به سایت لَج‌وَرخوش آمدید

LAJVAR

 

 

کارگران کودکان زنان هنر و ادبیات خارجی بهداشت و درمان لطیفه تصاویر کامپیوتر کلیپ و صدا سایت های دیگر خانه احزاب اخبار پیک ایران سایت بی طرف اخبار رادیو فردا آرشیو صفحه نخست
اسامی قربانیان کشتار  زندانیان سیاسی در سال 67

 ______________________________________________________________

2008-06-16

روايتي از بازداشت روز 23 خراد

زنانه در وزرا

نفيسه آزاد

آقايان مي آيند سمت ما، ايستاده ايم کنار خيابان و نگران، صحنه روبرو را نگاه مي کنيم، پليس آقاي صميمي را کتک مي زند و به زور سوار ماشين مي کند، بعد خانم بني يعقوب و خانم ستوده را سوار مي کند، آقايان رسيده اند به ما و هدايتمان مي کنند به سمت ون گشت ارشاد، مقاومت مي کنيم :"اين ون گشت ارشاد است و سوار نمي شويم" ، پاسخ زور است، به داخل ون پرتاب مي شويم . بچه ها همه هستند، آيدا، ناهيد، ژيلا و نسرين. تا جلوه و فريده هم برسند مشغول جرف زدن با پليس هاي زن جواني مي شويم که ما را دستکير کرده اند: " چرا ما را سوار گشت ارشاد کرديد؟ چرا خشونت مي کنيد ؟ اصلا مي دانيد چرا ما را گرفته ايد؟ شما با تعدد زوجات موافقيد ؟ ..." جوابهايي که مي شنويم ، گاهي عصبي و گاهي اميدوارمان مي کند" دستور داريم در صورت مقاومت، به زور متوسل شويم ، ما هم با تعدد زوجات مخالفيم، هرکس را به هر دليلي بگيريم سوار گشت ارشاد مي کنيم"

زنداني شدن تجربه خوبي نيست، دستگيري و سر وکله زدن با افرادي که تو را به عنوان يک شهروند که حق قانوني خود را طلب مي کند به رسميت نمي شناسند هم سخت است وهم انرژي بر. اما براي من ، به عنوان کسي که براي برابري حقوقي زنان و مردان تلاش مي کند ، تجربه اي نو و متفاوت هم هست، تجربه برخورد با کساني که فرصت گفتگو و تعامل با آنها در قالبهاي عادي جمع آوري امضا ممکن نيست. آدمهايي که تلاش مي کنند چهره اي خشن و غير قابل نفوذ از خود به نمايش بگذارند، و به خاطر شغل و سمت، از من به عنوان بازداشت شده فاصله بگيرند، اما صحبت کردن و پيش کشيدن خواسته ها و قوانين، فاصله غير واقعي بين ما را آب مي کند و يا حداقل غير واقعي بودن آن را به نمايش مي گذارد، ما با هم دشمن نيستيم!

ديدن صحنه اي که يکي از افسران نيروي انتظامي که قيافه خشن و لباس و سياهش، قرار است ما را بترساند، در حال خواندن دفترچه کمپين با صداي بلند و جمع شدن حدود بيست نفر از نيروهاي انتظامي به دور او و گوش دادنشان، شايد يک بار براي هرکسي اتفاق بيفتد، در اين حالت حتي اگر در يک ون گشت ارشاد، دستگير شده باشي و در انتظار سرنوشتي نامعلوم، دلگرم مي شوي که دارند دفترچه را مي خوانند، يا ديدار با زنان مسئول در وزرا که حالا با کمپين و مطالبات آن کاملا آشنا هستند و به محض ديدن ما مي پرسند :"شما همان فمينيست هاهستيد ؟" حرف زدن و ارتباط گرفتن و برخورد مستقيم با قانون و سيستمي که فعالان زن را تهديد مي کند نشان دهنده آن است که اين سيستم در بدنه انساني خود به راحتي تغيير شکل مي دهد و حالتي همدلانه به خود مي گيرد که اگرچه کامل نيست و حالت خشن و دشمنانه آن تاثير خود را دراين روابط جديد مي گذارد، ولي نويد بخش آن است که ما در انتخاب مسير خود پر بيراه نرفته ايم.

در بازجوييهايي که انجام شد به اين نکته نيز پي برديم که حتي کساني که وظيفه سوال و جواب از ما را بر عهده دارند نيز چندان در جريان نحوه فعاليتها و خواسته هاي ما نيستند ، سوالات مطرح شده به قدري دور از ذهن بود که حتي گاهي جواب دادن را سخت و يا غير ممکن مي کرد، اينکه چه کساني و چرا دستور بازداشت ما را داده بودند، را نمي دانم ولي نکته اي که همان موقع ذهنم را به خود مشغول کرده بود اين بود که آيا آنها هم تا همين حد از همه چيز بي اطلاعند ؟!

در مجموع ، قرار گرفتن در چنين موقعيتي، امکان برقراري ارتباط از نوعي ديگر را بين دستگير شدگان ايجاد مي کند، روابطي که منجر به شناختي ديگر خواهد شد، انگار که آدمها را از نو مي شناسي و حس همدلي پيش آمده اميدواري را در حرکتهاي پيش رو بيشتر مي کند، در اين اتفاق شانس آن را داشتم که با ناهيد ميرحاج و نسرين ستوده و آيدا سعادت چند ساعتي را در يک سلول باشم، جايي که به زحمت مي توانستيم حتي پاهايمان را دراز کنيم تا خستگي چند ساعت سرپا ايستادن و نشستن در يک ون را برطرف کند، دو پنجره کوچک سلول ما را به ديگر دوستانمان، ژيلا، فريده، سارا و جلوه مربوط مي کند. خانم ستوده را فقط جلوي دادگاه انقلاب و يا در مراسم هاي مختلف کمپين ديده بودم، مکانهايي که هرگز فرصتي براي گپ و گفتگو نبود، ناهيد را هم در جاهاي مشابه. هرچند بيشتر از خانم ستوده با او ارتباط داشتم و همچنين آيدا، اما انگار فضاي زماني و مکاني همه چيز را عوض کرده بود، نشستن و صحبت کردن از تجربيات زندگي، دل نگرانيها و دلمشغوليها، تجربه گرانقدري بود که مي تواند در آينده ارتباطات و نحوه حرکت تاثير زيادي داشته باشد. نگراني خانم ستوده براي کودک کوچکش و اصرار او به زنان مسئول و يادآوري قانون به آنها و از طرفي آرامش او و دلگرمي دادنهايش به ما، گفتن ناهيد از تجربياتش با آن حالت مادرانه ، ما را به نوعي درگير نوع ديگري از آگاهي کرد، آگاهي که شايد براي داشتن آن، در حالت عادي بايد زمان زيادي از شروع يک رابطه بگذرد و از سوي ديگر نشان دهنده آن است که قدرت روابط خواهرانه ميان زنان بسيار پر قدرت تر از آن خط کشيهاي مرسومي است که به ظاهر ما را خيلي دور از هم نشان مي دهد.

آزاد که مي شويم، چهره نگران و خسته دوستان در پشت درهاي وزرا، که مطلع مي شويم تنها ساعتي پيش از آن، ماموران انتظامي با تهديد و ارعاب آنها را از آنجا رانده اند، خود شادي جديدي در من مي آفريند، تعداد آدمها بسيار بيشتر از آن است که تصورش را بکنيم، مراجعه کنندگان ديگر ما را با تعجب نگاه مي کنند. دوستان و خانواده هايي که ساعتها پيگير وضعيت ما بوده اند و در آن ساعت شب، با خوشحالي در آغوششان مي گيريم، ساعتهاي بعدي به تجزيه و تحليل اتفاقات افتاده مي گذرد ، به نظرم روبط همدلانه پيشين فضايي را فراهم مي کند که در قالب همان جو صميمي همديگر را نقد کنيم و اين نقد به نفي يکديگر يا عدم حمايت تعبير نشود.

شب هنگام خواب تصويرها از جلوي چشمانم رد مي شد، پيگيري صميمانه آقاي صميمي، چشمان نگران و دل مشغول ژيلا که تلفن لحظه اي از دستانش نمي افتاد، چهره مصمم و آرام نسرين، خنده هاي مادرانه ناهيد که با شوخيها وخنده هايش سعي داشت که اضطراب را از فرزندانش دور کند، و همه ما، زنان و مردان در هنگامه اي که در آن درگير بوديم و هستيم، تهديدي که رفته رفته به فرصت تبديل مي شود.

--------------------------------------

منبع: تغییر برای برابری

http://www.we-change.org