و همهكس
موافقتي ندارند، مينشينند تا ببينند كي وقت آن ميرسد كه كل همهي اين عالم زير و
رو شود، البته اين تفكر ريشه در باورهاي سنتي و قضا و قدري ما ايرانيان دارد، هرچند
ظاهرش خيلي فرق ميكند. بههرحال اين گروه نيز كه با "كل انتخابات" و كلهاي ديگر
مخالف بودند، برايشان فرق نميكرد كه چه پيشآيد و اصلاً "فرصتي" نميديدند كه
بخواهند از آن استفاده يا سوء استفاده كنند. بنابراين براي آنان خرداد 84 هم مانند
خرداد 83 و خرداد 82 و... خرداد 60 بود.
اما گروه سومي هم بودند كه فكر ميكردند بايد از اين فرصت انتخاباتي استفادهكنند و
حرف و سخن مستقل خود را فريادكنند و در اين ميانه كه "كسي به كسي نيست" و همه در
پزهاي انتخاباتي هستند، بهتر است فعاليتهايي انجامدهند كه در آينده نيز قابليت
بسط و تجربهاندوزي براي جنبش زنان داشتهباشد. اينچنين بود كه اين سه گروه از
فعالان جنبش زنان، در نبردي "تنبهتن" شروع به مجادله و مغازله كردند تا بلكه به
راهحل بهتري برسند. سرانجام بههرترتيب بخشي از گروه اول و دوم به گروه سوم كه
معتقد به سياستهاي مستقل و اعتراضات مسالمتآميز خياباني بود، پيوستند و حاصلاش
حركت شورانگيز تجمع 22 خرداد جلوي دانشگاه تهران بود. بدعتي شجاعانه كه باعثشد
مكان و فضايي كه دانشجويان مدتها آنرا از دست داده بودند، توسط جنبش زنان بازپس
گرفته شود ـ آنهم با حضور بانوي غزل ايران، سيمين بهبهاني كه سرودهاش در روز 22
خرداد بر تارك جنبش زنان براي هميشه نقشبست (كه به همت مركز فرهنگي زنان در 8 مارس
84 به دومين سرود جنبش زنان ايران تبديل شد) و اينروز كه با همبستگي زنان از
گرايشهاي مختلف به انجام رسيد را به روز ملي زنان ايراني تبديلكرد.
بههرحال سياست خياباني زنان كه در 22 خرداد اوج گرفتهبود، بعد از انتخابات
رياستجمهوري (روي كار آمدن محمود احمدينژاد) با حركتهاي مستقل و كوچكتر توسط
گروههايي از زنان كه حول حركت جهاني زنان (چهلتكه) شكل گرفته بود، ادامهيافت و
تثبيتشد. تجمعهاي كوچك در گوشه و كنار شهر تهران و در برخي از شهرستانها نيز
همراه با آن شكلگرفت و اين درست زماني بود كه انتخابات رياستجمهوري پايان يافته
بود و تعدادي انگشتشمار بانگ نااميدي سر ميدادند.
روز جهاني مبارزه با ايدز هم منشأ كار گروهي و همبستگي و تجمع گروههاي مختلف زنان
در پارك دانشجو شد و اين پارك را ـ بعد از پارك لاله ـ به جايگاه جديدي براي
همبستگي جنبش زنان تبديلكرد. آنان با اميد و حركت، تغيير فضاي موجود را
ميطلبيدند، هرچند اين حركتهاي مستقل نيز "رسانهپسند" نبود و كمتر منعكسشد، اما
براي ادامهي مبارزه و انسجام جنبش مستقل زنان بسيار دلگرمكننده بود و نطفههاي
حركتهاي آينده را در خود پروراند، حركتهايي كه در آستانهي 8 مارس 84 بهبار
نشست. در روز جهاني زن سال 1384 شاهد پيوند دو گروه "جمع همانديشي فعالان جنبش
زنان" و گروه "هواداران حركت جهاني زنان" بوديم كه فراخوان تجمع در پارك دانشجو را
اعلامكردند. اما اين تجمع مسالمتآميز با ضربوشتم زنان از سوي نيروهاي ويژه به
خشونت كشيدهشد كه طي آن، حتي "سيمين بهبهاني"، بانوي بزرگ جنبش زنان نيز از
ضربههاي چوب و لگد در امان نماند. از ديگر فعاليتهاي جنبش زنان در سال گذشته،
اعتراض به فيلترينگ فضاي اينترنتي در رابطه با واژگاني بود كه به زنان و مسايل آنان
مربوط ميشد. مجموعهي اقداماتي كه در اين رابطه بهشكل اعتراض جمعي و عمدتاً در
سايتها و وبلاگها مطرحشد، سرانجام با ارسال نامهاي به دومين اجلاس جهاني
جامعهي اطلاعاتي در تونس پيگيري شد. همچنين برپايي نمايشگاههاي كتاب توسط
ناشران زن، سمينارها و كارگاههاي مختلف آموزشي در زمينههاي گوناگون از جمله
توانمندسازي زنان توسط گروهها و انجمنهاي مختلف و راهاندازي سايتهاي جديد (سايت
كانون زنان ايراني) و ظهور اولين مجلهي اينترنتي (زنستان)، گسترش وبلاگهاي جديد
زنانه (مانند وبلاگ مهرانگيز كار، مسرت اميرابراهيمي و...)، همچنين تولد مجلات
جديد در شهرستانها (مانند مجلهي "راسان" در سنندج و "ديلماج" در تبريز)، تلاش
موفقيتآميز براي جلوگيري از اعدام برخي از زنان (مانند كبري رحمانپور، ليلا مافي
و...) از جمله فعاليتهايي است كه مانند سالهاي پيش، بدون وقفه در جريان بود. از
سوي ديگر فعاليتهايي از ايندست در شرايط دشوار و بستهي شهرستانها روشنيبخش
جنبش زنان بود؛ مانند تجمع اعتراضآميز زنان گرگاني يا حركتهاي زنان در كردستان و
تبريز. البته از حق نبايد گذشت كه نشريهي "نامه" اگرچه نشريهاي تنها زنانه نيست،
اما با اختصاص بخش مستقلي به نام زنان، سالهاست كه بازتاب صداي فعالان حقوق زن با
ديدگاههاي گوناگون بوده است.
در اينميان، دستگيري و بازداشت زنان منتقد نيز واكنشها و اعتراضات مختلفي در
ميان فعالان جنبش زنان برانگيخت. يكي از نمونههاي آن، واكنش به دستگيري روِيا
طلوعي يكي از فعالان جنبش زنان كُرد، بود. برخي از فعالان جنبش زنان در برابر اين
دستگيري نهتنها با صدور بيانيه خواهان آزادي او شدند، بلكه گروهي از زنان به
نمايندگي از بخشهايي از فعالان جنبش زنان با سفر از تهران به سنندج و ديدار با
معاون دادستان سنندج، نگراني و پشتيباني خود را از روِيا طلوعي اعلامكردند و
خواهان آزادي وي شدند. اين واكنش از آنجهت قابل ثبت و بيان است كه براي نخستينبار
نشان از بدعتي نمادين داشت، بدعتي كه بلوغ جنبش زنان را در برابر پذيرش و هضم چندين
مسألهي بغرنج و حلناشده براي بخشهاي ديگر جامعه، نشان ميداد. بغرنجي مسأله در
اين بود كه روِيا طلوعي در شهرستان و نه در پايتخت (كه همواره مركز حوادث و توجهات
است) دستگير شده بود، دفاع از او توسط گروههاي زنان فارس در واقع دفاع از زني كُرد
(اقليت) در منطقهاي عمدتاً سنينشين (كردستان) و محل نزاع (سنندج) بود. در مجموع
چنين حركتي نشان از آن داشت كه لااقل در مواجهه با مسايل پيچيده و شرايطي كه
توافق بر سر آن در ميان فعالان جنبشهاي ديگر و احزاب سياسي معمولا بهدليل فشار
نهانگاههاي غيردموكراتيك تفكر مردانه، گاه بسيار دشوار مينمايد، براي فعالان
جنبش زنان تاحدودي حل شده است.
بههرحال، سال 84 هرچند براي جامعهي ايران، بهواسطهي مسايل هستهاي و غنيسازي
رنجآور همراه با درگيريهاي گفتماني در سطح بينالمللي و دولتها، سالي بس پرتنش
بود، بهطوري كه جامعه را تا مرز پرفشار تحريم اقتصادي بينالمللي و آستانهي جنگ
پيش برد، اما براي جنبش زنان سال حركتهاي جمعي بزرگ و كوچك و همبستگي با جنبشهاي
جهاني بود كه از دل آن همدليها روزي (22 خرداد) پديد آمد كه اينروز را در كنار
روز جهاني زن (8 مارس) و روز مذهبي زنان (تولد حضرت فاطمه) ميتوان "روز ملي" زنان
ايران ناميد و همانطور كه ما از تاريخي سهگانه بهره ميبريم (سال قمري، خورشيدي و
ميلادي) ميتوانيم از تاريخهاي سهگانهي روز زن نيز براي طرح هرچه بيشتر مسايل
زنان استفادهكنيم. در واقع تولد اين روز ملي، بهعنوان سومين مناسبت ضروري براي
بزرگداشت روز زن در ايران، فرصت تازهاي در برابر جنبش مستقل زنان كشورمان پديد
خواهدآورد.